Toggle navigation
کتابخانه
کتاب ها
مقاله ها
بریده متون
پایان نامه ها
گرد همایی ها
منتشر نشده ها
دیداری شنیداری
آلبوم
تصویر
صدا
ویدیو
سلوک شخصی
خانه ها
زندگی نامه و خاطرات
خاندان علامه
نامه ها
خودنوشت
ذوقیات هنری
مدرسه فکری
اساتید-جلسات-شاگردان
هانری کربن
جستجو
استدلال برای آموزة «توحید» بررسی، تحلیل و مقایسه دیدگاه علامه طباطبائی و ابنمیمون
آموزه «توحید» از جملة اصلهای مورد تاکید همة ادیان الهی بوده و در میان آنها، تنها یهودیت و اسلام دارای توحید خالص و ناب هستند. ازآنجاکه ابنمیمون در یهودیت و علامه طباطبائی در امامیه، نقش بسزایی در شکوفا کردن تعالیم دینی داشتند، این مقاله به روش تطبیقی ـ تحلیلی، پس از ارائة دیدگاههای این دو دانشمند بزرگ از براهین توحید، نقاط اتفاق و اختلاف آنان را بیان، مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. تنها استدلال ابنمیمون برای توحید، بساطت ذات الهی است. اما با وجود اینکه مهمترین برهان علامه طباطبائی، صرافت وجود الهی است، ولی برهان بساطت و براهین دیگر را نیز برای توحید اقامه کرده است. ابنمیمون، اشکالاتی بر براهین توحید وارد کرده است که این تحقیق بیانگر آن است که هیچیک از آنها، بر تقریرهای علامه طباطبائی از برهان تمانع و تغایر وارد نیست.
نوشته
استدلال به خالقیت خداوند؛ روش آموزش توحید ربوبی در قرآن، از دیدگاه علامه طباطبایی
توحید در ربوبیت یکی از مراتب توحید است که در آیات فراوانی از قرآن کریم، به مخاطبان آموزش داده شده است. در آموزش توحید در ربوبیت در قرآن، روشهای متعددی به کار رفته است که مهمترین آنها روش «استدلال» است؛ که از آن میان نیز، استدلال به خالقیت خداوند کاربرد فراوانی دارد؛ زیرا مخاطبان اولیة قرآن یعنی مشرکان و بتپرستان، خالقیت خداوند را باور داشتند و شرک آنها عمدتا در ربوبیت و تدبیر امور عالم بود. این مقاله با استفاده از قواعد تفسیر انجام شده و هدف آن کشف، بررسی و تبیین انواع استدلال به خالقیت خداوند برای آموزش توحید ربوبی در قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی است. نتایج تحقیق نشان میدهد که از دیدگاه علامه، این استدلال دارای انواع سهگانة استدلال به اینهمانی ربوبیت و خالقیت، استدلال به تلازم ربوبیت و خالقیت، و استدلال به خلقت ممزوج با تدبیر است.
نوشته
الگو سازی اخلاق توحیدی در قرآن کریم از منظر علامه طباطبایی (ره)
علامه طباطبایی(ره) ضمن بیان مسالک گوناگون اخلاقی، مدعی است که قرآن کریم در این زمینه مبتکر شیوهای خاص است که در شرایع پیشین سابقه ندارد.