مسئله مورد بحث در این مقاله این است که آیا کارکرد دعا با نظام علیت و قانون حاکم بر طبیعت تعارض دارد؟ برومر و علامه درصدداند این دو را به گونه ای توضیح دهند که کارکرد هر دو در عالم بدون نفی دیگری، آن هم در متن علم و مذهب اثبات شود. برومر استجابت دعا را با قطعیت حاصل از علیت در تعارض می بیند و علامه در مقابل، اصل علیت را اثبات می کند و آن را با حوادث خارق العاده ای مثل تاثیر دعا در جهان و معجزه مخالف نمی داند. آیا دعاها و پاسخهای آنان با قوانین نظـام‬‬‬‬‬ ‫طبیعت رهبری میشوند؟‬‬‬‬‬ ‫اینکه خداوند بخواهد نیاز بنده اش را برآورده کند و کاری را انجام دهد که اگر بنده بـرای‬‬‬‬‬ ‫آن دعا و درخواست نمیکرد انجام نمیداد، چگونه با نظام حاکم بر جهان توجیهپذیر است؟ در‬‬‬‬‬ ‫روند استجابت دعا خداوند یک عامل است، عملگری او را چگونه میتوان تبیین کرد؟ آیا بـا‬‬‬‬‬ ‫این ادعا که خداوند دعای بندهاش را مستجاب میکند، میتوان حوادث طبیعت را پاسخ دعـا‬‬‬‬‬ ‫دانست؟ خداوند مستقیما نیاز بنده را برآورده میکند یا از طریق عوامل دیگر؟ عاملیت قـوانین‬‬‬‬‬ ‫طبیعت و خداوند چگونه توجیه میشود، درعیناینکه هیچگونـه تضـادی بـا یکـدیگر نداشـته‬‬‬‬‬ ‫باشد؟ چطور یک حادثه را نتیجه علل طبیعی بدانیم و حادثه دیگر را تخلف از قوانین طبیعـت‬‬‬‬‬ ‫قلمداد کنیم؟ از کجا بدانیم امری در نظم خلقت و مطابق قانون علیت محقق میشـود، حتـی‬‬‬‬‬ ‫اگر برای آن دعا نشود؟ اگر علل طبیعی شرط کافی برای حادثهای که اتفاق مـیافتـد باشـد،‬‬‬‬‬ ‫جایگاه دعا در سیر علل یک حادثه کجاست؟ آیا مـیتوانـد شـرط ضـرور آن باشـد؟ چگونـه‬‬‬‬‬ ‫میتوان عاملیت خداوند و قوانین خلقت را با حفظ پیوستگی علی بین آنهـا توجیـه کـرد؟ آیـا‬‬‬‬‬ ‫خداوند در پاسخ دعا معجزه میکند؟‬‬‬‬‬ ‫نگاه دینپژوهانه به دعا و دعاپژوهی علمی از مقوالتی است که در میـان پـژوهشهـای‬‬‬‬‬ ‫دینی کمتر بدان توجه شده است.
