مسأله‌ی نظام احسن از دیرباز مورد توجه بسیاری از فیلسوفان و متکلمان قرار گرفته است. این مسأله از طرفی با علم، حکمت و عنایت خداوند و غایتمندی افعال الهی و مسأله‌ی شرور گره خورده است. از طرف دیگر این مساله با رشد علم و فناوری بشر در نظام پیچیده‌ی هستی مورد توجه فیلسوفان و اندیشمندان غرب قرار گرفته است. پس این مساله به عنوان یکی از مسائل مهم فلسفی در مباحث مربوط به جهانشناختی اهمیت دارد و به عنوان یکی از مسائل کلامی در تبیین مسائل اعتقادی مثل رابطه‌ی شرور و عدل الهی و وجود نقایص موجود در نظام هستی و غایتمندی ا‌فعال الهی و حکیم بودن واجب الوجود کاربرد دارد. لذا علامه طباطبایی و شهید مطهری در آثار خود به صور گوناگون به تأمل در این مسأله پرداخته‌اند. علامه طباطبایی معتقد است هرچیزی که در عالم هستی است با تمام تفاصیلش و به نحو برتر و شریف تر وجود دارد و در نظر شهید مطهری، شکوه و زیبایی جهان در تنوع پهناور و اختلاف‌های رنگارنگ آنهاست که از این نظر جهان هستی را با تمام پستی‌ها و بلندی‌ها و فراز و نشیب‌ها، همواری و ناهمواری‌ها، تاریکی‌ها و روشنایی‌ها و لذت‌ها و موفقیت‌ها و ناکامی‌ها، باشکوه و زیبا تلقی کرده و وجود آنها را بر این جهان لازم می‌داند.در این تحقیق به تحلیل و بررسی مسأله‌ی نظام احسن از دیدگاه دو فیلسوف متأخر یعنی علامه طباطبایی و شهید مطهری پرداخته می‌شود تا به دیدگاههای این دو فیلسوف در مورد نظام احسن پی برده شود و تفاوتها و تشابهات و نتایج و آثار دیدگاههایشان بدست آید.
نوشته
یکی از مهم ترین مسائلی که در میان اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی می توان مورد بررسی قرار داد تاثیر و تاثّری است که در مبانی و مسائل، در تفکرات و اندیشه های هم داشته اند. در این بین فیلسوفان و اندیشمندانی هستند که در دیگر متفکران بعد از خود تاثیر به سزایی داشته اند. این مسئله در آنجا اهمیت پیدا می کند که می توان در بین جریان های متعدد فکری، یک جریان حاکم و تاثیرگذار را شناخت و تمامی تفکرات دیگر اندیشمندان را بر اساس آن مبانی تحلیل و تفسیر کرد. از میان اندیشمندان معاصر می توان به علامه بزرگوار، سیدمحمد حسین طباطبایی اشاره کرد که در تفکرات استاد شهید مرتضی مطهری تاثیرات عمیقی را داشته است. در این نوشتار در پی آن بودیم تا با بررسی در آراء و افکار این دو اندیشمند، این تاثیر و تاثّر را شناسایی و در صورتی که اختلاف نظر در مبانی و مسائل وجود داشته باشد، کشف و تحلیل کنیم. در نوشتار حاضر با توجه به وسعت موضوعاتی که در آثار این دو اندیشمند وجود دارد به پنج موضوع اشاره و مورد بررسی قرار دادیم. در نهایت به این نتجه رسیده شد که علامه طباطبایی در مبانی فکری بخصوص نگاه توحیدی و فطری به موضوعات و مسائل، تاثیر عمیقی در استاد مطهری داشته است.