دراین روش، برخلاف دیگرمسالک، غایت فعل اخلاقی، نه غایت دنیوی ومحبوبیت نزد مردم است ونه غایت اخروی و دستیابی به نعمتهای بهشت و رهایی از عذاب دوزخ؛ بلکه غایت آن رسیدن به "وجه الله" و رضای الهی بوده و مبتنی بر"توحید خالص" ،"عبودیت محض" و"حبّ عبودی" است؛ انسان براثر باورعمیق توحیدی تنها خدای متعال را مالک مطلق عالّم ومؤثر حقیقی میداند ودر اثرعبودیت خالصانه پروردگار و اشتداد ایمان و معرفت به اسماء وصفات الهی به محبت الهی دست یافته و در نتیجه، تنها در پی کسب رضای الهی ورسیدن به "وجه الله" است. چنین انسانی تمام سعی وتلاشش آراستگی به فضایلی است که محبوب پروردگار وپیراستگی از رذایل واموری است که مبغوض پروردگار است.ایشان مدعی است با چنین باورعمیق توحیدی وحبّ شدیدی نسبت به پروردگار، رذایل وبدی ها از وجود انسان بهکلی ریشه کن گردیده وجایی برای حلول رذایل باقی نمی ماند تا در پی زدودن آن برآییم. این پژوهش با روش "توصیفی و تحلیلی" با استفاده از تفسیر گرانقدرالمیزان و برخی دیگر از آثار علامه طباطبایی و شاگردان برجسته ایشان، با تبیین مبانی، ویژگیها و ابعاد سه گانه شناختی، گرایشی و رفتاریِ این مسلک اخلاقی ، در پی ارائه الگویی اخلاقی بهعنوان شیوه اخلاقی قرآن کریم برای سالکان راه خدا وطالبان کمال است. مراد از «الگوسازی اخلاق توحیدی» ارائه روشی است در اخلاق ، که برمبنای توحیدخالص، حبّ عبودی و عبودیت محض شکل گرفته است و به اعتقاد علامه طباطبایی از اختصاصات قرآن کریم بوده و در شرایع پیشین سابقه نداشته است. نتیجه حاصل از این پژوهش آن است که یکی از بهترین الگوها و اثرگذارترین آنها در تخلق به اخلاق کریمه، الگوی اخلاق توحیدی است که انسان، با تعمیق شناخت خدا ورسیدن به توحید خالص، و ازدیاد محبت الهی وعبودیت خالصانه ، بهجایی میرسد که تمام همّ وغمّش رسیدن به "رضای محبوب" و "وجه الله" میگردد. چنین انسانی همواره در پی انجام اعمال واکتساب اخلاقی است که رضایت محبوبش، یعنی خدای متعالی را در پی داشته باشد وپیوسته از کارها وصفاتی که کراهت محبوب را درپی دارد گریزان است.
نوشته
امور اعتباری در توحیدگرایی و تفسیرگرایی: مقایسه اعتباریات اجتماعی در اندیشه علامه طباطبائی و پیتر وینچ
اعتباریات و نقش آن در زندگی اجتماعی انسان مورد مطالعه رویکردهای گوناگون حوزة علوم انسانی و اجتماعی واقع شده است. رویکرد توحیدی سنت اسلامی و رویکرد تفسیری در علوم اجتماعی نوین غربی، از جمله این رویکردهاست. این پژوهش، با بررسی نظرات ابتکاری و تفصیلی علامه طباطبائی در اعتباریات اجتماعی، به عنوان حکیمی توحیدگرا و رویکرد تفسیرگرایانه پیتر وینچ، به دنبال شناخت کیفیت توجه به اعتباریات در این دو رویکرد و وجوه تشابه و تمایز آن میباشد. مطالعه مبانی روششناختی این دو اندیشمند، واکاوی رویکرد ایشان به اعتباریات اجتماعی و مقایسه آن با یکدیگر، این نتیجه به دست میآید که با توجه به مبانی و مبادی هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی این دو متفکر، میتوان تفاوتهای عمیقی از قبیل توجه مبنایی به فطرت و کمال فطری در بحث اعتباریات علامه طباطبائی، در مقابل بازیهای زبانی وینچ و نسبیگرایی مورد نظر وی، مطرح کرد.
