عصمت انبیاء - علیهم السّلام- از جمله مسائل مهمّ و مطرح در ادیان الهی است، و در دین اسلام، وام‌دار قرآن کریم و سخنان پیامبر اسلام (ص) و ائمّه‌ی اطهار (ع) می‌باشد. عصمت، یک نیروی درونی یا به عبارت دیگر ملکه‌ی نفسانی است که انسان را از اشتباه و گناه حفظ می‌کند، با وجود این‌که بر آن قدرت دارد.شیخ مفید و علّامه طباطبایی از جمله کسانی هستند، که در مسئله‌ی عصمت پیامبران صاحب‌نظرند، و در تألیفات متعدّد خود از جنبه‌های مختلف این موضوع بحث نموده‌اند، از جمله این‌که عصمت چگونه ماهیتی دارد؟ انبیاء (ع) در چه مواردی معصوم‌اند؟ دلیل ضرورت عصمت برای ایشان چیست؟ و با وجود عصمت، تکلیف اختیار شخص معصوم چه می‌شود؟ که با بررسی و تحلیل سخنان شیخ مفید و علّامه طباطبایی در بحث عصمت انبیاء، به این نتیجه رسیدیم که ایشان وجوب عصمت را برای پیامبر یک ضرورت عقلی می‌دانند و البته دلایل عقلی و نقلی هم بر اثبات این ضرورت می‌آورند. عصمت از نظر مرحوم شیخ مفید، لطف و موهبتی الهی است، که شامل حال مکلَّف می‌شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می‌دارد، با این که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است. و علّامه طباطبایی (ره) عصمت را نوعی علم خاصّ عنوان می‌کند که اثرش قطعی و تخلّف ناپذیر است و صاحب آن را به طور دائم از خطا و اشتباه حفظ می‌کند. هر دوی ایشان، اختیار را از ویژگی‌های عصمت برمی‌شمارند و قائلند که عصمت مستلزم تکلیف است و اختیار لازمه‌ی تکلیف. و این چنین، سازگاری میان عصمت و اختیار را تبیین می‌کنند.آن‌ها هم‌چنین قلمرویی برای عصمت انبیاء ذکر کرده و عصمت آن حضرات را در این مراحل به اثبات رسانده‌اند. که به طور کلّی مرحوم شیخ مفید (ره) پیامبر اسلام، حضرت محمّد (ص) را مطلقاً معصوم دانسته، امّا سایر انبیاء ممکن است قبل از نبوّتشان، صغیره‌‌ی سهوی که مایه‌ی بی‌اعتباری مرتکب آن نشود، انجام داده باشند. و علّامه طباطبایی (ره) تمامی انبیاء را مطلقاً معصوم می‌داند.
نوشته
جانشینی پیامبر(ص) یکی از مهم‌ترین مبانی اعتقادی مسلمانان به شمار می‌رود. در میان شیعیان به این دلیل که جانشین پیامبر(ص) همانند خود او مبین و حافظ دین بوده و وارث علم پیامبر(ص) است، تعیین خصوصیات این جانشین نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. هم‌چنین علم ائمه((ع)) به جهت ارتباط آن با توحید و نقش آن در دیگر خصوصیات امامت از جمله مسائل مهم کلام اسلامی به شمار می‌آید. بر این اساس این موضوع همواره مورد توجه شیعیان بوده و در قرون اخیر از جهات گوناگونی مورد توجه قرار گرفته است. با این وجود در تعیین محدوده علم ائمه((ع)) میان دین‌پژوهان اختلاف نظر وجود دارد؛ با توجه به این‌که دیدگاه ایشان در این خصوص، در طول زمان دچار تحول شده است. در این‌ مقاله دیدگاه دو تن از علمای شیعی با تتبع در تالیفات متعدد آنان از جمله "المیزان" و "رساله علم امام" از علامه طباطبایی و "الارشاد" و "اوائل مقاله" و... از شیخ مفید مورد بررسی قرار گرفته است. شیخ مفید از متکلمان و دانشمندان متقدم قائل به محدودیت علم امام و علامه طباطبایی از مفسران و عالمان متاخر، با نگرش روایی قائل به علم نامحدود برای ائمه((ع)) می‌باشند. (گرچه مرحوم علامه ابتدائا در تفسیر المیزان علم نامحدود را مختص خداوند می‌داند) نگارنده با بررسی ادله و لوازم هر دو دیدگاه به این نتیجه می‌رسد که تفاوت‌ها در مبانی و ادله عقلی و روایی هر دو دانشمند موجب نتایج و برداشت‌های متفاوتی در این مسئله شده است.