نوشته
در این نوشتار به بیان" رمز جاودانگی اسلام در قرآن از نظر علامه طباطبایی و شهید مطهری " پرداخته می‌شود و هدف این است که بدانیم چگونه اسلام خود را با مقتضیات زمان و موقعیت‌های جدید تطبیق می‌دهد و آیا همان دینی است که فطرت و نهاد انسان در جستجوی آن است، آیا همان دینی است که سلامت جسم و روان را تضمین می‌کند و بر روابط فردی و اجتماعی تأثیر به سزایی می‌گذارد. در این نوشتار در فصل اول به بیان "کلیات" و در فصل دوم به " جاودانگی اسلام در پرتو خاتمیت و جامعیت قرآن" اشاره شده و به بیان اقوال و نظریات در بحث قلمرو دین و جامعیت قرآن می‌پردازیم که؛1-گستردگی دین در همه علوم و روش ها2-جامعیت تنها در ذکر کلیات و بیان ارزش ها3-تعدیل در دو نظریه پیشین و در فصل سوم " به چگونگی پاسخگویی اسلام به مقتضیات زمان و هماهنگی دستورات اسلام با فطرت بشر " پرداخته و به بیان مشخصات وابستگی اسلام به فطرت که از جمله ؛پذیرش عقل در حریم دین، هماهنگی با مصالح و مفاسد واقعی، وجود قواعد کنترل کننده و ...اشاره می‌کنیم. در فصل چهارم" به نقش دستورات اسلام بر سلامت جسم و روان و تأثیر آن بر حیات فردی و اجتماعی " و به بیان اینکه از امتیازهای دین اسلام توجه به سه اصل اعتقادات، اخلاق و عمل به احکام است می‌پردازیم و در فصل پنجم به "نتیجه‌گیری و بیان نظریات علامه طباطبایی و شهید مطهری در باب جاودانگی اسلام" اشاره می‌شود.
نوشته
پژوهش درباره‌ی عدالت و به‌ویژه عدالت اجتماعی، همواره به عنوان مهم‌ترین مبحث فلسفه‌ی سیاسی مورد بحث و بررسی بوده است. لکن علی‌رغم اهمیت محوری آن در تمامی افعال انسانی، عمدتاً ابعاد جزئی، فردی و غیر اجتماعی آن در اندیشه‌ی اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. اهمیت اصل بنیادین عدالت در فلسفه‌ی سیاسی اسلامی به دلیل عدم پردازش دقیق آن از عمق مبانی تا سطوح سیاسی و اجتماعی، ناشناخته مانده است. به‌نظر می‌رسد برای انجام چنین پژوهشی در نقطه‌ی آغازین می‌بایست به احیای این مفهوم از طریق رجوع به رویکرد اصیل و قدیم فلسفه‌ی سیاسی پرداخت. چراکه فلسفه‌ی سیاسی و مفاهیم وابسته‌ی به آن از جمله عدالت، در حاشیه‌ی فلسفه‌ی مطلق شکل گرفته و محکوم به قواعد فلسفی هستند و تفاوت در احکام و قواعد و اصول فلسفی موجب تفاوت در قواعد ترسیم‌کننده و صورت‌دهنده‌ی فلسفه‌ی سیاسی و عدالت است. پس عدالت در فلسفه‌ی سیاسی باتوجه به مبانی فلسفه‌ی مطلق (که در مطالعه‌ی حاضر، حکمت متعالیه است) و صورت‌بندی این مفهوم با مدد از این مبانی می‌بایست مورد بررسی قرار گیرد. این رساله درصدد است تا از طریق بررسی مبانی حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی و امتداد آن در اندیشه‌ی فلاسفه‌ی متأخر معتقد به این مکتب و بسط‌دهنده‌ی مبانی آن مانند امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت‌الله جوادی آملی در حیطه‌های هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی و استخراج دلالت‌های مرتبط با فلسفه‌ی سیاسی ـ به‌طور اعم ـ و عدالت ـ به‌طور اخص ـ به صورت‌بندی و شکل‌دهی چیستی، ماهیت، ابعاد و اصول عدالت بپردازد.