نوشته
بررسی آرای آلوسی در تفسیر آیات متشابه در باب توحید و نقد آن از نگاه علامه طباطبایی(ره)
پایاننامه حاضر، به بررسی دیدگاههای آلوسی (مفسر سنی) و علامه طباطبایی (مفسر شیعی) در باره آیات متشابه پرداخته است. هدف از اجرای پایاننامه شناخت توحید واقعی و تشخیص درست آن است. روش انجام کار روش کتابخانهای به شکل تبیین و تحلیل بوده است. قلمرو آیات متشابه به ویژه در خصوص توحید و صفات الهی، در علوم مختلف فراگیر است. مراد از صفات الهی، صفات خبریه است که در قرآن و احادیث وارد شده است. به صفات ذیل در این پایاننامه اشاره شده است: نفس، وجه، چشم، گوش، دست، در آسمان بودن خدا، و استوای خداوند بر عرش که مفسران قرآنی برداشت واحدی در آن ندارند. طبق آیه هفت آل عمران، دلالت آیات محکم بر معنا صریح است و دلالت آیات متشابه بر معنا واضح نیست. این مشکل در طول تاریخ بستر جریانهای مذهبی و کلامی در جوامع اسلامی بوده است که اهمیت آن را می رساند. گروهی از مفسران قرآن مانند آلوسی «واو» در «وَالراسِخونَ فِی العِلم» را عاطفه دانستهاند. در این صورت تأویل آیات متشابه را خداوند و راسخان در علم میدانند. ایشان در برخورد با آیات متشابه یکسان عمل نکرده بلکه در بعضی آیات متشابه که صفات خدا را مطرح میکند منظور را ذات خدا میداند مانند علمای سلف و نظری را بیان نمیکند و در برخی آیات متشابه صفات الهی را تأویل می نماید و در مواردی بر علمای خلف که قائل به تاویل هستند ایراد میگیرد. گروهی، از جمله علامه طباطبایی، که «واو» و جمله بعد را استیناف میشمارند، جز خداوند کسی را عالم به تأویل متشابه نمیدانند. در این صورت پیامبر اکرم که از راسخان به شمار می آید از آیات دیگر مانند«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلیَ غَیْبِهِ أَحَدً إلَّا مَنِ ارْتَضیَ مِن رَّسُولٍ» حاصل خواهد شد. ایشان در برخورد با آیات متشابه، به تأویل قائل است و در تفسیر و تبیین دلالت آیات متشابه به مجموع آیات محکم ارجاع میدهد.
نوشته
بررسی جلوههای توحید در قرآن از دیدگاه علامه طباطبایی
این پژوهش به بررسی توحید عملی در نگاه علامه پرداخته است. در نگاه ایشان وجود حقیقتی اصیل و ثابت است که از صرافت، بساطت و اطلاق تام برخوردار است. نه جز دارد نه ثانی میپذیرد و نه غیری در مقابل او تحقق دارد، چراکه غیر از وجود حقتعالی، هر وجودی از سنخ وجود رابط است. علامه قایل به فطری بودن توحید میباشد. روش علامه در اثبات توحید روشی فلسفی - عرفانی - قرآنی است. از نگاه علامه طباطبایی، مسئله توحید، تنها در قضیه «خدا هست» خلاصه نمیشود؛ بلکه توحید، یک جهانبینی است؛ یک نگرش جامع به هستی و هستیشناسی عمیق است. اعتقاد به توحید، از حد یک مفهوم ذهنی فراتر میرود و تمامی زندگی و سراسر هستی را تحت پوشش قرار میدهد بهطوریکه فرد موحّد، در بینش، رفتار و کنش، در اعتقاد و عمل، «توحیدی» میاندیشد و عمل میکند و سراسر زندگی او حضور توحید است. از دیدگاه علامه طباطبایی توحید، امری فطری است. همچنین ایشان در این زمینه به روایاتی که بیانگر این حقیقت هستند استشهاد میکند. در این راستا پژوهش حاضر در تلاش است تا به بررسی جلوههای توحید عملی در قران با تاکید بر تفسیر المیزان پرداخته بدینصورت که مراتب توحید عملی در قرآن و نیز شاخصههای توحید عملی را بیان نموده و درنهایت در این پژوهش سعی شده است تبیین علامه طباطبایی در تفسیر المیزان را از توحید عملی مشخص نماید
نوشته
بررسی هماهنگی شهود و عقل با قرآن در باب توحید وجودی از دیدگاه علامه طباطبائی
