رساله با هدف امکان سنجی تعریف و برهان بر وجود خدا از منظر چهار فیلسوف صاحب مکتب و تاثیر گذار در جهان اسلام؛ ابن سینا، شیخ اشراق سهروردی، صدر المتألهین شیرازی و علامه طباطبایی با روش کتابخانه ای با رویکرد تحلیلی، توصیفی و تطبیقی انجام شده است. در مسأله تعریف پذیری خدا، بعد از تحلیل و بررسی دیدگاه ها و راهکارهای ارایه شده، به این نتیجه رسیدیم که اولا خدا تعریف پذیر است ثانیا خدا از طریق تعاریف حدّی حقیقی تعریف ناپذیر است، زیرا وجود حق تعالی فاقد ماهیت به معنای اخص بوده و مشتمل بر جنس و فصل نمی باشد، لیکن خدا از طریق لوازم عقلی تعریف پذیر است کما اینکه شیخ الرییس در منطق المشرقیین بسائط را این چنین تعریف پذیر می داند. تعریف به لوازم عقلی از نوع تعریف رسمی بوده و به دلیل اشتمال بر لوازم قریب شئ کارکرد حدّ حقیقی را دارد. با این تبیین نظریه تعریف پذیری وجود خدا با قاعده «الواجب لاحدّ له و لابرهان علیه» تعارضی نخواهد داشت؛ چرا که مفاد قاعده، خدا را از طریق تعاریف حدّی ماهوی حقیقی تعریف ناپذیر می داند ولی با پذیرش تعریف به لوازم عقلی این تعارض حلّ خواهد شد. در مسأله برهان پذیری، بعد از تحلیل و بررسی دیدگاه ها و نظریات فلاسفه مورد نظر به نتایجی بدین شرح رسیدیم؛ نخست وجود خدا برهان پذیر است؛ برهان پذیری به این معنا که اثبات وجود خدا برای انسان امری معقول و منطقی است و امتناع ذاتی ندارد. دوم وجود خدا از طریق «برهان لمّی بالذات»، «برهان إنّی از نوع دلیل» و «برهان إنّی مطلق از نوع تضایفی و علّی» قابل اثبات نیست. لیکن از طریق «برهان لمّی بالعرض» و «برهان إنّی از نوع ملازمات عامه» می توان وجود خدا را اثبات کرد. در این رساله «برهان لمّی بالعرض» برای اثبات وجود خدا پیشنهاد شده است که در آثار شیخ الرییس و ملاصدرا نیز وجود دارد. «برهان لمّی بالعرض» وجود نعتی حق تعالی را اثبات می کند و همین امر مستلزم اثبات وجود نفسی او نیز می باشد. با این تبیین مساله برهان پذیری وجود خدا با قاعده«الواجب لاحدّ له و لابرهان علیه» تعارضی ندارد، زیرا مفاد قاعده بر برهان ناپذیری وجود خدا از طریق «برهان لمّ بالذات» دلالت می کند در حالی که اقامه برهان بر وجود خدا از طریق «برهان لمّ بالعرض» هیچ تعارضی با قاعده مذکور ندارد. بر همین اساس پژوهش حاضر برای تعریف وجود خدا، الگوی تعریف به لوازم عقلی و برای اقامه برهان، الگوی برهان لمّ بالعرض[ برهان لوازم عامه از نوع إنّی مطلق] را پیشنهاد کرده است که با قاعده «الواجب لاحدّ له و لابرهان علیه» نیز تعارضی ندارند.
نوشته
حکما، به ویژه صدرالمتألهین، بر نظریۀ «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» تأکید می­کنند. این در حالی است که عرفا حمل صفات واجب را متأخر از مقام ذات دانسته و ذات واجب را مقام «لا اسم له و لا رسم له» می­دانند. علامه طباطبایی در کتاب نهایة الحکمة قول به تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب را پذیرفته است، در حالی که در تفسیر المیزان، مهرتابان و رسائل توحیدیه قائل به نفی کثرت مفهومی از مقام ذات و تأخر صفات واجب از مقام ذات گردیده است. ما در این مقاله نشان خواهیم داد که لازمۀ نظریۀ «تغایر مفهومی و اتحاد مصداقی صفات واجب تعالی» ترکیب واجب تعالی از وجود و عدم خواهد بود و نظر صحیح در این باب همان «نفی کثرت مفهومی صفات در مقام ذات، و تأخر صفات واجب از مقام ذات» است. و در انتها نیز با استفاده از حمل حقیقه و رقیقه و تمایز آن با حمل شایع، وجه جمعی برای سازگاری هر دو نظر علامه طباطبایی در نهایة الحکمة و تفسیر المیزان پیشنهاد خواهیم نمود.
نوشته
بحث قدرت و چگونگی اطلاق آن به واجب الوجود همواره مورد بحث بوده است، هم چنین بحث شمول قدرت واجب تعالی بین متکلمان و فیلسوفان از جمله مباحث اختلافی می‌باشد که این بحث منجر به شکل گیری نطرات متفاوت در این باب شده است. در این میان عده‌ای شمول قدرت واجب تعالی را محدود به ممکنات دانسته و عده‌ای دیگر بر این باورند که قدرت واجب الوجود علاوه بر ممکنات، محالات را نیز در بر می‌گیرد. بحث مهمی که در این پژوهش به آن پرداخته شده است و در واقع هدف این پژوهش می‌باشد، رابطه‌ی قدرت واجب تعالی با تفسیر ملاصدرا و علامه طباطبائی با مسئله‌ی شر است. اینکه این دو موضوع چه رابطه‌ی باهم دارند؟ و اینکه آیا قدرت واجب تعالی انواع شروری که در این عالم رخ می‌دهد را، توجیه می‌کند یا نه؟ و ملاصدرا و علامه طباطبائی به عنوان دو فیلسوف اسلامی و متأخر چه نظر و دیدگاهی در مورد رابطه‌‌ی قدرت واجب الوجود با شرور موجود در این عالم دارند؟ و آن را به چه شیوه‌ای حل می‌کنند؟ به طور مختصر در پاسخ به سوال اخیر می‌توان گفت که ملاصدرا و علامه طباطبائی بر این باورند که قدرت خداوند ممکنات را - ممکناتی که امکان تحقق را دارند- می‌شود و در رابط با شرور موجود در این عالم، قائل به این نظر هستند که شرور موجود، در واقع لازمه‌ی لاینفک این عالم بوده و حذف آن از این عالم غیر ممکن است. به بیان ساده‌تر حذف شرور از عالم مادی ممتنع و محال بوده و چون قدرت واجب تعالی به امور ممتنع و محال تعلق نمی‌گیرد. پس قدرت واجب تعالی به حذف آنها تعلق نمی‌گیرد. بنابراین این پایان نامه سعی دارد رابطه‌ی قدرت واجب الوجود را با مسئله‌ی شرور موجود در این عالم، از دیدگاه دو فیلسوف متأخر یعنی صدرالمتألهین و علامه طباطبائی به طور جامع و مفصل تشریح کند.
نوشته
Footer