بحث سعادت و شقاوت ذاتی که از آن به طینت تعبیر می‌شود مسئله حساس و چالش برانگیزی در همه زمانها می‌باشد. اختلاف در رفتار و عملکرد آدمیان، دغدغه‌ای است که اندیشمندانی که پیرامون تبیین رفتار انسان تفکر می‌کنند، به دنبال علت بروز آن اخلاق و رفتارها می‌باشند و در میان آها تفکر فلسفی- کلامی علامه طباطبایی، که فیلسوف، متکلم و مفسر گرانقدر عصر ماست، مورد نظر پژوهش حاضر است. مسائل پژوهش عبارتند از: آیا عاملی غیر ارادی و پنهانی بر رفتار ما و دیگران اثر می‌گذارد؟ اگر چنین است و همه اعمال ما ارادی نیست، چرا در آخرت باید حساب و کتاب داشته باشیم. اگر ما دارای طینت هستیم پس تکلیف فطرت مشترک انسانها چه می‌شود؟ آیا با قبول طینت برای انسان عدل خداوند، تکلیف و تعلیم وتربیت بی‌معنا نمی‌شود؟ برای پاسخ دقیق به اینگونه سوالات باید مبانی هستی‌شناسانه و انسان‌شناسانه محکم و عمیقی داشت، زیرا فهم عرفی و سطحی از مفاهیمی چون طینت، اختیار و عدالت اینگونه سولات را بی-جواب خواهد گذاشت. سعی ما بر این است که در این پژوهش به حل تعارضات و پیامدهای نظریه طینت بپردازیم. لازم به ذکر است که در این رساله برای فهم بهتر مطالب علامه و حل تعارضات موجود، تفکرات علامه را در یک ساختار مجموعی که متأثر از قرآن، حدیث و حکمت متعالیه است، بررسی نمودیم.
نوشته
جستار پیش رو، ارتباط اندیشه سعادت با سبک زندگی مطلوب را بر اساس مبانی علامه طباطبایی مورد واکاوی قرار می دهد. بر اساس دیدگاه تفسیری - کلامی علامه، سعادت، خیر وجودی است که مقدمه کمال موجود است و در انسان که مرکب از روح و بدن است، خیری است که مقتضای قوای روحی و بدنی اوست. این سعادت، مراتب، درجات و تقسیماتی چون دنیوی و اخروی دارد و انسان در گزینش و اکتساب راه سعادت مخیر است. ایشان حقیقت سعادت را در گذراندن مراحل توحید، عبودیت و اتصال به ذات یگانه سبحان می داند. حال فردی که به این اندیشه معتقد است و حقیقت سعادت را در لقاءالله می­داند، در پی دستیابی و رسیدن به این حقیقت، راهی را می جوید که هرچه بهتر و آسان تر او را به سرمنزل مقصود برساند. بهترین طریق ارائه شده با نظر به جامعیت و ظرفیت­های ویژه آیین اسلام و به ویژه مذهب تشیع، تربیت افراد به شیوه مهرورزی و محبت است که حقیقت این حب در محبت حق تعالی و در رتبه بعد، محبت به راهنمایان مسیر تکامل و سعادت است و دراین میان، محبت و معرفت به امام عصر? مصداق کنونی هدایتگران الهی است که با ایجاد سبک زندگی منتظرانه و تاثیر تکاملی خویش در ابعاد گوناگونی همچون بعد فکری، بعد روحی - روانی، بعد اخلاقی و بعد عملی، سبب تعالی فرد شود و او را به سعادت دنیوی و اخروی می رساند.
