پرسش از «عقلانیت باور دینی» ذهن دین‌پژوهان، به‏ویژه بسیاری از فلاسفه دین را به خود معطوف کرده است. زمینۀ طرح این پرسش، مخصوصاً «معقولیت باور به خدا» را باید در مغرب‏زمین جست‏وجو کرد. به چالش کشیده‌ شدن مفاهیم بنیادین دینی، در کنار نارسایی برخی مفاهیم فلسفی، بسترساز تضارب آرا درباره اعتبار عقلانی باورهای دینی گردید. سؤال محوری در اینجا این است که: آیا اساساً یک باور دینی - و به طور خاص باور به خدا - می‌تواند معقول باشد یا این باور را باید بر مبنای دیگری تبیین نمود؟ در پاسخ به این پرسش، تلاش‌های بسیاری از سوی آن دسته از فلاسفه غربی که دین یکی از دغدغه‌های اصلی تفلسف آنها بوده، و نیز فیلسوفان برجسته مسلمان انجام شده است، که از جمله آن می‌توان به آلوین پلانتینگا و علامه طباطبائی اشاره نمود. رسالت نوشتار فرارو، بررسی تطبیقی موضوع فوق و ارائه ادّله و نوع یا الگوی عقلانیتی است که این دو فیلسوف از باور دینی ارائه می‌دهند. در این مقاله از روش کتابخانه‌ای با بهره‌گیری از دو عنصر توصیف و تحلیل برای بررسی تطبیقی آرای علامه و پلانتینگا استفاده شده است. بخش اول این مقاله، راهکارهای پلانتینگا را در پاسخ به منتقدان باوری دینی مورد توجه قرار داده است و در بخش دوم، دیدگاه علامه و مدل وی از عقلانیت باور دینی بررسی می‏شود. پایان‏بخش این نوشتار نیز به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری مقایسه‌ای دیدگاه‌های این دو اندیشمند اختصاص یافته است.
نوشته
در این نوشتار با تحلیل مطالب دو فیلسوف شهیر غرب و اسلام به موضوع عقلانیت باور دینی از منظر کانت و علامه طباطبایی و تطبیق میان آراء ایشان پرداخته ایم . کانت با مبنای خاصی که در باب معرفت دارد ، معرفت به امور مابعدالطبیعه من جمله باور های دینی را منتفی دانسته است . او در فلسف? نقادی خویش به مشخص کردن میزان توانایی عقل و ذهن بشر در معرفت پرداخته است و عقل را از توجیه باورهای دینی که وراء امور تجربی است ناتوان می داند ولی در عقل عملی به دلیل پذیرش اخلاق روی به دین می آورد و دین را بر پای? اخلاق بنا می کند و باورهای دینی سه گانه ( خدا ، اختیار و جاودانگی نفس ) را به عنوان اصول موضوع? عقل عملی می پذیرد. اما علامه طباطبایی با پذیرش معرفت به امور ماوراء طبیعت و قبول توانایی عقل در شناخت آن ، شناخت و علم به باورهای دینی را ممکن می داند و ادله ای را نیز بر آن اقامه می کند . البته علامه علم به وجود خدا را به عنوان اصلی ترین باور دینی ، به علم حضوری و برهان صدیقین بدیهی می داند . در تطبیق میان آراء کانت و علامه به نتایجی دست یافته ایم که عبارتند از : ضعف مبنای کانت در باب معرفت و بدون دلیل بودن انحصار معرفت به حس ، در نتیجه باب معرفت درماوراء طبیعت برای انسان بسته نمی باشد . در ضمن بی اطلاعی کانت از علم حضوری ، دست او را از دستیابی به سنگ بنای معرفت بشری کوتاه کرده است . کانت براهین اثبات باورهای دینی را ناتوان می داند و انتقاداتی بر آنها وارد می کند اما در این نوشتار طبق نظر علامه به اشکالات پاسخ گفته ایم .
نوشته
تبیین معنای عقلانیت بجهت برخورداری از معیار یقینی برای شناخت، در فضای فکری تکثرگرایانه عصر حاضر، اهمیت اساسی دارد که یکی از جلوه های عینی عقلانیت، در برنامه های آموزشی و تربیتی میباشد. برنامه فلسفه برای کودکان یکی از بحث انگیزترین این برنامه هاست که در حال تزریق به فضای آموزشی جامعه ما میباشد. درک اهمیت معنای عقلانیت، تعمیم صحیح آن به عرصه های دانش، برخورداری از قابلیتها و شناخت حدود و صغور آن علاوه بر اینکه به شناسایی و بکارگیری معیار در امور علمی و حل مسائل معیشتی می انجامد، درک منطقی و موشکافانه یی از معنای عقل در برنامه فلسفه برای کودکان را بدست میدهد. در این نوشتار، ضمن بیان اطلاعات و انواع تقسیمات عقل و جایگاه آن در تربیت دینی، به بررسی مبانی فلسفی فلسفه برای کودکان پرداخته شده و رابطه انواع عقل ورزی با انواع تفکر در برنامه فلسفه برای کودکان، یعنی تفکر انتقادی، تفکر خلاق، تفکر جمعی و تفکر مسئولانه ترسیم گردیده است. این پژوهش درصدد تبیین این مطلب است که عقلانیت در برنامه فلسفه برای کودکان بیش از آنکه متاثر از قابلیتهای کودک بعنوان ارزشهای طبیعی و اکتسابی با قید قابلیت ارتقا در سطح کودکانه باشد، وامدار مولفه های عقل ورزی با معیارهای غیرکودکانه است؛ معیارهایی که برای سنجش رفتارهای عقلانی در مرتبه دیگری از رشد آدمی طراحی شده اند. از سوی دیگر، بجهت تاثیرپذیری برنامه فلسفه برای کودکان در شکل اولیه خود، از مولفه های جریان فکری غالب، یعنی پست مدرنیسم، مطابقت کامل آن با فضای دینی در هاله یی از تردید قرار دارد. این پژوهش به روش تحلیلی ـ توصیفی، با معیار قرار دادن تفسیر معتبر المیزان علامه طباطبایی، درصدد تبیین این مسئله است که در کشور ما با رویکرد بومی ـ دینی به تربیت، اجرای برنامه فلسفه برای کودکان به چه تغییرات محتوایی و غایی نیاز دارد.
