مطلوب را اجتماعی سست و بی‌بنیاد در عرصه ایمان و عمل نیک شمرده و فرموده‌ اند:«جامعه‌ای که در آن ارزش‌های اخلاقی به عنوان یک اصل لا ینفک و اعتقادی مورد توجه قرار نگیرد،عواطف انسانی اعضای آن‌رو به انحطاط رفته،در نتیجه منجر به عدم‌ اعتقادشان به مبدأ هستی و توحید خداوند و گسترش روزافزون فساد می‌گردد».2سعی‌ نگارنده در این مقاله آن است که پایه‌های اخلاقی جامعه مطلوب از دیدگاه علامه‌ طباطبائی(رضوان الله علیه)مورد بررسی قرار دهد. اسلام دینی اجتماعی است و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و از آن‌ها در جهت‌ اصلاح و تقویت روابط اجتماعی و اجرای اهداف مقدس جامعه بهره می‌گیرد.دین مبین‌ اسلام میان عبادات فردی و اجتماعی پیوند برقرار کرده است.مثلا نماز،که تبلور عینی‌ ایمان و اعلام نیاز و وابستگی به پروردگار یگانه است،هرچند در آغاز به صورت فردی‌ تشریع گردید،ولی در مراحل بعدی،بعد اجتماعی آن به صورت اکید از مسلمانان خواسته‌ شد.یا روزه،که عبادتی به عنایت فردی و خالی از نمونه خارجی است،با عیدی عمومی‌ (فطر)و نماز عید،بعدی اجتماعی یافته است.پس هدف اسلام،تنها ساختن«فرد دین‌دار »نیست،بلکه ساختن جامعه دین‌دار نیز هست،جامعه‌ای که روابط اجتماعی آن براساس‌ اهداف و احکام دین سامان گیرد؛جامعه‌ای ارزشمند که در آن سعادت فرد با سعادت جامعه‌ پیوند خورده است و میان مسئولیت‌های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل‌ انفکاک به وجود آمده باشد.یکی از مسائل مهمی که اسلام در این راستا برای آن اهمیت‌ قائل شده و در معارف قرآن نیز مورد توجه قرار گرفته،اخلاق و ایجاد جامعه اخلاقی‌ مطلوب است،که از ارکان و پایه‌های اساسی برخوردار می‌باشد،از جمله تقوا،عدالت‌ اجتماعی،وحدت و امنیت اجتماعی بر این اساس است که دانشمندان و حکمای اسلامی‌ التفات ویژه‌ای بدین مساله نشان داده و پژوهش‌های قرآنی،دینی و فلسفی بسیاری را در این موضوع به انجام رسانده‌اند؛مرحوم علامه طباطبائی(رحمه الله علیه)از جمله این‌ حکما و دانشمندان است که در تفسیر المیزان و اندیشه‌های فلسفی خویش توجه خاصی به‌ اخلاق و جامعه اخلاقی مطلوب معطوف داشته و معتقد است که اخلاق از یک طرف هم‌ مرز با اعتقاد و از طرف دیگر،هم مرز با عمل و فعل می‌باشد.
نوشته
با وجود پژوهش‌هایی که نسبت امنیت و آزادی را بررسی کرده‌اند، هنوز ارتباط این دو، به‌ویژه در چارچوب دین، به‌خوبی تبیین نشده است. علامه طباطبایی( از آن‌گونه اندیشمندانی است که در آثار خود، از‌جمله کتاب المیزان، به دو مقولة امنیت سیاسی و آزادی اشاره کرده است. پرسشی که در اینجا مطرح می‌شود این است که علامه طباطبایی( چه نسبتی را میان امنیت سیاسی و آزادی ترسیم می‌کند. در پاسخ به این پرسش، بیان می‌گردد که علامه طباطبایی( قایل به برقراری نسبتی تعاملی میان امنیت سیاسی متعالی و آزادی متعالی در اجتماع تعاونی است، به‌گونه‌ای که شهروندان آن اجتماع، افزون‌بر برخورداری از امنیت سیاسی، آزادی نیز دارند. برای اثبات این مدعا، با روش تحلیل محتوا، آثار علامه طباطبایی(، به‌‌ویژه کتاب تفسیری المیزان، فهم و تجزیه‌و‌تحلیل شده است. در این مقاله، کوشیدیم تا نشان دهیم در اندیشة علامه طباطبایی برقراری نسبت تعاملی میان امنیت سیاسی و آزادی در پرتو قوانین دینی اجتماع تعاونی‌ای را پدید خواهد آورد که در آن، انسان به کمال مطلوب خود خواهد رسید. یکی‌از مهم‌ترین یافته‌های این تحقیق این است که کمال انسانی و تحقق جامعه‌ای مطلوب در گرو تنظیم رابطة‌‌ امنیت سیاسی و آزادی، به‌ویژه در چارچوب دین، است.
نوشته
Footer