پژوهش درباره‌ی عدالت و به‌ویژه عدالت اجتماعی، همواره به عنوان مهم‌ترین مبحث فلسفه‌ی سیاسی مورد بحث و بررسی بوده است. لکن علی‌رغم اهمیت محوری آن در تمامی افعال انسانی، عمدتاً ابعاد جزئی، فردی و غیر اجتماعی آن در اندیشه‌ی اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. اهمیت اصل بنیادین عدالت در فلسفه‌ی سیاسی اسلامی به دلیل عدم پردازش دقیق آن از عمق مبانی تا سطوح سیاسی و اجتماعی، ناشناخته مانده است. به‌نظر می‌رسد برای انجام چنین پژوهشی در نقطه‌ی آغازین می‌بایست به احیای این مفهوم از طریق رجوع به رویکرد اصیل و قدیم فلسفه‌ی سیاسی پرداخت. چراکه فلسفه‌ی سیاسی و مفاهیم وابسته‌ی به آن از جمله عدالت، در حاشیه‌ی فلسفه‌ی مطلق شکل گرفته و محکوم به قواعد فلسفی هستند و تفاوت در احکام و قواعد و اصول فلسفی موجب تفاوت در قواعد ترسیم‌کننده و صورت‌دهنده‌ی فلسفه‌ی سیاسی و عدالت است. پس عدالت در فلسفه‌ی سیاسی باتوجه به مبانی فلسفه‌ی مطلق (که در مطالعه‌ی حاضر، حکمت متعالیه است) و صورت‌بندی این مفهوم با مدد از این مبانی می‌بایست مورد بررسی قرار گیرد. این رساله درصدد است تا از طریق بررسی مبانی حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی و امتداد آن در اندیشه‌ی فلاسفه‌ی متأخر معتقد به این مکتب و بسط‌دهنده‌ی مبانی آن مانند امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت‌الله جوادی آملی در حیطه‌های هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی و استخراج دلالت‌های مرتبط با فلسفه‌ی سیاسی ـ به‌طور اعم ـ و عدالت ـ به‌طور اخص ـ به صورت‌بندی و شکل‌دهی چیستی، ماهیت، ابعاد و اصول عدالت بپردازد.مبتنی‌بر دیدگاه به دست آمده از مطالعات در منابع مکتوب فیلسوفان حکمت متعالیه در مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی ایشان، و استخراج دلالت‌های مرتبط با آن در فلسفه‌ی سیاسی، مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه، میزان تعریف عدالت و درنتیجه تعیین اصول کلی آن است. به‌نظر می‌رسد مفهوم عدالت در حکمت سیاسی متعالیه گرچه امری اعتباری بوده، لکن اصل اولیه‌ای است که تمام اعتباریات دیگر حیات اجتماعی بشر بر آن استوار شده و به‌واسطه‌ی آن مشروعیت و اعتبار می‌یاید. هم‌چنین این مفهوم در «فطرت» و «عقلانیت» و «اعطاء حق به ذی‌حق» ریشه دارد.وجه عینی و مصداقی عدالت در حکمت سیاسی متعالیه نیز در سه منظر «مدنی»، «جزایی» و «توزیعی» تبیین می‌شود. این سه وجه درحقیقت ابعاد سه‌گانه‌ی عدالت را در بُعد اجتماعی و تمدن‌سازی تبیین می‌کنند. هریک از این ابعاد نیز به‌نوبه‌ی خود براساس مبانی حکمت سیاسی متعالیه دارای اصولی هستند.درمجموع این رساله تلاش کرده است تا باتوجه به مبانی نظری حکمت سیاسی متعالیه، به ارائه‌ی الگوی مطلوب عدالت بپردازد تا با استفاده از الگوی ارائه‌شده مقدمات لازم درجهت نظام‌سازی اجتماعی بر محور عدالت در حکمت سیاسی متعالیه فراهم شود.