نوشته
اخلاقی زیستن یعنی رفتار کردن بر اساس اصول اخلاقی در طول زندگی. اگر بپذیریم مهم‌ترین و تنها ممیزه‌ی انسان عقل اوست و اینکه اخﻼقـی زیسـتن ممکن است با رنج و دشواری‌هایی همراه باشد و آنکه احتمال عدم پایبندی به اصول اخلاقی توسط دیگران نیز وجود دارد، آیا عقلانی خواهد بود که ما نیز اخلاقی باشیم. از دیدگاه اخلاق اسلامی، لازمه‌ی شناخت نسبت به معنای زندگی اخلاقی، دانستن مبانی‌ای است که به‌صورت پیش‌فرض‌های اصلی در نظر گرفته می‌شوند؛ آن‌ها مقولاتی هستند که با حقیقت انسان، اعتقادات و ارزش‌های اخلاقی انسان در ارتباط می‌باشند. همین‌طور نقش ساحت‌های انسانی و تأثیر آن در زندگی اخلاقی نیز از دیگر مقولات مهم و تأثیرگذار در اخلاقی زیستن است. با توجه به دیدگاه توحیدی علامه طباطبایی (ره) می‌توان به لحاظ انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی، مصالح و منافعی را برای اخلاقی زیستن برشمرد. این آثار موجب می‌گردد تا اخلاقی زندگی کردن از عقلانیت برخوردار باشد. مسئله سلامت روحی و روانی انسان، کرامت و کمال انسانی، نظم و امنیت و عدالت اجتماعی؛ ازجمله آثاری است که می‌توان آن‌ها را به‌عنوان منافع و مصالح اخلاقی زیستن در دو حوزه‌ی انسان‌شناختی و جامعه‌شناختی در نظر گرفت. عقلانیت اخلاقی زیستن، موجب می‌گردد تا انگیزه‌ی لازم نسبت به پایبندی به اصول اخلاقی در انسان‌ها به وجود آید و همچنین کمک می‌نماید تا اخلاق در زندگی فردی و اجتماعی تعالی پیداکرده و به جایگاه اصلی خود دست یابد.
نوشته
عقلانیت به‌عنوان دالی محوری در حکمت اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد. در نوشتار پیش‌رو، عقلانیت مد نظر علامه طباطبایی ناظر به شناخت سایر فرهنگ‌ها ردیابی شده است. روش مد نظر در این مقاله، تحلیلی ـ توصیفی و رجوع به منابع مستقیم و غیرمستقیم این حکیم مسلمان است. تاسیس اعتباریات توسط علامه و طرح منطقه‌الفراغی جهت تحلیل حوزه فرهنگ و ارزیابی آن به‌نحوی که دچار نسبیت معرفتی نشود، الزامات خاصی را به دنبال دارد. این نظریه با تمایزی که میان ادراکات حقیقی و اعتباری قائل می‌شود، از یک‌سو علم را از خطاهای معرفت‌شناسی دور می‌کند و از سوی دیگر خلأ موجود میان حکمت اسلامی و فرهنگ‌شناسی را پر می‌کند. پیوند اعتباریات با حقایق از ویژگی‌های انحصاری این نظریه است و تبیین علامه، بستر مناسبی جهت تحول علوم انسانی بر مبنای حکمت اسلامی است. علامه معتقد است حقایقی در عالم وجود دارد که قابل ادراک هستند و می‌توان از ارزش‌ها و هنجارهای ثابت و به‌عبارت دیگر «غیرنسبی و فرافرهنگی» صحبت کرد.
نوشته
اعتقاد به رجعت در دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، براساس دلایل نقلی اثبات می‌شود؛ اما این دو شخصیت بزرگ، با استفاده از روش عقلی نیز به اثبات اصل و چگونگی رجعت پرداخته‌اند. علامه طباطبایی با توجه به نظام معنایی آیات و روایات، رجعت را یکی از مراتب ظهور حق در هستی می‌داند که خود، امری مبتنی بر دلایل عقلی است؛ اما امام خمینی علاوه بر پذیرش اصل رجعت براساس دلایل نقلی، کیفیت رجعت را با پیش‌فرض ترتب عوالم هستی و تناظر آن مراتب با مراتب نفس و نیز با تبیین جایگاه تکوینی نفوس انسانی مشمول رجعت در تعبیر تمثّل ملکی نفوس، اثبات کرده است. بنابراین اصل رجعت در دیدگاه دو حکیم بزرگ، هم با روش کلامی و تفسیری و هم با روش فلسفی و عرفانی، در دو زمینة هستی‌شناسی و انسان‌شناسی ـ که هر دو در سیطرة حقیقت توحید قرار دارند ـ اثبات‌پذیر است و این عقیدة اختصاصی امامیه، علاوه بر مبانی و دلایل نقلی، دارای مبانی و دلایل عقلی نیز هست.
نوشته
Footer