مجلسی در شرح کافی، بررسی شده است. دربارهء اینکه اراده از صفات فعل یا صفات ذات خداست. میان دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. قول مشهور این است که اراده‌ از صفات ذات است. کلینی، مفید، قاضی سعید، مجلسی و طباطبایی اراده را از صفات فعل خدا، شمرده‌اند. ضابطهء کلینی درباره صفات فعل‌ و ذات «اتصاف و عدم اتصاف به ضد وجودی» است. این ضابطه را قاضی سعید قمی مورد اشکال قرار داده است. حدوث و قدم نیز در ضابطهء صفات ذات و فعل، مطرح شده است. نمونهء صفاتی که در کتاب‌ التوحید کافی به عنوان صفات فعل مطرح شده‌اند، عبارت‌اند از: مشیت، اراده، غضب، رضا و سخط که در این پژوهش، راوایات مربوط به اراده‌ و مشیت بررسی شده است. مشیت در معنای اراده یا نزدیک به آن‌ تعبیر شده است. مشیت حادث است و نمی‌تواند از صفات ذات باشد. ضابطهء کلینی در تشخیص صفات ذات و صفات فعل، بیان و جایگاه‌ اراده از دیدگاه متکلمان و فلاسفه، با تاکید بر ضابطهء کلینی و علامه.
نوشته
از جمله مباحث کلامی در میان مفسران، تفسیر آیاتی از قرآن کریم است که از طریق بیان اسماء و صفات الهی به معرفی خداوند می‌پردازد. قرآن‌کریم از یک‌سو با بی‌مانند دانستن خداوند، او را برتر از وهم و گمان دانسته و از سوی دیگر برخی از آیات موهم صفات انسان گونه برای خداوند است. در سالهای اخیر الهیات سلبی با تکیه بر ناتوانی عقل در شناخت خداوند، و همچنین عدم امکان سخن گفتن توجه متالهین بسیاری را جلب نموده است. در حالیکه رسالت اصلی انبیاء الهی معرفی پروردگار به افراد بشر است و این معرفی باید از طریق ساز و کارهای متداول ذهن بشری و تکلم او صورت گیرد. مرحوم علامه طباطبایی با اتخاذ دیدگاه سلب در عین ایجاب، که دربرگیرنده راه اعتدال میان ایجاب محض و غلتیدن در ورطه شرک و تشبیه، سلب محض، تعطیل عقل از شناخت خداوند، و لاادری‌گری است به تفسیر آیاتی پرداخته که در برگیرنده اسماء و صفات الهی است. این دیدگاه تطابق زیادی با استعاره مفهومی دارد که در دو دهه گذشته اقبال زیادی در میان زبانشناسان شناختی پیدا کرده است. این مقاله پس از تبیین استعاره در دیدگاه ادبی و دیدگاه زبان شناختی به بررسی نظر علامه طباطبایی، مفسر بزرگ معاصر امامیه در خصوص تنزیه خداوند از صفات انسان گونه پرداخته و آن را با دیدگاه معاصر استعاره مفهومی مقایسه نموده و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در پرتو این دیدگاه قائل به شناخت نسبی نسبت به پروردگار بود.
نوشته
یکی از مسائلی که از دیرباز تاکنون مورد توجه فیلسوفان و متکلمان جهان قرار گرفته، مسئله واجب تعالی و صفات و افعال اوست.حمید الدین کرمانی (قرن4 هـ. ق) بر خلاف فلاسفه، ذات حق تعالی را از هرگونه وصفی منزه می‌دارد. وی حتی اتصاف خداوند به وجود را نادرست می‌پندارد، قائل است ذات باری تعالی بالاتر از هرگونه وصفی بوده و هیچ چیز را نمی‌توان به او نسبت داد. از نظر وی خداوند نه موجود است و نه معدوم؛ نه عالم است و نه جاهل؛ نه قادر است و نه ناتوان؛ بلکه خداوند مافوق همه این اوصاف است. علامه طباطبایی (قرن 14 هـ. ق) بر کرمانی و همفکرانش اشکال گرفته و قائل است نفی هرگونه صفتی از حق تعالی تعطیل عقول را به همراه دارد و این کاملاً مردود است. از نظر علامه صواب این است که خداوند موجود است و بالاترین مرتبه صفات را داراست؛ نه اینکه متصف به هیچ صفتی نباشد.تحقیق حاضر دیدگاههای آنها را راجع به مسأله فوق به صورت مفصل مورد مداقه قرار داده و میان نقطه نظرات آنان در این زمینه به مقایسه پرداخته است.