مبتنی‌بر دیدگاه به دست آمده از مطالعات در منابع مکتوب فیلسوفان حکمت متعالیه در مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی ایشان، و استخراج دلالت‌های مرتبط با آن در فلسفه‌ی سیاسی، مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه، میزان تعریف عدالت و درنتیجه تعیین اصول کلی آن است. به‌نظر می‌رسد مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه گرچه امری اعتباری بوده، لکن اصل اولیه‌ای است که تمام اعتباریات دیگر حیات اجتماعی بشر بر آن استوار شده و به‌واسطه‌ی آن مشروعیت و اعتبار می‌یاید. هم‌چنین این مفهوم در «فطرت» و «عقلانیت» و «اعطاء حق به ذی‌حق» ریشه دارد.وجه عینی و مصداقی عدالت در حکمت سیاسی متعالیه نیز در سه منظر «مدنی»، «جزایی» و «توزیعی» تبیین می‌شود. این سه وجه درحقیقت ابعاد سه‌گانه‌ی عدالت را در بُعد اجتماعی و تمدن‌سازی تبیین می‌کنند. هریک از این ابعاد نیز به‌نوبه‌ی خود براساس مبانی حکمت سیاسی متعالیه دارای اصولی هستند.درمجموع این رساله تلاش کرده است تا باتوجه به مبانی نظری حکمت سیاسی متعالیه، به ارائه‌ی الگوی مطلوب عدالت بپردازد تا با استفاده از الگوی ارائه‌شده مقدمات لازم درجهت نظام‌سازی اجتماعی بر محور عدالت در حکمت سیاسی متعالیه فراهم شود.
نوشته
هدف از این پژوهش بررسی ادراکات اعتباری و نقد های وارده به آن بوده است و برای این منظور روش پژوهشمان را مبتنی بر بررسی و مطالعه کتابخانه و جستجو در آراء و نظرات فلسفی قرار دادیم .ابتدا نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفت. سپس در فصل دوم ضمن بررسی نظر شهید مطهری درباره ادراکات اعتباری، نقد های ایشان بر نظریه علامه بررسی شد و برخی از آنها پاسخ داده شد. در فصل سوم اشکال آقای مصباح یزدی به نظریه علامه مطرح و سپس راه حل پیشنهادی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) ایشان مورد بررسی قرار گرفت.به نظر می رسد نقد های شهید مطهری ره به علامه طباطبایی ره وارد نیست و اشکالات مطرح (اشکال به اصل استخدام و تغییر پذیری) ناشی از عدم دقت در همه فرمایشات علامه در نوشته های مختلف ایشان است. آقای مصباح نیز اگر چه سعی نموده است راه حلی برای برقراری ارتباط میان واقع و اعتبارات بیابد ولی نظریه ایشان از انسجام برخوردار نیست.
نوشته
در این مقاله، به بررسی دیدگاه دو فیلسوف مسلمان درباره‌ی میزان اعتبار آزمایش‌ فکری گالیله (۱۵۶۴ - ۱۶۴۲م) برای اثبات قانون لختی پرداخته‌ایم. علامه طباطبایی (۱۲۸۱ - ۱۳۶۰ش) و شهید مطهری (۱۲۹۸ - ۱۳۵۸ش) مستقیماً به رد آزمایش فکری گالیله نپرداخته‌اند، بلکه اگر چنین می‌نماید که با این آزمایش فکری سر ناسازگاری دارند، صرفاً به این دلیل است که ادعای خدشه‌ناپذیری این آزمایش فکری و هم‌ارزش‌دانستن آن با آزمایش واقعی را تضعیف کنند و در گام بعدی نیز این گزاره را بی‌وجه کنند که نتیجه‌ی این آزمایش فکری (یعنی قانون لختی) بتواند اصلی فلسفی را به زیر بکشد و آن را نقض کند. رویکرد این دو متفکر به آزمایش‌ فکری خاصی (یعنی آزمایش فکریِ اثبات‌کننده‌ی قانون لختی) را می‌شود دیدگاهی اجمالی درباره‌ی طرز تلقی از اصل روش آزمایش‌های فکری، در فضای فکری فلسفه‌ی اسلامی معاصر دانست. در دیدگاه این دو متفکر، آزمایش فکری شأن اثبات مطلبی را دارد، اما نه به‌اندازه‌ی آزمایش در فضای آزمایشگاهی، آزمایش فکری حدسی و نظری است، نه به‌دست‌آمده از اصول تجربی و عملی.