نوشته
در پژوهش حاضر کوشش شده تا میزان و چگونگی تأثیر عمل در سعادت از دیدگاه ملاصدرا، علامه طباطبایی و استاد مطهری بررسی شود. بدون شک سعادت مطلوب همه‌ی انسان‌ها است. نظر ملاصدرا در باب سعادت مبتنی بر مسائل بنیادین فلسفه‌ی او یعنی اصالت وجود و تقدم وجود بر ماهیت است. اما علامه، خدا شناسی را اولین مسأله فلسفی می داند، و راه رسیدن به سعادت را شناخت خدا و عمل بر طبق دستورهای او معرفی می کند. از نظر استاد مطهری منتهای سعادت این است که انسان در ناحیه عقل و فکر دارای محکم‌ترین اطمینان‌ها و در ناحیه احساسات و قلب دارای پاک‌ترین نیت‌ها و در ناحیه عمل‌ دارای نیکوترین عمل‌ها باشد. ملاصدرا سعادت را رسیدن به ساحت وجود بر محور معرفت و حکمت نظری می‌داند و از قرب الهی نیز در همین چارچوب صحبت می‌کند. ملاصدرا و بیشتر حکیمان مسلمان شناخت خداوند و کسب معارف الهی (حکمت نظری) و کسب دانش عملی و معارف اخلاقی (حکمت عملی) را از مهم‌ترین عوامل سعادت و جهل به این معارف و دنیازدگی را از موانع رسیدن به سعادت دانسته‌اند. اما مسئله ای که در منابع و آثار اندیشمندان کمتر مورد توجه قرار گرفته‌است، تأثیر عمل بر سعادت و کمال نهایی انسان است که در این رساله با جستجو در آثار ملاصدرا، علامه طباطبایی و استاد مطهری مورد بررسی قرار می‌گیرد. علامه طباطبایی سعادت را قرب الهی می‌داند که رسیدن به این قرب مستلزم گذر از حکمت نظری نیست. وی عمل انسان را در کنار معرفت و ایمان به خدا راه رسیدن به سعادت می‌داند. نوع نگاه علامه و استاد مطهری به عمل با ملاصدرا متفاوت است. ملاصدرا تنها عملی را در سعادت و کمال موثر می‌داند که به حدّ ملکه رسیده باشد و راسخ در نفس شده باشد، اما علامه طباطبایی و استاد مطهری معتقدند کوچک‌ترین عمل انسان نه تنها بر کمال و سعادت خود او موثر است بلکه بر کمال جامعه و اطرافیان او نیز تأثیرگذار است. در این پژوهش برای گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه‌ای و برای تحلیل اطلاعات از روش تحلیلی- تطبیقی استفاده شده است.
نوشته
یکی از مباحث بنیادی در فلسفه بحث سعادت و شقاوت است هر انسانی فطرتاً طالب سعادت و گریزان از شقاوت است اما شناخت حقیقت سعادت و شقاوت مشکل است بنابراین از جمله نخستین پرسش هایی که برای هر فرد مطرح می شود این است که به راستی سعادت چیست و راه نیل به آن کدام است؟ شقاوت چیست و راه گریز از آن کدام است؟ در این باره نظریه های مختلفی وجود دارد در این پایان نامه کوشش شده تا زوایای مختلف سعادت و شقاوت نفس در عرصه های مختلف دنیا و آخرت از منظر ابن سینا و علامه طباطبایی معرفی شود. ابن سینا سعادت رابه مطلوب بالذات وغایت لذت ها تعریف می کند و سعادت انسان را رسیدن به کمال قوه عاقله و اتحاد با عقول مجرده می داند .ایشان در بیان سعادت وشقاوت به سراغ لذت والم رفته و علامه طباطبایی سعادت را رسیدن به خیرات جسمانی وروحانی می داند وشقاوت را محرومیت از آن خیرات می داند .از نظر آنها سعادت وشقاوت حقیقی در دنیا قابل حصول نیست و مربوط به آخرت است. بنابر نظر هر دو فیلسوف سعادت ذاتی انسان نیست و باید با سعی و تلاش خود آن را کسب کند. انسان تا در دار دنیا واقع است می‌تواند خود را از هر مرتبه نقص و شقاوت و نفاق، نجات دهد و به مراتب کمال و سعادت برساند.
