عنوان : چند پرسش قرآنی و پاسخ علامه

توضیحات :

چند پرسش قرآنی و پاسخ علامه
بسمه تعالی شأنه
حضور محترم جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین آیه الله العظمی استاد علامه آقای آقا سید محمد حسین طباطبائی – دام ظله الوارف  -  پس از اهدای تحیت و سلام با کمال توقیر و احترام معروض می دارد که مستندعی است به پرسش های زیر پاسخ فرمایید:
(لو کان فیها آلهه الا الله )، چنین فرموده اید:« و تقریر حجه الایه انه لو فرض للعالم آلهه فوق الواحد لکانوا مختلفین ذاتاً متبائنین حقیقه و تباین حقایقه – الخ - »
اولاً ، با ملاحظۀ این که حجت در این آیه برهانیه است نه اقناعیه، بفرمایید از نظر عقل، دلیل بر ملازمه ای که در تقریر حجت آیه بین فرمودید، چیست؟ چه مانع است عقلاً که «آلهه فوق الواحد» همه از افراد یک حقیقت باشند؟
ثانیا، تباین در اینجا آیا به تمام ذات است یا به بعض؟ و وجه آن را هم ذکر فرمایید.
ثالثاً، بیان نمودید که تباین حقایق مقتضی، تباین در تدبیر است؛ بفرمایید که این اقتضا به نحوی است که تخلف پذیر است یا غیر قابل تخلف؟ اگر اول باشد، چه مانعی دارد که بر تقدیر تعدد اله، وحدت نظام این عالم بر حسب تصادف، انفاق حدیث گرفتار باشد و اگر معنای دومی باشد، جهت آن را ذکر بفرمایید .
مطلب دیگر آن که در جلد پانزدهم از بین تفسیر صفحۀ 5، ذیل آیۀ 22 بیان کردید «...إذ لا ینصور تعدد الا لهه الا ببینونتها بوجه من الوجوه بحیث لا تتخذ فی معنی ألوهیتها و ربوبیتها» آیا مراد حضرت عالی از بینونت در این جا همان معنای بینونتی است که در تقریر دلیل آیۀ اول بیان کرده اید و تنها اختلاف در تعبیر است یا این که نظر مبارک در این دو مورد مختلف شده است. در کلمات بعضی دیده می شود که آیۀ اول «لو کان فیمها آلهه» از طریق تمانع علل فاعلی و آیۀ دوم ]را[ از راه تمانع علل غایی پاسخ گویی کرده است. حال اگر چه شرح این فرق به عهدۀ گویندۀ آن است، متأسفانه در مقام شرح آن برنیامده و بذل عنایتی در این زمینه نفرموده اند؛ چنانچه ممکن است، جناب عالی بذل توجه نموده و در بیان این فرق تفضلی بفرمایید...
2. در جلد هفتم از تفسیر مزبور، ص 7 در شرح اجل مسمی و غیر مسمی چنین مسطور است «...و ان الأجل المسمی و غیر المسمی ربما تخالفا» با این که در جلد بیستم از همین تفسیر، ص 99 در ذیل آیۀ ( و لکن یوخرهم إلی أجل مسمی) – الخ – در ردیف اموری که از این آیه استفاده می شود فرموده اید:«هو ان الأجل المسمی أقصی الأخلین و أبعدهما؛ پس هر گاه اجل مسمی أبعد الأجلین باشد، نباید دو اجل با یکدیگر هم زمان بشوند»، در صورتی که فرموده اید: گاهی بین این دو اجل توافقی حاصل می شود. صحیح است که ظاهراً اجلین در مورد اول متعلق به فرد است و در مورد صانی به سنت و گروه تعلق دارد، ولی برای اختلاف معنای  اجلین به اختلاف مورد، باید شاهدی ذکر شود. از نظر آیات و روایات چه اشکالی دارد که کسی بگوید که موت طبیعی همیشه اجل مسمی است و موت اخترامی همواره غیر مسمی می باشد؟ به این بیان که اجلین بر اساس امکان استعداد شخص برای بیشتر زیستن و عدم آن استوار باشد نه بر پایۀ وجود علت تامه و عدم آن قرار گرفته باشد. بنابراین ، موت اخترامی هر چند از ناحیۀ وجود علت، ضرورت و حتمیت پیدا کرده است، از نظر وجود استعدادی که در شخص برای ادامۀ حیات و برای دفع این موت، امکانی وجود داشت، اجل غیر مسمی می باشد. و اجل غیر مسمی همان اجلی است که غیر قابل تغییر است و چنین قابلیتی در این موت بوده است، به اختلاف موت طبیعی، چون که هم زمان به انفاد استعداد بقای شخص است و حتی قبلاً هم برای دفع آن چاره اندیشی امکان نداشت و قابل تغییر نبود؛ بنابراین، چنین مرگی اجل مسمی است، که تغییر در این اجل راه ندارد. پس اجل مسمی همیشه أبعد الأجلین خواهد بود و هیچ زمانی بین الأجلین توافقی اتفاق نمی افتد.
3.در جلد هشت از تفسیر نام برده،  ص21 ذیل آِیۀ  «فسجدوا الا ابلیس» نگاشته اید: «و الامر المتوجه الی الملائکه لیس من شأنه مولویاً تشر – یعیاً بمعنی الأمر المتعلق بفعل یتساوی نسبه مأموره الی الطاعه و المعصیه و السعاده و الشقاوه، فان الملائکه مجبولین علی الطاعه مستقرین فی مقر السعاده، کما ان ابلیس واقع فی الجانب المخالف.» حال که ملائکه مجبول بر طاعت هستند، بفرمایید فرمان برداری آن ها برمبنای اختیار نیست و آیا آنان مانند دانه های برلیان عالم طبیعت ما می باشند که همان کمال ذاتی غیر اختیاری برای ایشان وجود دارد و اطاعت آن ها در ردیف اطاعت آسمان ها و زمین است، که «قالتاً أتینا طائعین» یعنی تکوینی است؟ اگر چنین باشد، پس مقام عصمت که بر اساس اختیار و اراداه است که برای ملائکه ثابت می کنند، به چه معناست؟ و گاهی هم در مقام مقایسه ملک  با بشر بر می آیند و او برا بر بشر تفضیل می دهند، یعنی چه؟ و هم چنین اگر شیطان در نقطۀ خلاف واقع شده باشد، یعنی مجبول بر گناه باشد، پس عذاب کردن شیطان را چگونه باید توجیه کرد؟ در حالی که بنابراین ]فرض[در معصیت کردن، اختیاری از خود نداشته است !
4.در بعضی از کلمات جناب عالی دیده می شود، تعریفی که دربارۀ جن شده است: «جسم نورانی یتشکل الخ»، مدرکی نه از آیات و نه از اخبار برای این تعریف نیست. بفرمایید حتی جسمانیت جن هم معلوم نیست! پس باید هویت جن هم معلوم نباشد، در حالی که تصریح دارید جن مانند جان داران برایش مرگ است و در موضوع ملک هم در تعریفی که برای آن نموده اند، نظر دارید و ملک را از عالم مجردات می دانید. پس از این که در بعضی از روایات دربارۀ مرگ ملک سخن به میان آمده است و حتی برای قابض الارواح هم می گوید مرگ هست، چگونه توجیه باید نمود؟
با تقدیم احترامات فائقه و با عرض معذرت.
4/شوال/1397
سید محمد کاظم سادات اخوی
آدرس: یزد – مسجد برخوردار.
طباطبائی، سید محمدحسین، سیر و سلوک سبز اشعار، نامه ها، تقریظ ها، اجازات و ... . به کوشش سید هادی خسرو شاهی، تهران، بوستان کتاب، 1396، ص.139-142

اشخاص مرتبط
درج نظر
نام و نام خانوادگی :
ایمیل :
متن نظر :
تصویر امنیتی :
Footer