نوشته
یکی از مباحث مهم در فلسفة دین، موضوع وحدت عالم و نسبتش با واحد‌بودن خداوند است. این برداشت‌های متفاوت از وحدت عالم تحت بحث وحدت وجود چالش‌برانگیز شده است. در این مقاله تلاش می‌کنیم دیدگاه فیلسوفان مسلمان وابسته به مکتب حکمت متعالیه را با این بحث روشن سازیم و استدلال‌های آن‌ها را ارزیابی کنیم و برتری دیدگاه برخی بر برخی دیگر را نشان دهیم. برای این کار دیدگاه سه تن از شارحان حکمت صدرا را که آرای متضادی دارند برگزیده‌ایم و تجزیه و تحلیل کرده‌ایم. علامه طباطبایی که گاه به وحدت تشکیکی و گاه شخصی متمایل است، گاهی نیز حکم به همسانی دو تعبیر می‏دهد درنهایت با براهین قاطع وحدت شخصی را می‏پذیرد اما توان پاسخگویی شبهات را ندارد. مطهری با وحدت وجود، نفی کثرات و معدوم دانستن ممکنات مخالف است. و درنهایت علامه جوادی آملی با اثبات «وجود مطلق» و قرار دادن «وجود» و «نمود» در برابر «عدم» ایراداتی را که مانع اکمال فلسفه بر مبنای وحدت وجود بود، از میان برداشتند لذا راه برای تغییر و ارتقای بسیاری از مباحث همچون قاعدة بسیط‌الحقیقه باز شد. در این نوشتار در صددیم مقایسة نقادانه‌ای از دیدگاه این سه متفکر داشته باشیم.
نوشته
علوم و ادراکات آدمی‌ یا حقیقی هستند یا اعتباری. ادراکات حقیقی از هستی خارجی حکایت می‌‌کنند که برآیند فعل و انفعالات حاصل میان مادّة خارجی با حواس هستند، امّا ادراکات اعتباری (گرچه منشاء هستی‌شناختی دارند،) از خارج حکایت نمی‌‌کنند، بلکه مقام آنها مقام جعل، آفرینش، قرارداد و فرض است. اعتبار با ظهور علم حضوری در ساحت علم حصولی معنا می‌‌یابد و وجود انسان به تمامیّت می‌‌رسد. در واقع، ادراکات اعتباری یک سلسله افکار میانجی بین طبیعت انسانی و خواصّ و آثار تکوینی هستند. نظریّة ادراکات اعتباری به عنوان ابتکار علاّمه طباطبائی(ره) بر رئالیسم تعاملی مبتنی است، چراکه دریافت ما در تعامل با واقعیّت تصحیح می‌شود و تکامل می‌‌یابد. همچنین طرح ادراکات اعتباری نتیجة مواجهة علاّمه با مسئلة تکثّر است که بر اساس آن، تکثیر ادراکات انسان توضیح می‌‌یابد و به تبع آن، ماهیّت گزاره‌های اخلاقی تبیین می‌‌شود، بدین گونه که استدلال علاّمه برای اعتباری ‌بودن حسن و قبح و نفوذ احساسات در اعتباریّات، ناخودآگاه به نسبیّت‌گرایی هنجاری منجر می‌‌شود، هرچندکه مطهّری با پذیرش نظریّة اعتباریّات سعی در ثابت ‌نگه ‌داشتن پایه‌های اخلاقی دارد. استاد مطهّری معیار ادراکات اعتباری را وابسته به قوای فعّالة انسان دانسته است که وی را برای رسیدن به کمالات خود برمی‌‌انگیزد تا بتوان در آنها نسبت «باید»، «وجوب» یا «ضرورت» اعتباری را فرض کرد. همچنین عطف ‌توجّه به ادراکات اعتباری، راه گفتگو با دیگر اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها را می‌‌گشاید، گرچه جهت‌گیری علاّمه طباطبائی(ره) و استاد مطهّری در مواجهه با تکثّر متفاوت است.
نوشته
Footer