گفت‌وگوی حاضر که برای احیای جایگاه تصوف در اذهان عمومی است به توصیفات و گزارش‌هایی از تصوف اشاره دارد، که نه تنها احیاگر اندیشه‌ای مثبت از تصوف نیست، بلکه چهره آن‌را در پس پرده‌های ابهام بیشتری فرو می‌برد سؤال من این است آیا مرحوم آیت الله‌ طباطبایی رحمهم‌الله به عنوان یک فیلسوف و به عنوان یک عارف ـ نمی‌گویم صوفی ـ (البته با تفکیکی که امام کردند از تصوف و عرفان، نظر من هم نظر خود ایشان است) و کسی که اهل سلوک است و تقریبا همه شاگردان خاص ایشان نه شاگردان عام ـ برای این‌که شاگردان عام قرار نبوده آن چیزی را که خواص می‌فهمند بفهمند، مثل عوام شیعیان و خواص شیعیان، مثل اصحاب عام و خاص حضرت رسول ـ (کسی منکر سلوک معنوی علامه و یا امام نمی‌تواند باشد و نیست) آیا این دو نفر به روایات وارد نبودند؟ آیا روایات را ندیده بودند؟ روایاتی که الآن مستمسک ما شده که علیه تصوف صحبت می‌کنیم، روایات ضعیفی که توجه نداریم که الآن به قوت و صحت آن فکر کنیم و بعد ببینیم اگر این روایاتی که از ائمه نقل می‌شود و در حد تصوف است، آیا ناظر به یک گروه خاص نیست که در دوره ایشان تصوف خوانده می‌شد؟ آیا اینها این روایات را ندیده بودند؟ آیا فیض کاشانی رحمهم‌الله که بزرگ‌ترین محدث شیعه است ـ تا دوره اخیر ـ و از او بالاتر نداریم، تیپ روایاتی را که در ذم تصوف آمده، ندیده بود و درباره تصوف به نیکویی یاد می‌کند؟ آیا امام و علامه طباطبایی ندیده بودند؟ پس چرا آنها از تصوف یاد می‌کنند، اما آقایانی که دیدند و بدون هیچ گونه تأمل درباره این‌که بپرسند این طریقه فکری چیست، فقط می‌گویند از امام معصوم نقل است که چنین گفته، آیا اینها محدث‌تر هستند یا آنها؟ یا پاسخ این است که دیده‌اند و یا نه؟ فکر نمی‌کنم که قبول کرد آنها ندیده باشند.
نوشته
Footer