نوشته
از جمله مباحث کلامی‌ در میان مفسّران، تفسیر آیاتی از قرآن کریم است که موهم صفات انسان‌گونه برای خداوند متعال است. مجسّمه، اشاعره، معتزله و امامیّه در این باب اختلاف نظر دارند و هر یک با استفاده از رویکرد کلامی‌خود، این آیات را تفسیر نموده‌اند. این مقاله پس از مروری کوتاه بر دیدگاه‌های کلامی‌ مشهور، به تبیین نظر علاّمه طباطبائی، مفسّر بزرگ معاصر، امامیّه، در باب تنزیه خداوند از صفات انسان‌گونه می‌‌پرازد و آن را با دیدگاه فخر رازی، از مفسّران بزرگ اشاعره، مقایسه می‌‌نماید و نشان می‌‌دهد که چگونه هر یک دارا بودن صفات انسان‌گونه را منافی با تجرّد ذات خداوند متعال می‌‌دانند. با تبیین صفات خبری در آثار این دو مفسّر بزرگ، می‌‌توان به این نتیجه رسید که اعتقاد به تجسیم خداوند مورد پذیرش هیچ ‌یک از آنها نیست. علاّمه طباطبائی معتقد است با پیروی از اهل بیت(ع) و گرفتن اصل معنا، با حذف لوازم، باید معنای نهایی و جدّی کلام خداوند در آیات شامل صفات خبری را پس از در نظر گرفتن تمام قرائن، از جمله آیات تنزیه و مسائل عقلی، به ‌دست آورد، در صورتی که فخر رازی معتقد به تنزیه و تاویل است و در پاره‌ای موارد به تفویض گرایش پیدا کرده است.
نوشته
معناشناسی صفات الهی، به عنوان یکی از محوری ترین مباحث معرفت شناسی، از این سخن می گوید که آیا همان معنایی که از صفات مخلوقات به دست می آید را، می توان به ذات اقدس اله نیز منتسب نمود یا اینکه هیچ گونه مشابهتی میان معنای صفات الهی و صفات انسانی وجود ندارد؟ برای فهم دقیق این مطلب به بررسی آرای علامه طباطبایی و آیت الله ملکی میدانجی پرداختده شده است. از آن جا که علامه طباطبایی به عنوان یک متفکر و متکلم و طلایه دار مکتب نو صددرایی هسدتند و آیت الله ملکی میانجی نیز بعنوان یکی از اندیشمندان مکتب تفکیک می باشند، بررسی و بحث پیرامون آرای این دو بزرگوار می تواند فهم بهتری از آیات و روایات پیرامون صفات الهی و شناخت آن، به جامعه علمدی عطدا می کند. دیدگاه کلامی علامه طباطبایی پیرامون معناشناسی صفات الهی، بر اساس مبانی حکمدت متعالیده د بدا بوده و امکان »اشتراک معنوی و تشکیک وجودی« تکیه بر اصول اصالت وجود و تشکیک وجودد مبتنی بر نظریه شناخت صفات الهی را از جانب عقل و به صورت ایجابی امکان پذیر می داند. آیت الله ملکدی میدانجی ضدمن تأکید بر اصول مکتب تفکیک، شناخت خداوند را منحصر در معرفت فطری دانسته و ضمن تأکید بر عدم کارآیی معتقد گشته »اشتراک لفظی« عقل در این خصوص به اند. بررسی تطبیقی دیدگاه این دو شخصیت موضوع ایدن پایان نامه می باشد. حیطه بررسی آن نیز محدود به کتب این دو بزرگوار است. از