نوشته
یکی از مباحث مهم در فلسفة دین، موضوع وحدت عالم و نسبتش با واحد‌بودن خداوند است. این برداشت‌های متفاوت از وحدت عالم تحت بحث وحدت وجود چالش‌برانگیز شده است. در این مقاله تلاش می‌کنیم دیدگاه فیلسوفان مسلمان وابسته به مکتب حکمت متعالیه را با این بحث روشن سازیم و استدلال‌های آن‌ها را ارزیابی کنیم و برتری دیدگاه برخی بر برخی دیگر را نشان دهیم. برای این کار دیدگاه سه تن از شارحان حکمت صدرا را که آرای متضادی دارند برگزیده‌ایم و تجزیه و تحلیل کرده‌ایم. علامه طباطبایی که گاه به وحدت تشکیکی و گاه شخصی متمایل است، گاهی نیز حکم به همسانی دو تعبیر می‏دهد درنهایت با براهین قاطع وحدت شخصی را می‏پذیرد اما توان پاسخگویی شبهات را ندارد. مطهری با وحدت وجود، نفی کثرات و معدوم دانستن ممکنات مخالف است. و درنهایت علامه جوادی آملی با اثبات «وجود مطلق» و قرار دادن «وجود» و «نمود» در برابر «عدم» ایراداتی را که مانع اکمال فلسفه بر مبنای وحدت وجود بود، از میان برداشتند لذا راه برای تغییر و ارتقای بسیاری از مباحث همچون قاعدة بسیط‌الحقیقه باز شد. در این نوشتار در صددیم مقایسة نقادانه‌ای از دیدگاه این سه متفکر داشته باشیم.
نوشته
« نسخ » به عنوان یکی از دانشهای قرآنی، از دیرباز مورد توجه مفسّران و قرآنپژوهان و امکان وقوع آن در قرآن کریم، از جهت « نسخ » شیعه و سنی قرار گرفته است. موضوع ارتباط آن با شناخت تاریخ تشریع و قانونگذاری و مراحل مختلف آن در اسلام، شیوه تربیتی این دین مبین و شناخت احکام نورانی آن، اهمّیّت ویژهای دارد؛ به همین دلیل، از عصر نزول تاکنون، همواره محلّ عنایت دانشمندان خاصّه و عامه بوده است. این مقاله با روش توصیفی ا تحلیلی، آراء علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی را در ابعاد مختلف نسخ، مورد بررسی قرار داده و به این نتایج دست یافته که آیت الله جوادی در خصوص شرایط نسخ، تعداد آیات ناسخ و منسوخ و ملاکهای اثبات یا ردّ نسخ در آیات، نگاهی متفاوت و گاهی مخالف با علامه اتخاذ نموده است. به نظر میرسد که این واقعیت، از باب اطلاق جزء و اراده کل است و همچنین، امکان دارد که بتواند قابلیت تعمیم به دیدگاههای دیگر در حیطه آراء علوم قرآنی این دو بزرگوار را داشته باشد.
نوشته
نظریه علم دینی آیت الله جوادی آملی یکی از جدی ترین نظریات حوزه معرفت و علمی است که در سال های اخیر بیان شده است. صرف نظر از موافقت یا مخالفت با کل یا بعض اجزای این نظریه، هر کس در این حوزه فعالیت می کند ناچار است اطراف و اکناف آن را بررسی و تدقیق کند. نظریه علم دینی هم نقص علم جدید را روشن می کند و هم پایه های علم دینی را مشخص می نماید. این نظریه سه پایه دارد: علم لزوما مبانی فلسفی دارد، قوام و تمایز علوم به موضوعشان است و عقل از منابع دین و علم دینی است. آنچه مهم است و کمتر به آن توجه شده این نکته است که علی رغم نو و بدیع بودن این نظریه، بنیاد و پایه های آن ریشه در منظومه فکری علامه طباطبایی دارد. مقاله حاضر درصد تبین این مطلب و روشن کردن تاثیر علامه طباطبایی در نگرش استاد جوادی آملی است. بدین منظور ابتدا سه پایه نظریه مذکور تقریر می شود، سپس نسبت آن با مکتب فلسفی علامه سنجیده می شود اما نقد آن، جز در یک مورد، به نوشتاری دیگر واگذار می گردد.