نوشته
دعا و نیایش وسیله‌ی اظهار عجز و نیاز بنده به خالق و زیباترین جلوه‌ی سرسپردگی و عبودیت در آستان قدس ربوبی است. ابعاد معنوی دعا متفکران را از تحلیل و بررسی‌های نظری بی‌نیاز نساخته است؛ بلکه در خصوص رابطه‌ی آن با قضا و قدر الاهی، نظام علی و معلولی، علم و اراده‌ی خدا و این‌که آیا تأثیر دعا سبب انفعال در ذات خدا می‌گردد یا نه، فیلسوفان اسلامی را به تأمل فراخوانده است. در این جستار، از نگاه سه فیلسوف نام‌برده در عنوان مقاله، به نکات ذیل دست‌ یافتیم: اولا دعا خود بخشی از قضا و قدر الاهی در نظام اسباب و مسببات بوده، به‌منزله‌ی وسائط و اسبابی است که سبب وصول داعی به مقصد می‌گردد. ثانیا فعل انسان با همه‌ی ویژگی‌هایش، ازجمله اختیاری بودنش، معلوم و مراد حق‌تعالی بوده، نقش‌آفرینی عوامل معنوی در تعیین سرنوشت بشر در همین راستا ارزیابی می‌گردد. ثالثا لازمه‌ی پذیرش دعای بنده انفعال در ذات و علم معبود نیست؛ زیرا به اعتقاد ابن‌سینا، مؤثر حقیقی در امر دعا، اعم از حال تضرع و نیاز بنده و نیز آثار آن، تنها همان مبدأ نخستین است. دعا معلول ذات حق‌تعالی است و عالی از دانی منفعل نمی‌شود؛ اما به اعتقاد ملاصدرا، این نفوس سماوی هستند که از احوال زمینیان تأثیر پذیرفته و دچار انفعال می‌گردند، نه ذات یا اراده‌ی حق‌تعالی. سرانجام، به اعتقاد علامه طباطبایی، علم خدای تعالی به موجودات و رویدادهای جهان، مطابق وجود نفس الامری آن‌هاست و علم خداوند علم فعلی است که منشأ صدور موجودات است. از آن‌جا که علم خداوند با ذات او یکی است، دعا مستلزم انفعال در ذات و علم حق‌تعالی نیست.
نوشته
چیستی و تبیین فعل ارادی انسان و نیز دامنة ارادة وی در جهان هستی، امروزه ذیل موضوع «فلسفة عمل» بررسی میشود. فیلسوفان مسلمان، در این حوزه نیز ابتکارات و راه‌حلهای موثری ارائه داده‌اند. در این سنت دعا بعنوان یک فعل ارادی، از دو جهت کلی، در دو علم کلام و فلسفه مورد توجه قرار گرفته است؛ اول رابطة آن با ارادة الهی و دوم، رابطة دعا با ضرورت نظام علّی. ابن‌سینا برای نخستین‌بار، چارچوب مسائل این حوزه را ترسیم کرد و حکمای بعد از وی، از جمله میرداماد، ملاصدرا، سبزواری و علامه طباطبایی، هر یک با ارائة استدلالها و تبیینهایی، در شرح و بسط آن گامهای ارزنده‌یی برداشته‌اند. در این جستار دیدگاه ابن‌سینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی پیرامون موضوع دعا بررسی شده است. با مقایسة این آراء روشن میشود که ابن‌سینا مسئلة دعا را خارج از نظام علّی تبیین نکرده است. او معتقد است هر حادثه‌یی در مقام ثبوت، طبیعی یا ارادی است و در مقام اثبات، طبیعی، ارادی یا اتفاقی. بر این اساس، تفاوت «دلیل» و «علت» به تفاوت مقام ثبوت و اثبات است و نباید دلیل و توجیه را متباین از علت یا تبیین بپنداریم. ملاصدرا ضمن پذیرش چارچوب نظریة ابن سینا و موثر دانستن دعا در نظام علّی، در برخی جهات با شیخ الرئیس همسخن نیست. تبیین ملاصدرا نشان از آن دارد که تاثیر و دامنة بیشتری برای عمل و فعل ارادی انسان قائل است. او با باور به تشکیک وجود، دو نقد را به نظریة ابن سینا وارد کرده است. هر چند ملاصدرا در تبیین دعا به تشکیک و اتحاد عقل و معقول اشاره دارد اما بسط نظریة اتحاد عاقل و معقول برای تبیین دعا، یعنی تبیین رابطة میان اراده، مراد و مرید و به همان وزان، عمل، عامل و معمول نزد علامه طباطبایی صورتبندی شده است. علامه با بسط نظریة ملاصدرا، تبیینی دقیقتر از دعا ارائه کرده، هر چند که این نظریه نیز مصون از نقد صاحبنظران نبوده است.
