«مبحث نسخ» از موضوعات مهم و مورد توجّه پس از نزول وحی تا کنون است که بیشتر اختلاف نظرها در این زمینه ناشی از نوع نگاه و تعریف از مسأله نسخ می باشد.این پژوهش به بررسی این بحث با محوریت تفاسیر «المیزان فی تفسیر القرآن» و «التحریر و التنویر» می پردازد.علامه طباطبایی و ابن عاشور دو مفسّر بزرگ معاصر، با ترکیب عقل ونقل و به دور از موضع گیری های مذهبی و کلامی به مبحث نسخ پرداخته اند. آنها وقوع نسخ در آیات قرآن کریم را می پذیرند ولی درباره آیات نسخ شده یا دلایل ردّ ادّعاهای مطرح شده در این زمینه،اختلاف نظر دارند. علّامه طباطبایی تنها در 4 آیه نسخ قرآن به قرآن و در 2 آیه نیز نسخ سنّت به قرآن را می پذیرد . ابن عاشور 11 آیه از آیات قرآن را منسوخ به قرآن ، 1 آیه را منسوخ به اجماع و 3 آیه را نیز ناسخ سنّت می شمارد. این دو مفسّر،تنها در پذیرش نسخ آیات240 بقره، 15 نساء و 12 مجادله و ناسخ بودن آیه 6 احزاب برای سنّت ارث به سبب برادرخواندگی اتفاق نظر دارند. دلایلی که آنها در ردّ ادعاهای نسخ، ارائه می دهند، در تبیین دیدگاه آنها نقش موثری دارد. از جمله آن دلایل می توان به منافات نداشتن دو آیه و قابل جمع بودن مضمون آنها، بی توجهی به ترتیب نزول آیات ناسخ و منسوخ و نیز رعایت نکردن فاصله زمانی( وحدت نزول) اشاره کرد.
نوشته
چکیدهدر دوران معاصر تحولات گسترده ای در عرصه سیاسی، اجتماعی و عقیدتی در جوامع مسلمان رخ داده،که گرایش اجتماعی در تفاسیر قرآن کریم یکی از آثار این تحولات است. این نوع گرایش، مفسر را وا می‌دارد تا واقعیت را نه به طور خنثی، بلکه به صورت فعالانه مورد کاوش قرار دهد و مهمترین ویژگی آن، کاربردی کردن آموزه‌های قرآن کریم در اجتماع و ارتقای این تعالیم از فردگرایی به جمع اندیشی و تحلیل مسیرکمال و سرنوشت جامعه مسلمان است. این پژوهش که با روش تحلیلی توصیفی و با نگاه تطبیقی انجام شده، کوشیده است تا با مطالعه مباحث اجتماعی در دو تفسیر المیزان و التحریر و التنویر و بررسی گرایش اجتماعی دو مفسر معاصر عالم تشیع و تسنن؛ علامه سید محمد حسین طباطبایی و محمد الطاهر ابن عاشور، زمینه پاسخ گویی به نیازها و پرسش‌های جامعه را فراهم آورد. در این نوشتار محور های اساسی جامعه از جمله اقتصاد، سیاست، حقوق و اخلاق از نگاه دو مفسر مورد بررسی قرار گرفت و شرایط تحقق هر یک از این محور ها در جامعه و اشتراکات و افتراقات رویکرد اجتماعی دو مفسر روشن شد. یافته‌ها نشان داد در حوزه اقتصاد هرچند دو مفسر قوام جامعه را در اقتصاد می دانند اما شرح و بسط مباحث و پرداختن به نتایج اجرایی ساختار های مثبت و منفی موثر بر جامعه در المیزان جلوه ی بیشتری دارد. در زمینه سیاست و حقوق به دلیل تفاوت در مذهب، اختلافاتی وجود دارد که در امر حکومت، امامت، شورا و ازدواج موقت نمود بیشتری پیدا کرده است. در مباحث اخلاقی هر دو مفسر به وجود پیوندی میان اخلاق و جامعه معتقدند اما تحلیل بحث‌های اجتماعی و کمیت و کیفیت پرداختن به اوضاع اجتماعی و نیازهای عصر در تفسیر المیزان شاخصتر از تفسیر التحریر و التنویر بوده است.
