نفس حقیقتی مستقل است و قائم به موجود دیگری نیست بلکه کمال اول برای جسمی است که حیات بالقوه دارد بنابراین جوهر است. جاودانگی داستان نفس، پس از مرگ است که یا به صورت جسمانی است و یا غیرجسمانی. اگر جدایی نفس از بدن فرض شود نفس پس از مرگ غیر جسمانی است ولی اگر اتحاد میان آنها برقرار باشد بقای نفس به صورت جسمانی خواهد بود. علامه طباطبایی، بقای نفس را به صورت جسمانی می پذیرد اما هایدگر مرگ را آغازگر زندگی جدیدی می داند و یاسپرس هم این دنیا را مقدمه ی دنیای دیگر می داند که انسان به واسطه ی قدرتی که در اختیار دارد می تواند حیات پس از مرگ را هرچه متعالی تر بسازد. برخی از فلاسفه مانند راسل و به نوعی ویتگنشتاین به جاودانگی معتقد نیستند چراکه راسل کیفیت حیات پس از مرگ را مورد سؤال قرار می دهد و چون پاسخی برای آن نمی یابد به کلی وجود حیات پس از مرگ را انکار می کند اما ویتگنشتاین به دلیل اینکه درباره ی مسائل مربوط به مابعدالطبیعة زبان را قاصر از اظهارنظر می داند در هنگام مواجهه با این مسائل خاموشی را برمی گزیند اما منکر وجود حیات پس از مرگ نمی باشد. هدف این تحقیق بررسی نظرات فیلسوفان معاصر غربی و مقایسه ی نظر اندیشه های آنان با فیلسوف برجسته ی مسلمان، علامه طباطبایی است. در این تحقیق براساس روش کتابخانه ای با استفاده از کتب معتبر نظرات مختلف فلاسفه ی غرب و اسلامی به دست آمده و با مطالعه ی تفکرات آنها بررسی تحلیلی انجام گرفته است.
نوشته
Footer