نوشته
سعادت از دغدغه‌ها و آرمان‌های اصلی انسان است، و سعادت‌طلبی و کمال‌جویی، از گرایش‌های فطری انسان می‌باشد. سعادت از دیرباز مورد توجه علماء و اندیشمندان بوده و هر کدام تفسیر خاصی از آن داشته‌اند. سعادت مهم‌ترین مسئله زندگی انسان می‌باشد. هر مکتبی و هر اندیشمندی، دیدگاه خاصی درباره هدف نهایی انسان دارد؛ لذا تبیین درست سعادت به دلیل تفاسیر و دیدگاه‌های زیاد و مختلف، به سادگی امکان پذیر نمی‌باشد. پژوهش حاضر کوشیده است تا معنای سعادت را از نظر علامه طباطبایی و خواجه‌نصیرالدین طوسی تحلیل کند، و مفاهیمی چون لذت ، خیر، کمال و فضیلت که با سعادت ارتباط نزدیک دارند را از نظر علامه و طوسی بررسی کرده و رابطه آنها با سعادت را بیان‌کند. همچنین روش‌های رسیدن به سعادت و عوامل مؤثر در کسب سعادت از دیدگاه علامه و طوسی را بررسی کرده است. علامه سعادت را رسیدن هر چیزی به خیر وجودیش می‌داند، تا بوسیله آن کمال خود را یافته و در نتیجه متلذّذ شود. و خواجه نصیر در تعریف سعادت می‌نویسد: بهجت شادی و طراوت است و سعادت مقابل شقاوت است، و مراد از بهجت و سعادت حالت حاصل و یا حاصل شونده برای صاحب خیر و کمال از جهت خیر و کمال است. علامه و طوسی معتقدند که سعادت نهایی و حقیقی انسان، قرب خداوندی است و معتقدند که سعادت حقیقی در این جهان قابل دسترسی نیست و در جهان آخرت به دست می‌آید. ایمان، عمل صالح، تزکیه و مراقبت نفس و کسب فضایل را از مهم-ترین عوامل اکتساب سعادت می‌دانند.
نوشته
یکی از مباحث مهمی که از دیرباز مورد توجه فلاسفه بوده است، بحث سعادت و شقاوت است که به خصوص در فلسفه اخلاق اهمیت محوری م ییابد. اما به دلیل تفاوت در جهان بینی، دیدگاه واحدی درمورد چیستی سعادت وجود ندارد. در این مقاله چیستی سعادت و به ویژه، سعادت حقیقی و عوامل موثر در آن از دیدگاه علامه طباطبایی)ره( با روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. یافته ها نشان داد که از نظر علامه، عامل سعادت، ایمان است و معرفت، اراده، عمل صالح و اخلاق در ارتقای ایمان و رسیدن به سعادت موثرند. بنابراین، می توان به جای فروکاستن سعادت به یک عامل منفرد مانند معرفت یا رشد عقلی، یک شبکه مفهومی برای سعادت در نظر گرفت. همچنین، بر اساس دیدگاه خاص علامه می توان دو عامل علم و اراده را به نوعی از هم تفکیک کرد. در چنین منظومه ای، نظا مهای تربیتی علاوه بر تلاش جهت تقویت بنیه های معرفتی متربیان، باید جهت تقویت اخلاق، اراده و ایمان نیز به عنوان هدف غایی حیات و تربیت، برنامه ریزی و اقدام کنند و توجه داشته باشند که اراده و ایمان، صرفا با تقویت علم و حکمت قابل حصول نیست؛ بلکه نیاز به تمرین و ممارست عملی دارد.