درنگاه علامه طباطبائی، وجودحقیقتی اصیل وثابت است که از صرافت، بساطت واطلاق تام برخوردار است، نه جزء داردنه ثانی می پذیرد و نه غیری درمقابل او تحقق دارد. وی با تبحر کامل درعلوم عقلی ونقلی، براطلاق ذاتی و صرافت وجود حق و احاطه قیومیه خداوند و لاحدی و بی تعینی مقام ذات حق تأکیدمیورزدکه همین امرمبنای عمیق عرفان اسلامی میباشد. وی درصدد اثبات وحدت حقه وجودوتوحید اطلاقی ذات اقدس اله برآمده است که ازآنجاکه وجودواجبی، وجودصرف وخالص است، نامحدود میباشد، درنتیجه، آن ذات پاک ازهرگونه تعین اسمی، وصفی وهرنحوه تقید مفهومی منزه بوده، ومقید به هیچ قیدی نیست حتی قیداطلاق. پس این حقیقت مقدس نسبت بههرتعین مفروضی مطلق میباشد. علامه بر اساس صرافت وبساطت الهی، به اثبات وحدت حقهحقیقی خداوند میپردازد. وی براین باوراستکه وجود حقیقتی اصیل است وغیری برای او درخارج نیست، درنتیجه، هرچهرا بهعنوان دوم برای آن درنظر بگیریم همان اول خواهدبود. پس فرض دوم برای وجود ممتنع میباشد. ازاینرو،حقیقت وجود واحداست ووحدتش بهصورت وحدت حقه است وچون وجود ذاتاً نقیض عدم وطرد کننده آن است، بههمین دلیل، وجود ذاتاً واجبالوجود است، بنابراین دارای همه صفات کمال ومبرّی ازتمام نقصها وامورعدمی میباشد. روش علامه دراثبات توحیدوجودی، روشی فلسفی- عرفانی- قرآنی استکه ایشان از میان روشهای نقلی وروایی، برهانی- فلسفی وذوقی- عرفانی، باروش ترکیبی وتلفیقی از عقل ونقل وکشف وشهود، مسأله توحیدوجودی را مورداثبات وبررسی قرار میدهد. روش کشفی- عرفانی او نیز ازبطن قرآن کریم سرچشمه گرفته است. بهطورکلی، مبانی فلسفی علاّمه طباطبائی درباب توحید وجودی براساس حکمت ذوقی صدرایی مبتنی گشته، امّا روش ایشان استدلالی- سینایی بوده وبر برهان استوار است. ازمنظر ایشان توحید، حقیقتی دارای مراتب است وبه همین جهت، قائل به توحیدذاتی، صفاتی و افعالی است وتوحید ذاتی را آخرین درجه توحید می داند. علامه به منظور اقناع عقلی دراثبات توحید وجودی، افزون بر ادله قرآنی وروایی، از روشی عقلی و فلسفی استفاده کرده، ودرنتیجه، مسأله توحید واقسام آن در نظریه ایشان تبیین عقلانی نیز پیدا کرده است. علامه براین باور استکه توحید امری فطری است،به این دلیل که انسان مطابق فطرت خویش، وجودخودرا ذاتاً درک میکند ومییابدکه هرموجود متعین ومحدودی درعالم، ازیک هستی مطلق ناشی میشود، زیرا وجودمقید بدون وجودمطلق ممکن نیست وآیاتی را به عنوان شاهد براین مطلب ذکر می کند واگربرهانی برای آن بکار میبرد برهانی تنبیهی وتعلیمی است. ازنگاه علامه، شهودوعقل در باب توحیدوجودی باقرآن کریم هماهنگی تام داردکه ایشان این امر را ازعبارت، اشارت، لطافت وحقیقت قرآن کریم استخراج وبه زیبایی تبیین نموده، وبرآن بودکه عرفان صحیح و برهان کامل درخدمت قرآنند و هرگز عرفان صحیح از قرآن جدا نیست. از آنجا که حقیقت توحید وجودی سوای مفهوم ذهنی قابل فهم آن، تنها باشهود عارف دریافت می شود ازحیث معرفتی به آن وحدت شهود نیز می گویند.
نوشته
بررسی وجوه توحیدی نظریه ی اخلاقی علامه و تقابل آن با نظریه های اخلاقی رایج
نظریه اخلاقی علامه طباطبایی با استناد به توحید با نظریههای رایج غربی تفاوت جدی دارد. در نظریه وی خداوند غاییترین هدف در رفتار اخلاقی به شمار میآید؛ غایتی که به لحاظ مطلقیت کمال و زیبایی، سلوک اخلاقی هر انسانی را به سوی خود متوجه میکند. این نگرش با نظریههایی مانند فضیلتگرایی ارسطو و وظیفهگرایی کانت که عنصر حق به کلی در ارکان آنها نقشی ندارند، متفاوت است. دیگر آنکه خداوند بهطور ذاتی و فطری در انسانها وجود داشته و در نظریه فوق، وجه اصلی گرایش انسان به سوی اخلاق به شمار میآید. مسلما چنین دیدگاهی با سودگرایی افرادی مانند بنتام که وجه اصلی گرایش انسان را به سوی اخلاق، تمایلات مادی او و میل او به سود بیشتر میدانند، تفاوت اساسی دارد. سوم آنکه موضوع انقطاع ـ و لو بهصورت اندک ـ در نظریه علامه، لازمه یک رفتار اخلاقی دانسته شده است که این مطلب با خودگرایی اخلاقی بهطور صریح مخالف است. هر سه نکته فوق را میتوان وجوه اصل توحید دانست که در تمام نظریه علامه طباطبایی خودنمایی میکند.