نوشته
مفسران هرچند از اصول و قواعد خاصی در تفسیر بهره برده اند، غالبا بدون تبیین این قواعد نانوشته و ناگفته، به امر تفسیر پرداخته اند. تحقیقات موجود در این باره نیز صرفا به استخراج قواعد از کتب علوم قرآن، اصول فقه، لغت و قواعد عربیت، برخی مقدمات تفسیر و کتب پراکنده اکتفا نموده اند؛ حال آنکه استخراج قواعد از متن تفاسیر و کاوش در میان نظرات تفسیری مفسران در لابه لای آیات قرآن، قواعد و نکات بدیعی را برخواهد نمود. تنقیح این قواعد، گنجینه پرارزشی از قواعد تفسیر و زیرساخت های آن در اختیار مفسران قرار می دهد و رهاورد این تلاش، ضابطه مند شدن علم تفسیر از رهگذر تدوین مجموعه ای متقن از قواعد تفسیر است که قطعا فهم دقیق تر و به دور از لغزش و خطا در فهم مراد از آیات قرآن کریم را به دنبال دارد. این جستار بر آن است تا زیرساخت های مورد استفاده در ترادف واژگان قرآن کریم را با رویکرد معناشناسی جدید، در میان نظرات تفسیری دو مفسر موثر در قرون اخیر، یعنی علامه طباطبایی و ابن عاشور جستجو کند.
نوشته
مسئله رویت خداوند متعال به وسیله چشم (قوه باصره) از مسائل کلامی است که از گذشته تا به حال، میان متکلمین فرقه های اسلامی مورد بحث و اختلاف فراوانی بوده است. بحث اصلی در این مسئله این است که آیا رویت خداوند از نظر ثبوتی ممکن است؟ به این معنا که اگر خداوند دارای چنین صفتی ـ دیده شدن توسط انسان ـ باشد، امر محالی لازم می آید؟ همچنین پس از ثبوت امکان رویت خدا و یا فارغ از آن، آیا در مقام اثبات، دلیلی بر آن وجود دارد؟ برخی از متکلمان مسلمان جواز و وقوع رویت خداوند را عقلا منکر شده و آن را مخالف با دلائل قرآنی و روائی دانسته اند. در مقابل فرقی دیگر از متکلمان آن را عقلا جایز و نقدا در آخرت لازم دانسته اند. از آنجا که ذکر دلائل عقلی و نقلی دو طرف محل نزاع در یک مقاله نمی گنجد، گفتار حاضر تنها به ذکر دلائل قرآنی بسنده می کند و بیش از آنکه به جزئیات بپردازد، درصدد بیان سرفصل های اصلی، ترسیم نمونه ای از تفاوت دو نگاه شیعه و اهل سنت ـ با تاکید بر مقایسه آرا علامه طباطبایی و ابن عاشور در ذیل هریک از این آیات ـ و درنهایت معرفی منابع مناسب برای پیگیری این موضوع است.
