ازآنجاکه علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم گزاره‌های اخلاقی را ذیل ادراکات اعتباری دسته‌بندی نموده و ارزش منطقی و واقع‌نمایی را از آنها سلب می‌کنند، همچنین آنها را تابع احتیاجات حیاتی و عوامل مخصوص محیطی بشر قلمداد کرده، برای آنها به تبع سیر تکاملی زندگی اجتماعی تغییر قایل می‌شوند و آنها را غیرضروری و موقت می‌خوانند، ابهاماتی درباره واقع­گرایی ایشان در حوزه اخلاق و به تبع آن احکام دینی پدیدار می‌شود و برخی در عین پذیرش بعیدبودن و ناواقع‌گرابودن علامه در این حوزه، به ایشان نسبیت‌گرایی اخلاق را نسبت داده‌اند. در صورتی که اعتباری‏بودن گزاره‌های اخلاقی به معنای قراردادی و انشایی‏ بودن گزاره‌های اخلاقی باشد، نمی‌توان هیچ گزاره اخلاقی را مرتبط با واقعیت خارجی دانست، بلکه اعتبار گزاره‌های مذکور وابسته به خواست و قرارداد جامعه است و ازهمین‏رو واقع‌نمایی و به تبع اطلاق گزاره‌های اخلاقی مورد خدشه واقع می‌شود و مستلزم نسبی‌گرایی در نظام اخلاقی خواهد شد. نوشته حاضر در نظر دارد با نگاهی تحلیلی و با توجه به مبانی فکری و مجموع آرای علامه در کتب مختلفشان به بررسی مبنای فکری ایشان در ارتباط با اخباری یا انشایی‌ تلقی‌کردن گزاره‌های اخلاقی بپردازد. در این نوشته چگونگی مواجهه شاگردان طراز اول علامه با نظریه اعتباریات علامه نیز مورد بررسی قرار خواهد گرفت و نظر ایشان در باب اعتباریات روشن خواهد گشت. بی‌شک این مسئله تاُثیر بسیار عمیقی بر چگونگی استفاده ازدین و آموزه‌های دینی در بعد اخلاق و احکام خواهد داشت.
نوشته
در تئوری های متنوعی که در حوزه فرا اخلاق مطرح است، اصول اخلاقی در یکی از دو راهی جهان شمولی یا جهان ناشمولی قرار میگیرد، اما نگارنده در این جستار تلاش کرده تا راه سومی باز کند؛ راه سومی که در آن، اخلاق به مثابه سلولی زنده با هستة پایة موسوم به هستة غیرفروکاهشی یک تلقی میشود. این هسته مشتمل بر بایدها و نبایدهاست و به حسب حضورش در محیط های همانند دین، زیست بوم و زیست نوع انسانی گسترش یا کاهش مصداقی یافته یا تضعیف شده یا تقویت پیدا کرده یا مختل میشود؛ البته این سلول اخلاقی در همة محیطهای یاد شده، هسته سخت غیرفروکاهشی جهانشمول دارد. اما هستههای جدید، به حسب مفهوم و فضایل چهارگانه، مشترک با هستة اولیه و به لحاظ مصادیق جدیدش، هویت غیرجهانشمول دارد و متفاوت با هستة اولیه است؛ همانند سلول زنده که در بافتها و اندام های مختلف، ظهور و کارکردهای آن تغییر میکند. بنابراین پرسش پایة این جستار عبارت است از: چگونه میتوان اخلاق را از دیدگاه علامه طباطبایی هم جهان شمول و هم وابسته به دین، زیستبوم و زیستنوع و در نتیجه غیرجهانشمول دانست؟ دستاوردهای این پژوهش عبارت اند از: نظریة سلولی مستنبط از دیدگاه های علامه طباطبایی چهارهستة متنوع دارد که اخلاق به حسب هستة نخست، جهان شمول و غیرفروکاهشی است، اما به لحاظ مصادیق متفاوت دیگر هسته ها، غیرجهانشمول، یعنی، منطقهای، گروهی و گاهی شخصی است. همچنین، برخی احکام و لوازم نظریة سلولی عبارت اند از: یکم، تقسیم اخلاق به اخلاق متعارف و اخلاق متعالی؛ دوم، تنوع شناخت، تشخیص و داوری اخلاقی؛ سوم، رفع ایهام تعارض میان وابستگی دین و اخلاق و عدم وابستگی آن دو به یکدیگر؛ چهارم، ابطال مرزبندی ثابت میان رفتار واجب، خنثی و فداکارانه افراطی؛ پنجم، نظریة سلولی با نسبی انگاری اخلاقی تفاوت جوهری دارد.
نوشته
علامه طباطبایی در المیزان، روایتی از نسبی­گرایی اخلاقی را مطرح کرده، به نقد و بررسی آن می­پردازد؛ نسبی­نگری­ای که به هیچ اصل اخلاقی جهان­شمولی باور ندارد و اخلاق را تابع اهداف و شرایط متغیر اجتماعی و فرهنگی می­داند. پرسش پایه این جستار این است: علامه طباطبایی چگونه و بر پایه چه پایگاه فکری­ای نسبی­نگری اخلاقی را نقد می­کند؟ دستاورد پژوهش حاضر این است که علامه سه نوع مغالطه را در ادعای نسبی­گرایان تشخیص می­دهد که عبارت­اند از: 1. مغالطه خلط میان اصل اخلاقی و امور ناظر به واقع؛ 2. مغالطه خلط میان اطلاق مفهومی (=کلیت) و اطلاق وجودی (= دوام)؛ 3. مغالطه­ خلط میان امر عینی و فرضی. همچنین، به نظر می­رسد: پایگاه فکری علامه طباطبایی در نقد نسبی­گرایان اخلاقی، شهودگرایی اخلاقیِ مُستنَد به فطرت است؛ شهودگرایی­ای که از سوی عقل و نقل، تایید و تفسیر و تبیین شده است و نقل و عقل در حل تعارض میان شهودات متعارض به ما کمک می­کنند.
نوشته
Footer