نوشته
تاثیر آموزه توحید در اصول راهبردی علوم انسانی دستوری از منظر علامه طباطبایی
مبانی و پیش فرض های علوم انسانی از تاثیر بسزایی در علوم انسانی برخوردارند و در این میان مبانی دینی، و از جمله عقاید دینی، در اسلامی سازی علوم انسانی بسیار موثرند. در این مقاله به تاثیر آموزه توحید بر اصول راهبردی علوم انسانی دستوری از منظر علامه طباطبائی پرداخته ایم. براین اساس، ابتدا مراد خویش را از کلیدواژگان مقاله توضیح داده ایم و پس از آن، تاثیرگذاری آموزه توحید را در مبانی علوم انسانی به طور اجمال و در اصول توصیه گر علوم انسانی دستوری به طور تفصیلی پیگیری کرده ایم.
نوشته
تاثیر ایمان توحیدی بر اخلاق، با بازخوانی منظومه فکری علامه طباطبایی
این پژوهش از این منظر ضروری است که تبیین چیستی و چگونگی اثر پذیری اخلاق از ایمان توحیدی، در حقیقت کشف کلیدیترین مبنایی است که بستر ورود همهجانبه تعالیم اخلاقی دین را به عرصه فلسفه عمل و عقلانیّت اخلاقی فراهم میکند و به پژوهشگران این عرصه توانایی درک صحیح از کلّی ترین اصول اخلاقی تا بسیاری از جزئیترین کدها و قضاوتهای اخلاقی را بر اساس اولین و بنیادیترین آموزه دین یعنی ایمان توحیدی، اعطاء میکند. البتّه این پژوهش به هیچ روی مدّعی ایجاد چنین فضای آرمانی نیست بلکه تنها گامی هرچند کوچک در رسیدن به این قلّه رفیع اخلاق دینی است.در این تحقیق بر این باوریم که منظومه فکری علامه طباطبایی مجموعهای از دیدگاههای کاملاً همگرا و منسجم و نظاممند است که میتواند ما را به پاسخی که درخورِ سوال اصلی این پژوهش است برساند، البتّه نیل به این هدف، نیازمند پافشاری بر نگاه کلنگر به آراء وی و شرح و تفسیر و یا حتّی توسعه و تضییق آنها بر اساس مسلّمات و روح کلّی منظومه فکری این متفکّر و اندیشمند معاصر است.ایمان توحیدی با دگرگونی عمیقی که در ژرفنای نهاد انسان ایجاد میکند و با پیوندی که میان او و حقایق وجودی برقرار میسازد، آدمی را با بنیادی ترین کشش درونی یعنی لزوم حرکت از نقص به کمال، به رفتار متناسب با خود میکشاند و سبب میشود او با درکی عاری از موانع خودانگیخته و با کمترین ضریب خطا در تشخیصِ موقعیّتِ واقعی در هستی، به رفتار اخلاقی بپردازد. او از این رهگذر میتواند صفات اخلاقی که در حقیقت زنجیرهای به هم پیوسته آز اذعانهای برآمده از معلومات و تجربیّات متوالی است را برپایه کمالاتِ واقعی انسان به سامان برساند. در یک جمله، نهادینه شدن ایمان توحیدی در انسان، حقیقتی از جنس شناختهای رسوخ یافته است که وارد حوزه رفتار شده و در نهایت به رفع رذائل و آراستگی به فضائل اخلاقی میآنجامد.
نوشته
درباره ما
عضویت
تماس با ما
جهت عضویت در خبرنامه،اطلاع از تازه ترین جلسات، گرد همایی ها و کتاب های چاپ شده ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید!
آدرس وارد شده معتبر نمی باشد!
.با ما همراه باشید
.حقوق مربوط به این سایت متعلق به "سایت علامه طباطبایی" بوده و هرگونه کپی اطلاعات با ذکر منبع مجاز می باشد