نوشته
قرآن کریم پیام آسمانی است که خدای بزرگ و بالا برای راهنمای بشر فرو فرستاده است. تا انسان در آن تفکر کند، و کلامی زیبا و رسا است که در اوج فصاحت و بلاغت قرار گرفته و پیامی جاویدان در همه ی زمانها و مکانها برای همه ی انسانها، مطلبی تازه به ارمغان می آورد. اما برای بهره برداری از این کلام فصیح و بلیغ الهی، نیازمند به مقدمات و شرائطی است تا نقاب از چهره ی قرآن گشوده شود و نسل نو بتواند پیام مناسب خویش را در یابد و آیات آن را بر نیاز ها، موضوعات و مصادیق عصر خود تطبیق کند. و یکی از مقدمات و شرائط فهم قرآن کریم، فهمیدن عطف علی المحل ها است. چون فهمیدن آن با شرایط خاص خود در فهم معانی دقیق متون عربی تاثیر دارد. علامه طباطبایی بعنوان یکی از مفسران شیعی در رساندن معانی دقیق قرآن، در قواعد نحوی دقت زیادی کرده است و با گرفتن عطف بر محل معانی را توضیح داده است و نیز ابن عاشور هم دقت زیادی در قواعد نحوی در رساندن معانی دقیق قرآن در جاه های از قرآن عطف بر محل گرفته و معانی را توضیح داده است و با توجه به سوال اصلی که اشتراکات، اختلافات و انفرادات دیدگاه علامه طباطبایی و ابن عاشور در عطف علی المحل در قرآن چیست؟ ما سعی کردیم در این رساله اشتراکات ، اختلافات و انفرادات هر دو مفسر را در کتابهای تفسیری فریقین و آثار نحوی و کتب مرتبط با اعراب القرآن، بررسی کنیم و بیان کردیم که هر دو مفسر در تبیین عطف علی المحل، نظر مشترک، نیز انفرادات و اختلافات دارند.
نوشته
تفسیر قرآن به‌عنوان یک ضرورت از صدر اسلام آغاز شد و در طول قرون متمادی تداوم یافت و ظهور مفسران مختلف با آراء و عقاید متفاوت موجب تنوع و گستردگی قابل ملاحظه‌ای در این زمینه گردید. بررسی تطبیقی روش‌ها و گرایش‌های تفسیری مفسران برجسته هر عصری می‌تواند نتایج سودمندی ارائه دهد و الگوهای مناسبی را فرا روی پژوهشگران این عرصه نمایان سازد. علامه طباطبایی مفسر برجسته شیعی مذهب در شرق جهان اسلام و ابن عاشور مفسر نامدار اهل سنت در مغرب جهان اسلام در قرن أخیر به‌شمار می‌آیند. هر دو مفسر ارجمند از روش تفسیری جامع استفاده نموده‌اند که بررسی و تحلیل تطبیقی روش‌ها و گرایش‌های تفسیری آنها، نشان دهنده وجود نقاط اشتراک و افتراق فراوانی است. اساس روش تفسیری علامه، در المیزان روش تفسیر قرآن به قرآن است که آن را برگرفته از روش تفسیر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) می‌داند. وی با استعانت از روایات تفسیری، و تدبّر عمیق و گسترده در آیات إحیاگر تفسیر قرآن به قرآن محسوب می‌شود. ابن عاشور در التحریر و التنویر ضمن بهره‌برداری از روش تفسیر قرآن به قرآن، اساس روش تفسیری خود را بر اجتهاد قرار داده و با نگاهی به روایات تفسیری، جلوه‌های بدیعی از تفسیر اجتهادی با عنایت ویژه به گرایش ادبی برجای نهاده است. باوجود اینکه هر دو مفسر از فقهای عصر خویش بوده‌اند؛ اما گرایش فقهی احاطه کلّی بر تفسیر آنها نداشته است. هر دو مفسر کوشیده‌اند تا در عرصه مسائل اجتماعی، دیدگاه اسلام را با توجه به تفسیر آیات مرتبط، نمایان سازند. علامه مباحث فلسفی را به صورت مجزا در المیزان تبیین نموده و ابن عاشور نیز در زمینه تبیین اعجاز ادبی قرآن، تمام تلاش خود را به‌کار گرفته است. این دو تفسیر ارزشمند به دلیل استقصای موضوعات وگستردگی مطالب، همانند دائره المعارف اسلامی حائز اهمیت و شایسته بررسی در حوزه‌های مختلف می‌باشند.
نوشته
Footer