در این رساله به موضوع ضرورت نبوت از منظر ملاصدرا، لاهیجی و نیز علامه‌ طباطبایی پرداخته شده است. از آن‌جا که بحث عصمت، ‌اعجاز و نیز مسئله خاتمیّت از مباحث جدایی‌ناپذیر در حوزه اثبات نبوت است، ‌این موضوعات از منظر دوحک یم و یک متکلم مورد کنکاش و بررسی قرار گرفته است. ملاصدرا‌ تکامل نفس انسانی را از زمینه‌های کارهای خارق‌العاده می‌داند، انبیاء از نگاه ایشان کسانی هستند که به درجات بالای کمال روحی و نفسی رسیده‌اند و همین برجستگی نفسانی در نبی، وی را از سایر مردمان ممتاز می‌سازد و برگزیده خداوند می‌شود. گفتنی است که در عرصه زندگی برخلاف کسانی که عقل را برای درک حقایق کافی ‌می‌دانند، عقل انسانی به تنهایی ‌نمی‌تواند برای وی ‌راه‌حل‌های مناسبی ارائه کند و او را از دچار شدن به لغزش‌های عقیدتی و اجتماعی، مصون بدارد، بلکه وجود انبیاء در کنار عقل و خرد انسانی او را در حوزه‌های مختلف زندگی به کمال‌ می‌رساند. در این نوشتار به معجزه به عنوان یکی از دلایل اثبات نبوت اشاره شده است ‌که معجزه از کسانی سر‌می زند که مورد توجّه الهی قرار بگیرند و با اذن و اراده و نیز الهام از جانب پروردگار، ‌کارهایی انجام می‌دهند که فوق توان افراد عادی بوده است. عصمت نیز برای انبیاء همانند خود نبوت ضروری است، وجود عصمت در حوزه تبیین اعتقادات، تبلیغ معارف الهی برای بشر، در مقام فتوی دادن و نیز در افعال و رفتار انبیاء که بیانگر راستی و حقانیت پیام ایشان است، ‌ضروری ‌می‌باشد. از آن‌جا که پیامبر اسلام (ص) به عنوان آخرین حلقه‌ی ارتباط و اتصال زمینیان با عالم بالا است، این موضوع نیز در منابع فلسفی، ‌کلامی و تفسیری، مورد بحث قرار گرفته که در این تحقیق به این موضوع پرداخته شده و از حضرت محمد (ص) به عنوان خاتم پیامبران یاد شده و در دوران پبامبری ایشان، بشریّت از نگاه عقلی نسبت به امت‌های پیشین، ‌به درجه و میزان بالایی از عقلانیت رسیده بودند، از این‌رو در دوران پیامبر اسلام قرآن به عنوان یکی از معجزه‌های ایشان به حساب می ‌آید.
نوشته
شر،از مقوله هایی است که از دیرباز تاکنون فکربشربویژه انسانهای خدا شناس را به خود مشغول کرده است،و درادیان مختلف نیز به آن توجه شده و سعی برآن شد تا با توجه به حکمت،قدرت،شفقت و علم الهی،وجود شر توجیه گردد.در ادیان الهی با در نظر گرفتن علل پیدایی شرور انتساب آن به خدای متعال نفی شده است.به همین خاطر در ادیان زرتشت،یهودیت،مسیحیت و اسلام، شاهد مباحث مهمی در موضوع شر هستیم. قرآن، درسوره‌های اسراء/ 83، فصلت/ 51، معارج/20 و فصلت/49 بر ابتلای انسان به انواع شرور تاکید و خاطر نشان کرده که به وجود آمدن این شرور زمینه ساز شکوه و جزع انسان از خدای منان است. در این تحقیق تلاش شده است از طریق مطالعه ی آثار دو حکیم الهی جناب عبدالرزاق لاهیجی و علامه طباطبایی و تحلیل مباحث آنان(روش توصیفی-تحلیلی) به حل مساله شر پرداخته شود. علامه در بحث حکمت الهی پس از اثبات حکیم بودن باری تعالی، می‌گوید حکمت برخی شرور از ما پنهان است یا برخی شرور وسیله پیشرفت، یا آزمایش یا مایه پند و عبرت برای دیگران است؛ مرحوم لاهیجی وجود را خیر محض می‌داند، و اگر به نظام کل نگاه شود آنچه که ما شر می‌پنداریم جز خیر چیزی نیست، مثلاآتش بطور کلی به آن نگاه شود منافع بسیار بر آن مترتب است، اما همین آتش نسبت به کسی که خانه او را سوزانده شر است، پس از اثبات عادل بودن باری تعالی شرور اخلاقی و اجتماعی و جنگ‌ها بدست خود انسان‌ها است، علم الهی عین ذات اوست و ذات او چون خیر محض است پس هر آنچه باری تعالی می‌آفریند جز خیر محض نخواهد بود. این دو بزگوار در مبحث قضا و قدر شر را از مقوله عدم، و در فرض وجودی بودن، آن را نسبی می‌دانند، از طرف دیگرخیرکثیر بر شر قلیل غلبه دارد،علامه در ذیل همین مبحث نسبت وجود عمل را با اراده انسان، امکان می‌داندکه اگر انسان بخواهد عمل محقق می‌شود چه عمل خیر و چه شر، پس برخی شرور با اختیار انسان است. این عالم، عالم ماده، یعنی موجودات بالقوه اند و استعداد این را دارند که بالفعل شوند به همین دلیل اقتضای این عالم در این است که درآن نقص و ناملایمات موجود باشد، طبیعت این عالم اینگونه است. ونقص نیز در برابر کمال، شر و کمبود به حساب می‌آید. پس با این همه تفاصیل، شروردر عالم به حضرت حق انتساب ندارد.
نوشته
Footer