نظر اساتید و همفکران ایشان در صورت لزوم برای تبیین بیشتر بهره برده شده است. در این پایان نامه ابتدا به مبادی تصوری و تصدیقی موضوع پرداخته شده و ضمن بیدان نظدرات مشدهور پیرامون معناشناسی صفات الهی، بر معیار اصلی فهم صفات الهی، از منظدر روایدات رخدروز از دو حدد تشدبیه و تعطیل)به صورت خاص توجه شده است. سپس به آرای علامه طباطبایی در خصوص معنا شناسی صفات الهی، پرداخته شده و ضمن بیان نظر ، به اعتقاد ایشان بر کارآیی عقل و امکان تحلیدل آن در قالدب فهدم »اشتراک معنوی«شاخص ایشان مبتنی بر ایجابی از صفات، بر نفی الهیات سلبی تأکید شده است. پس از آن، آرای آیت الله ملکی میدانجی ، مبتندی بدر صفات و نفی فهم عقلانی از صفات و رد الهیات سلبی و فهم ایجابی از آن، »اشتراک لفظی« تبیین شده اسدت. از مقایسه میان آرای این دو شخصیت، تأکید بر نفی الهیات سلبی و بیان ایجابی از صفات الهدی، ضدمن صدحه گذاشتن بر تفاوت دیدگاه آنان در خصوص اشتراک معنوی و لفظی، بدست می آید.
نوشته
کیفر و پاداش یکی از مسائل مهم، جذاب و بحث‌برانگیز در فلسفه، کلام و دین است که ‌فیلسوفان و ‌متکلمان آن را از جنبه‌های متفاوتی بررسی کرده‌اند. یکی از این جنبه‌های مهم، ‌ارتباط کیفر با صفات جمال خداست که مسائل جدّی را به وجود آورده است. آنها از طرفی ‌کیفر الهی را ضروری می‌دانند و از طرف دیگر خداوند را با صفات جمال مانند: علم، قدرت، ‌خلقت، رحمت، مغفرت و... معرّفی می‌کنند و معتقدند صفات جمال بر وجود پاداش الهی ‌دلالت دارند؛ یعنی خدا به واسطه‌ی این صفات به انسان پاداش می‌دهد؛ اما چگونه ممکن است ‌خدایی که به صفات جمال متصف است و به انسان پاداش می‌دهد، او را کیفر ‌کند. پس به نظر ‌می‌رسد کیفر و صفات جمال با یکدیگر متعارض هستند و این تعارض به وحدت و بساطت ‌ذات خدا خدشه وارد می‌کند. به همین علت این پژوهش تلاش کرده نخست به طرح مسائلی ‌پیرامون چگونگی ارتباط کیفر با صفات جمال بپردازد و سپس با بررسی اندیشه‌های علامه ‌طباطبایی (ره) به روش ‌توصیفی- تحلیلی نشان دهد بین کیفر و صفات جمال خدا سازگاری ‌وجود دارد. از منظر وی کیفر از جهتی پیامد فعل انسان و معلولِ عملی است که او با قدرت، ‌علم، اراده و اختیار خود انجام می‌دهد و از جهت دیگر همین کیفر، درحقیقت ظهور پنهانی ‌صفات جمال خداست؛ زیرا کیفر از صفات جلالی خدا (مثل: مالکیت، انتقام، غضب و...) ‌ناشی می‌شود و در باطن هر صفت جلالی هم یک وصف جمالی وجود دارد و در باطن هر ‌وصف جمالی هم یک صفت جلالی است و همین صفت جلالی، منشأ کیفر هست. به‌این‌ترتیب ‌کیفر در نگاه عمیق و دقیق از صفات جمال الهی نشئت می‌گیرد. بنابراین در دیدگاه علامه ‌طباطبایی (ره) کیفر با صفات جمال خداوند هیچ تعارضی ندارد و بلکه سازگار هم هست.‌
