توجه به «ذهن» یا «عین» و انطباق آن با «واقع» یا «نفس الأمر» هنگامی مطرح می شود که بخواهیم «صدق» را از «کذب» و «حقیقت» را از «خطا» تمیز دهیم. این مسأله دغدغه اصلی تئوری مطابقت بوده است که غفلت از آن می تواند نظریه مذکور را با چالش جدی مواجه کند. تئوری مطابقت بر دو پایه اصلی، یعنی صدق و واقع استوار است. در این نظریه مفهوم واقع معادل مفهوم «نفس الأمر» بوده، به عنوام جنبه ی هستی شناختی آن محسوب می گردد. فیلسوفان اسلامی علیرغم اینکه در تفسیر نفس الأمر دچار اختلاف نظر شده اند، اما با پذیرش آن، با مشکلات فراوانی که در معرفت شناسی غربی لاینحل به نظر می رسید، فائق آمدند. علامه طباطبایی ضمن انتقاد از تفاسیر ارائه شده، نفس الأمر را وعای مطلق ثبوتی امور تلقی میکند که از این حیث، با اعتباری پنداشتن مفاهیم ماهوی و معقولات ثانوی، در رویکرد مبناگرایانه خود دچار چالش می گردد. بر این اساس نفس الأمر نمی تواند امری اعتباری یا صرفا ثبوتی لحاظ شود، بلکه به معنای واقعیت و حقیقت مستقل هر یک از امور تصوری و قضایای تصدیقی بوده است که از هرگونه قید و شرطی، حتی شرط اطلاق (وجود یا عدم) نیز عاری شده است.
نوشته
تفاسیر و معانی ارائه شده برای نفس الامر ناشی از معضلی معرفت شناختی در تبیین صدق قضایایی است که مابازای عینی یا ذهنی بالفعل ندارند و ازاین رو معانی مختلفی برای واقع و نفس الامر مطابق آنها به میان آمده است. مرحوم علامه طباطبایی بر اساس مبانی معرفت شناختی و هستی شناختی خود تفسیری متفاوت از نفس الامر ارائه کرده است که یکی از تفاسیر جدید در این زمینه به شمار می آید. از نقاط قوت تفسیر علامه طباطبایی، علاوه بر حل و رفع معضل مذکور، توجه به مبانی هستی شناختی نفس الامر پس از اصالت وجود و مطابقت کامل با آن است. طبق مجموع آرای علامه (مستفاد از بدایه، نهایه و تعلیقات اسفار) نفس الامر به معنای موجودیت و ثبوت به معنای وسیع آن است. این ثبوت مطلق شامل سه دسته ثبوت است: اول: ثبوت در اموری که حقیقتا تحقق دارند؛ مانند خود وجود؛ دوم: ثبوت در اموری که به اعتبار اولیة عقل، برای آنها لحاظ می شود، مانند ماهیات؛ سوم: ثبوت در اموری که به اعتبار ثانوی عقل، برای آنها اعتبار می شود؛ مانند معقولات ثانی.
نوشته
صدق یکی از مباحث فلسفی، منطقی و معرفت‌شناختی است که احکام معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی مهمی دارد. در بعد معرفت‌شناختی مبناگرایان معتقد هستند صدق، مطابقت قضیه با واقع است. اما مسئلۀ مهم در بعد معرفت‌شناختی، کیفیت احراز صدق و در بعد هستی‌شناختی، بررسی حقیقت صدق است. در این مقاله نشان داده‌ایم، در بعد معرفت‌شناختی، صدق نظریات وابسته به قواعد استنتاج و درستی مبادی برهان، بالاخص اولیات است؛ زیرا سایر بدیهیات نیز بر اولیات ابتنا دارند. اما اولیات بدیهی‌الصدق هستند و در عین حال بر اساس اصل امتناع تناقض صدقشان آشکارسازی می‌شود. بر این اساس نتیجه گرفته‌ایم که صدق اصل امتناع تناقض آشکار‌ترین صدقی است که نیاز به آشکارسازی ندارد و در حقیقت به این نتیجه رسیدیم که صدق در بعد هستی‌شناختی به معنای مطابقت است و مطابقت به این معنا می‌باشد که هرگاه قضیه بر فرض محال از ذهن به خارج منتقل شود، عین واقع خواهد بود و اگر واقع بر فرض محال به ذهن انتقال یابد، همان قضیه خواهد بود. نفس الامر به معنای عام، مطابق قضیه است که بر اساس اصالت وجود عقل در دو مرحله به اضطرار آن را اعتبار می‌کند.
نوشته
Footer