نوشته
هدف اصلی بعثت انبیاء و ارسال رسل توجه دادن انسان به توحید است و اما یکی از بهترین راههای صحیح توجه کردن و توجه دادن به توحید، دعا است. و هدف از دعا کردن نیز توجه به این ام مر مهم است و دعا کننده ای که به توحید بی توجه باشد دعایش دعا نیست و مورد قبول واقع نخواهد شد. پس شرط دعای حقیقی معرفت به مدعواست که دارای همه صفات کمالیه است و هرچه هست از اوست «لاموثر فی الوجود الا الله». خدا دعای کسی را پاسخ میدهد که داعی از همه بجز خدا مأیوس شده باشد و رجاء و امیدش فقط به پروردگارش باشد، یعنی فرد دعا کننده باید از همه آنچه که من دون الله است قطع امید کند و خدای یکتا را خالصانه بخواند.درباره اهمیت شناخت و معرفت حق تعالی همان بس که در جنگ جمل وقتی مرد عربی از میان لشگریان برخاسته و درباره توحید از حضرت امیر علیه السلام سوال کرد گروهی از همرزمان آن شخص به وی اعتراض کردند که مگر نمی بینی امام در این ایام با چه گرفتاریهایی مواجه است؟ در چنین ایامی که امام گرفتار جنگ است چه جای اینگونه سوالات است؟ اما آن حضرت فرمود: بگذارید جواب خود را بگیرد و نسبت به خدای خود معرفتی حاصل کند. او همان را می خواهد که ما آن را از دشمن خود می خواهیم، یعنی رنجهای ما برای این است که دشمنان ما به خدا آشنا شوند.از این حدیث فهمیده می شود که اگر شناخت و معرفت مردم جهان نسبت به توحید کامل شود قطعاً زندگی بشر تغییر خواهد کرد دیگر خبری از این همه جنگها و دشمنی ها و کینه ها و مخالفت ها خبری نخواهد بود زیرا به دنبال شناخت خداوند، عبودیت و بندگی و دعا اثرات روحی و روانی و تربیتی خود را در جامعه و زندگی فرد خواهد گذاشت و به دنبال آن انسان دارای زندگی سعادتمندانه ای خواهد داشت.
نوشته
خداشناسی فطری است و ایمان به حقیقت و مبدأ هستی در نهاد انسانها ریشه دارد ولی شکل بروز و ظهور آن مختلف است و «نیایش» یکی از زیباترین و معمول‌ترین نوع اذعان به خداوند و پرستش است. منظور از نیایش، رابطه خاضعانه و خاشعانه بنده در پیشگاه معبود است که اغلب با حالت تضرع و اظهار ذلت همراه است و این حالت ناشی از شناخت عمیق بنده از فقر وجودی خود نسبت به قدرت و علم و کمال و غنای وجودی خالق است. این تحقیق با تبیین مبانی فلسفی حکمت متعالیه با تأکید بر آراء علامه طباطبایی(ره) از اصالت وجود، امکان فقری، تشکیک وجود و حرکت جوهری کوشیده است تا یک تحلیل فلسفی از مسئله نیایش ارائه دهد. زیرا در هستی‌شناسی و انسان شناسی صدرایی موجود فقیر بطور ذاتی نسبت به موجود غنی وابسته و وجود و بقای خود را مدیون اوست. و به عبارتی، رابطه وجود بنده نسبت به خداوند همان نسبت وجود رابط به مستقل و فقیر به غنی است و هرگونه اظهار انسان به این حقیقت وجودی، پرستش و در حالت کمال یافته آن «نیایش» نامیده می‌شود. چنین حالتی که همراه با اظهار عجز و ذلت و تضرع است موجب خودساختگی و کمال انسان می‌گردد و آثار تربیتی و اخلاقی مانند صفت عزت نفس، استغنا از خلق، آرامش، شکر و تسلیم در شخص می‌شود.
نوشته
Footer