نوشته
در این پژوهش به بررسی معنا و چیستی صفت عدل خدا از دیدگاه بخشی از متفکّران جهان اسلام که به سازگاری وجود خدا با وجود شر_ در عین اعتقاد به استقلال مفهوم عدالت از دین_ قائل بوده اند، پرداخته شده است. برای این منظور، به دیدگاه های جریان معتزله و جریان فیلسوفان اسلامی با تکیه بر آرای قاضی عبدالجبّار معتزلی و علّامه طباطبایی پرداخته شده است. در این راستا، در این پژوهش، پس از بحث درباره نحوه تصوّر آن دو متفکّر از خدا، بر بررسی چیستی حسن و قبح و ذاتی و عقلی بودن آن در دیدگاه عبدالجبّار و چیستی حسن و قبح با بررسی تفصیلی نظریّه «ادراکات اعتباری» در دیدگاه طباطبایی تمرکز شده است. فرضیّه این پژوهش اینگونه بوده که تفاوت فهم عرفی و غیر عرفی، نحوه تصوّر از خدا و دیدگاه درباره چیستی خوبی و بدی و پاسخ به مسأله اختیار، در دیدگاه درباره چیستی صفت عدل خدا تأثیرگذار است. در این پژوهش با روش «توصیفی-تحلیلی» به بررسی پیش‌فرض‌ها، مبانی و ادلّه دو دیدگاه مورد نظر و مقایسه وجوه اشتراک و افتراق آنها و، سرانجام، ارزیابی آنها پرداخته شده است. نتایج اجمالی این پژوهش به شرح زیرند: 1. عبدالجبّار فهمی عرفی و انسان‌وارانگارانه از چیستی خدا دارد. 2. وی فهمی عرفی از اخلاق دارد و به وظیفه‌گرایی اخلاقی قائل است. 3. مراد او از ذاتی بودن و عقلی بودن حسن و قبح، به ترتیب، استقلال هستی‌شناختی و استقلال معرفت‌شناختی حسن و قبح از امر الهی و دین است و درباره خارجیّت یا عدم خارجیّت حسن و قبح دیدگاه روشنی ندارد. 4. بر اساس مبانی وی، فهم او از چیستی صفت عدل خدا به حاکمیّت اخلاق انسانی بر فاعلیت خدا می‌انجامد. 5. طباطبایی فهمی غیر-عرفی، ناانسان‌وارانگارانه و تا حدّی نامتشخّص و وحدت‌گرایانه از خدا دارد. 6. وی فهمی غیر‌عرفی از اخلاق دارد و به غایت‌گرایی اخلاقی قائل است. 7. او با طرح نظریّه «ادراکات اعتباری»، خارجیّت حسن و قبح و استقلال هستی‌شناختی آن از مصالح و مفاسد را نفی می‌کند و حسن و قبح را انشای نفس، امّا انشایی مبتنی بر مصالح و مفاسد خارجی، می‌داند و، در نتیجه، به ثبات احکام و ارزش های اخلاقی قائل است. 8. بر اساس این مبانی، وی صفت عدل خدا را مأخوذ از صفات حکمت و عنایت خدا می‌داند و حقیقت امر را همان حکمت و عنایت خدا می‌داند و صفت عدل خدا را بدان تحویل می‌برد. 9. عبدالجبّار و طباطبایی، هر دو، به استقلال هستی‌شناختی و استقلال معرفت‌شناختی اخلاق از دین قائلند، ولی فهم‌های متفاوتی از چیستی عدل و ، بالتّبع، چیستی صفت عدل خدا دارند.
نوشته
Footer