نوشته
پژوهش حاضر میکوشد تا حقیقت سعادت را از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی بررسی کند. تبیین نظریه سعادت علامه طباطبایی با توجه به مبانی نظری فلسفهی او و اثبات نوآوریهای علامه در این مسئله از مهمترین فصلهای این پژوهش به شمار میرود. ما در ابتدا به بیان ارتباط سعادت با عناصر اصلی حکمت متعالیهی ملاصدرا و علامه طباطبایی و توضیح نقش این مبانی بر سعادت حقیقی از دیدگاه آنها میپردازیم. پس با در کنار هم قرار دادن این عناصر میکوشیم تا حقیقت سعادت از نگاه آنان را ترسیم کنیم.در طی این مراحل با اشاره به تفاوتهای مبنایی ملاصدرا با حکمای پیشین از جمله فارابی، ابن سینا و سهروردی به طرح جدید و نوی ملاصدرا در ترسیم سعادت حقیقی میرسیم؛ و البته در عین حال با وجود آن که برخی اندیشمندان معاصر معتقدند علامه طباطبایی بر روی خطوط فکری ملاصدرا حرکت میکند، طرح نوی علامه را اثبات می‌کنیم. ملاصدرا سعادت را رسیدن به ساحت وجود بر محور معرفت و حکمت نظری می‌داند و از قرب الهی نیز در همین پارادایم صحبت می‌کند. علامه طباطبایی سعادت را قرب الهی می‌داند. وی عمل انسان را در کنار معرفت و ایمان راه رسیدن به سعادت می‌داند. در این پژوهش سعی می‌کنیم تا به طور مستدل اثبات کنیم که علامه طباطبایی در این مسئله، طرح ملاصدرا از حقیقت سعادت را با توجه به مبانی خویش تغییر میدهد؛ و این تفاوت نگرش با بازگشت به عناصر اصلی فلسفهی این دو فیلسوف بزرگ روشن میشود. پس از تبیین حقیقت سعادت، در ادامه به عوامل رسیدن به سعادت و موانع آن از دیدگاه این دو فیلسوف می‌پردازیم و با بررسی تطبیقی آن، امتیازات و نقایص هر یک از آن‌ها را بیان می‌‌کنیم. در نهایت در این تحقیق به چارچوب اصلی مسئلهی سعادت حقیقی و چگونگی دستیابی به آن پرداخته شده است. با توجه به روشن شدن حقیقت سعادت انعکاس آن در بخشهای دیگر و لوازم فلسفی آن نیز قابل بررسی خواهد بود.
نوشته
تفکر فیلسوفان در طراحی جامعه مطلوب است، به این امید که در عالم واقع تمام یا برخی از جنبه های آن تحقق یابد. نظرات فیلسوفانی چون «افلاطون»، «لاک» و حتی در دوران معاصر، تئوری عدالت «جان رالز» با این هدف و مقصود بوده است. در اندیشه سیاسی اسلام نیز با توجه به آموزه های قرآنی و سنت نبوی و ائمه معصومین: در بحث حکومت و حاکمیت و شرایط جامعه مطلوب، فیلسوفان اسلامی درصدد ارائه طرحی برای جامعه مطلوب می باشند. در این مقاله تلاش شده است جایگاه سعادت به عنوان هدف و غایت جامعه مطلوب اسلامی در اندیشه علامه «طباطبایی» ـ فیلسوف و مفسر اسلامی ـ مورد بررسی قرار گیرد. از دیدگاه علامه طباطبایی، جامعه ای به سعادت می رسد که حرکتش در مسیر فطرت انسانی و نظام آفرینش باشد. حکومت مطلوب، حکومتی است که براساس دین و فطرت، جامعه را به سعادت برساند. ازاین رو، جامعه ای به سعادت دنیوی و اخروی می رسد که دین منطبق با فطرت بر آن جامعه حکومت کند. اما هدف از تشکیل حکومت این است که هر فردی از افراد جامعه به کمال لایق خود برسد و در نیل به سعادت، کسی و چیزی مانع وی نگردد.
نوشته
Footer