نوشته
از مهمترین مبانی علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم باور به استقلال قرآن در حجیت، دلالت و تفسیر است. آنها معتقدند قرآن کریم که خود را روشنگر همه چیز معرفی می‌نماید، هم در حجیت و هم در بیان مدلول و مقصود آیات، مستقل است و به غیر خود وابسته نیست. البته هر دو مفسر از دیگر منابع تفسیری مانند روایات و شواهد تاریخی در تفسیر استفاده نموده‌اند که به نظر می‌رسد با مبنای استقلال قرآن، تعارض دارد. اما تعارض یاد شده با تبیین آیت الله جوادی آملی مبنی بر عدم انحصار قرآن در حجیت و دلالت، در روش تفسیری خود و استادش علامه طباطبایی، رفع می‌گردد. از جمله موارد موید این تبیین، کاربرد و تاثیر روایات اسباب نزول و روایات تطبیقی در فهم و تفسیر این دو مفسر است. در مقاله سعی شده، ضمن تبیین نوع و کارکرد روایات در فرایند تفسیری دو مفسر، به بررسی انتقادی مبنای «استقلال قرآن» و تاثیر روایات در فهم تفسیری علامه طباطبایی و آیت الله جوادی آملی پرداخته شود.
نوشته
برخی آیات قرآن کریم، معانی بنیادینی دارند که به آن‌ها غررالآیات می‌گویند. یکی از این آیات، که آموزه‌های اجتماعی قرآن بر آن مترتب است، آیه 213 سوره بقره است. دیدگاه مفسران درباره معنای «امت واحد» در آیه، متعدد و گاه متقابل است. هدف مقاله، عرضه مفهوم درست امت واحد است؛ ازاین‌رو، دیدگاه مفسران شیعه و اهل‌سنت را گردآوری، تحلیل و ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیده است که دیدگاه‌های مبتنی بر تفسیر امت واحد به امت هدایت‌یافته، امت گمراه، امت سردرگم، امت خردمند و ... نادرست و نظریه عبده در تفسیر المنار باتوجه‌به اصلاحات علامه‌طباطبایی و آیت‌الله جوادی درست است. براساس این دیدگاه، تفسیر اجمالی آیه این خواهد بود که طبیعت مردم زندگی اجتماعی است، لازمه زندگی اجتماعی ایجاد اختلاف است و عقل بشر به‌تنهایی نمی‌تواند اختلاف را رفع کند؛ پس نیازمند دریافت قوانین از منبع وحی به‌دست انبیای الهی است. ارسال رسولانی که بشارت‌دهنده و بیم دهنده‌اند و بعضی از آن‌ها کتاب دارند، از ابتدای خلقت بوده است، نه از زمان خاص و در مراحل خاص.
نوشته
در تاریخ اندیشه بشر،مباحث هستی شناسانه از مهمترین مسائل عقلی بوده که مورد توجه بسیاری از بزرگان قرارگرفته است در این میان بحث عالم مثال از بدیع ترین مباحث مورد توجه اندیشمندان به ویژه متفکران مسلمان بوده است . دربین آنها علامه طباطبایی (ره)و شاگردانش از طلایه داران این امراند.علامه طباطبایی برهان خود را برای اثبات عالم مثال براساس صورت های حسی وخیالی که در نفس پدید می آیند، شکل می دهد.و ویژگی هایی مانند حیات، علم وقدرت و آثاری مانند شکل وبعد و وضع را برآن مترتب می داند اما آثاری مانند قوه واستعداد و حرکت را از آنها سلب می کند.از ویژگی های دیگر عالم مثال این است که معلول عالم عقل و علت عالم ماده است یعنی بر اساس نظام علی و معلولی ترتیب یافته است وبرهمین اساس هم هماهنگی بین آنها وجود دارد. شهید مطهری با اشاره به دیدگاه حکمای اشراق وعرفا، برای عالم مثال ویژگی هایی جسمانی (نه صرفا مادی) قائل بوده وآثاری مانندحرکت ، قوه، زمان ومکان را از آن سلب می کند. علامه حسن زاده آملی عالم مثال وبرزخ را یکی دانسته و رابطه تنگاتنگ و هماهنگ بین عوامل سه گانه را مطرح می سازد.علامه جوادی آملی معتقد است که عالم مثال مهمترین توضیح برای مشکل مباشرت مستقیم فاعلیت عقل نسبت به عالم طبیعت است واثبات عالم مثال را یکی از معارف عرفان می داند.علامه مصباح یزدی لزوما رابطه بین موجود های ضعیف وقوی را از نوع تشکیک خاصی نمی دانند بلکه ممکن است تشکیک از نوع عام باشد. ایشان نیز بین عوالم سه گانه رابطه ی علی ومعلولی قائل اند واز نظر ایشان عالم مثال ابتدا براساس نظریه عرفا مطرح شده است.