نوشته
در این تحقیق ماهیت علم و ایمان و رابطه آنها با یکدیگر از دیدگاه علامه طباطبایی و شیخ مفید پرداخته می‌شود که با روش توصیفی - تحلیلی و رویکردی تطبیقی است و با روش گردآوری اطلاعات از طریق مراجعه به کتابخانه انجام شده است.علامه طباطبایی ماهیت علم را حضور مجرد برای مجرد می داند و آن را به حصولی و حضوری تقسیم می کند و برای حصولی تقسیم بندی های متفاوتی را ذکر می کند اما در نهایت علم حصولی را هم به علم حضوری باز می گرداند و شناخت خدا را هم حصولی و هم حضوری می دانداما شناخت حضوری را شناختی کامل تر از شناخت حصولی می داند. ایشان در بحث ایمان هم معتقد است که ایمان همان علم و ادراک همراه با التزام عملی است. پس از نگاه ایشان بخشی از ایمان را علم تشکیل می دهد اما خود علم به تنهایی کافی نیست بلکه باید عمل هم همراه آن باشد.شیخ مفید علم را از جنس اعتقاد و تصدیق دانسته و شرط صدق علم را وجود معلوم در خارج می داند. تمام مثال هایی هم که برای علم می آورد همه از سنخ گزاره و تصدیق است. تقسیم بندی علم به حصولی و حضوری نه به صراحت و نه به صورت تلویحی در آثار وی دیده نمی شود؛ از این رو شناخت خداوند را هم حصولی و اکتسابی می داند. شیخ مفید ایمان را هم معادل معرفت دانسته و معتقد است که اگر کسی خداوند را بشناسد مومن است. در این تحقیق به صورت مفصل به این مباحث می پردازیم.
نوشته
علم ومعرفت نزد شیخ مفید،علم به غیر و به نحو گزاره ای و تصدیقی است که، یا از طریق حس و مشاهده حاصل می شود؛ که در این صور،علم ضروری است و یا از طریق استدلال عقلی و اخبار متواتر به دست می آید؛ که در این صورت علم کسبی است.از آن رو که به نظر وی، خداوند را به هیچ معنایی، نمی توان مشاهده کرد؛ معرفت او، یک معرفت صرفا کسبی از طریق استدلال عقلی و اخبار متواتر بوده و عبارت است از: اعتقادات مطابق با واقع و همراه با اطمینان که، مستند به استدلال عقلی و اخبار متواتر و پاسخگوی شبهات مخالفان است. از نظر علامه طباطبائی، معرفت به معنای که ذکر شد،منتفی نیست؛ اما معنای کاملی از معرفت محسوب نمی شود. معرفت حقیقی و کامل نسبت به غیر، یک معرفت شهودی از سنخ معرفت نسبت به ذات و حالات خویش است. تفکر عقلانی؛ تأمل در آیات و روایات؛ پرورش عقل عملی و تزکیه ی نفس، زمینه­ایی را فراهم می سازد؛ تا خداوند معرفتی شهودی و حضوری به انسان عنایت کند. بر این اساس، علامه طباطبائی بر خلاف شیخ مفید، در تفسیر آیاتی از قرآن کریم که به رؤیت و لقای پروردگار اشاره دارد، از نوعی مشاهدۀ پروردگار سخن گفته است که، معرفتی حضوری و ضروری محسوب می شود و روایات معصومین (ع) را هم مؤید این دیدگاه می داند.
نوشته
Footer