نوشته
پایان‌نامه حاضر با عنوان «بررسی مبانی صدوری و دلالی تفسیر از منظر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان (با تأکید بر آرای آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی)» به مقایسه نظرات این سه مفسر می‌پردازد. مبانی تفسیر، آن اصولی هستند که آگاهی بدان‌ بسیاری از مفسران را از افتادن به دشواری‌هایی همچون تفسیر به رأی نجات می‌دهد که به دو دسته مبانی صدوری و دلالی تقسیم می‌شوند: مبانی صدوری تفسیر به وحیانی بودن الفاظ و معانی قرآن کریم و تحریف ناپذیری و جامعیت قرآن تقسیم می‌شود و مبانی دلالی تفسیر نیز شامل مباحثی چون، عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی می‌شود. این نوشتار به‌منظور بیان کارآمدی مبانی دلالی تفسیر به شرح و بررسی تطبیقی این مبانی از دیدگاه علامه طباطبایی و دو تن از شاگردان ایشان به روش توصیفی - تحلیلی پرداخته است. برآیندهای پژوهش، نمایان‌گر آن است که شاگردان علامه به جهت تأثیرپذیری از ایشان این مبانی را پذیرفته‌اند و همین امر برجسته‌ترین وجوه اشتراک میان آن‌ها است؛ اما باید گفت که در مبانی صدوری، افتراق مهم در اصل تحریف ناپذیری میان دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی با علامه طباطبایی آن است که این شاگردان، چینش سوره‌ها را توقیفی می‌داند و جمع و تدوین قرآن را نیز به زمان حیات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهد؛ درحالی‌که مرحوم علامه جمع و تدوین قرآن را در زمان پیامبر نمی‌داند و در بخشی دیگر از این اصل، آیت‌الله جوادی آملی، استدلال علامه را در اثبات تحریف ناپذیری قرآن ناکارآمد و ناکافی می‌داند. در مبانی دلالی تفسیر میان علامه طباطبایی با آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی در عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی، افتراق‌هایی بازتاب دارد.
نوشته
غیب در لغت به معنای هر امر پنهان از انسان است و اصطلاح به هر آنچه که در دسترس حس و عقل آدمی نیست ،گفته می شود و کسی جز خدا یا به اذن خدا از آن آگاهی ندارد و از آن جهت که در تحت حواس ظاهری نمی گنجد با شهود متفاوت است. بنابر آیات قرآن کریم،‌ علم غیب به طور مطلق و استقلالی از آن خداست؛ اما خداوند برخی بندگان خود را از این علم بهره مند کرده است؛ مطابق با آیات و روایات، پیامبران، فرشتگان و اولیاء‌ الهی از جمله امامان،‌ از بهره مندان از علم غیب هستند. طبق تقسیم بندی آیاتی که در مورد غیب صورت گرفته است، علم غیب اصالتاً و بالذات برای خداست که به اذن الهی، پیامبران و اولیای خدا از آن بهره مند می گردند؛ بر خلاف غیب مطلق که در همه مقاطع وجودی و برای همگان پوشیده است. هدف از انجام این پژوهش بررسی علم غیب در قرآن و همچنین بررسی از دیدگاه سه عالم بزرگ اسلام علامه طباطبایی، علامه طبرسی و آیت الله جوادی آملی است. در این تحقیق از روش تحقیق کتابخانه ای استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که هر سه این بزرگان در مورد علم غیب در قرآن نظر یکسان و مشابهی دارند و هر سه معتقدند که علم غیب وجود دارد و هیچ کدام وجود علم غیب در برخی از افراد از جمله بندگان خاص خدا و ائمه اطهار را نفی نمی کنند. این سه عالم بزرگ معتقدند که علم غیب مطلق از آن خداست و علم غیب ائمه نسبی است. همچنین نتایج نشان داد که از مجموع آیات قرآن به دست می‌آید که علم غیب بالذات و بالاصاله مختص به خداست و دیگران فقط از علم غیب بالعرض و بالتبع از راه افاضه خدا برخوردارند. به دیگر سخن علم غیب آنها علم خدادادی است نه علم ذاتی.
نوشته
Footer