یکی از مباحث مهم درباره علم غیب این است که: علم ائمه (ع) به جهان غیب مطلق و نامحدود است یا محدود؟ نکته مهم این است که در آیات و روایات، تعبیرات به ظاهر متفاوتی دیده می‌شود. در این بحث، علم غیب را طبق دلالت آیات و روایات و از منظر کلامی طباطبایی و شاگردان وی بیان می‌کنیم. غیب دارای مراتب و مراحلی است؛ مثل غیب از حواس مانند گذشته و آینده، علم کتاب، علم لدنی، علم به لوح محو و اثبات، لوح محفوظ، علوم خاص به خدا مثل زمان قیامت، و علم ذات به ذات. ادله علم غیب نیز بر دو قسم است: ادله عقلی و فلسفی که مبتنی بر قدرت و کمال نفس در اتصال به مبدأ عالی است؛ ادله نقلی که برخی علم به غیب را به طور کلی از غیرخدا نفی کرده‌اند و برخی علم را با شرایطی برای انبیا و اولیا ثابت می‌کنند. در جمع بین این دو دسته راهکارهایی عرضه شده است، از جمله: تقسیم علم به استقلالی و تبعی، لوح محفوظ و محو و اثبات، تفکیک بین معانی غیب و مانند آن.
نوشته
ادراکات حقیقی ، انکشافات و انعکاسات ذهنی واقع و نفس الامر اسـت ، ولـی ادراکـات اعتبـاری ، فرض هایی است که ذهن آنها را به منظور رفع نیازهـای حیـاتی سـاخته اسـت و جنبـه وضـعی ، قراردادی ، فرضی و اعتباری دارند. دربارة ارتباط استنتاج منطقی بین ادراکات حقیقی و ادراکـات اعتباری دو دیدگاه عمده وجود دارد: دیدگاه نخست را مبنـی بـر نفـی ارتبـاط منطقـی ، محقـق اصفهانی پایه گذاری کرد و از سوی علامه طباطبایی ، امام خمینی و شهید مطهری دنبال شد. اما مطابق دیدگاه دوم ، بین ادراکات حقیقی با ادراکات اعتباری ای که پشتوانه حقیقی و نفس الامری دارد، رابطة استنتاج منطقی برقرار است . پیروان دیدگاه نخسـت در پرتـو مبنـای معرفتـی فـوق ، کاربرد ادراکات حقیقی را در مسائل کلامی صحیح ندانسته ، بیانگر خلط میـان حقیقـت و اعتبـار می دانند. اما مطابق دیدگاه صحیح که بیانگر دیدگاه مشهور میان متکلمـان و غالـب فیلسـوفان است ، کاربرد ادراکات حقیقـی در مسـائل کلامـی صـحیح بـوده ، بـه عنـوان یـک پـیش فـرض معرفت شناختی ، مورد پذیرش متکلمان قرار داشته و در دو حوزة تعریفات و اسـتدلالات در علـم کلام مشهود است . بر اساس این دیدگاه ، مسائل کلامی ، یا جزء ادراکات واقعی و نفـس الامـری است و یا در صورت اعتباری بودن ، در نفس الامر ریشه داشته ، جزء اعتباریات محض و مشـمول شاخصه های ادراکات اعتباری محض نیست .
نوشته
اثبات این مسئله که قرآن کریم موجود در دست مسلمانان، همان است که خدای متعال بر پیامبر اکرم(ص) نازل فرموده، مستلزم اثبات مصونیت پیامبر(ص) در مراحل سه گانه تلقّی، ضبط و ابلاغ و مصونیت متن از خطا و تحریف در مقام کتابت توسط کاتبان و حفظ آن در طول قرون و اعصار تا عصر حاضر است. در صورت مصون ماندن وحی در سه مرحله اول، می توان ادعا کرد که مصونیت لفظی و معنوی قرآن کریم در مقام کتابت توسط کاتبان (مرحله چهارم) و حفظ آن در طول قرون و اعصار تا عصر حاضر (مرحله پنجم) در مسیر هموارتری قرارگرفته است. برای اثبات این فرآیند، باید به میزان کافی از دلایل عقلی، نقلی و شواهد تاریخی سود جست. در این راستا پرسش اصلی پژوهش این است که: جدای از سلسله دلایل عقلی و شواهد تاریخی، ادله نقلی؛ به ویژه دلایل قرآنی نزاهت متن و معنای قرآن از خطا و تحریف کدام است؟ نگارندگان در نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی، با اتکا به آراء مفسرانی مانند فخر رازی، علامه طباطبایی، و جوادی آملی و تنی چند از مفسران دیگر؛ که با رو یآوردی کلامی به تفسیر قرآن پرداخت هاند، به پرسش مذکور پاسخ داده اند. نتیجه آ نکه در هشت موضع از قرآن کریم؛ یعنی آیه 9 حجر، 41 و 42 فصلت، 115 انعام، 15 یونس، 82 نساء، 32 توبه، 7 تا 10 صافات و 26 تا 28 جن؛ به طور مستقیم به مسئله نزاهت قرآن از تحریف اشاره شده است.
نوشته
یکی از پرمخاطره‌ترین مسائل در تاریخ اندیشه‌های کلامی، مسئله کلام خداوند است. متکلّمان مسلمان، نخست تحت تاثیر آیات قرآن و احادیث پیامبر(ص) و آنگاه در مواجهه با اندیشه‌های مسیحی دربارة تثلیث و فلسفة یونان، مسئلة صفات را ارائه داده‌اند. پس از آن بر مبنای تلقی‌های متفاوت از صفات الهی، اختلاف‌ها و مشاجره‌هایی دربارة متکلّم بودن خدا به‌وجود آمد. با توجّه به دیدگاه‌های متکلّمان مسلمان دربارة کلام خدا می‌توان گفت که در طول تاریخ این مسئله دغدغة بسیاری از متفکّران بوده و در مواجهه با مسائل فرهنگی، اجتماعی و گاه سیاسی، صورت‌های متفاوتی به خود گرفته است. اندیشمندان مسلمان در پی پاسخی مستدل به پرسش حقیقت کلام خداوند، مباحثی را مطرح کرده‌اند که در این میان اندیشة فخر رازی و نظریّة علاّمه طباطبائی از ژرف‌نگری خاصّی برخوردار است و نوشتار پیش رو، با هدف مقایسه و ارزیابی این دو نظریّه تدوین شده است. فخر رازی معتقد است ورای این الفاظ، در ذهن متکلّم معانی قرار دارد و حقیقت کلام همین معانی است که آن را کلام نفسی می‌نامند. در پاسخ گفته شده است که در ذهن متکلّم ورای الفاظ، معانی قرار دارد، امّا اینکه به این معانی کلام گفته شود، مورد قبول نیست و دلیلی بر اثبات آن وجود ندارد و در عرف به معانی، کلام گفته نمی‌شود، در جمله‌های خبری غیر از علم و در جمله‌های انشایی غیر از اراده و کراهت، چیزی به نام کلام نفسی وجود ندارد و هر چه است، همان علم و اراده است. در مقابل، نظرات علاّمه طباطبائی دالّ بر مجهول بودن حقیقت کلام الهی دارد. به اعتقاد علاّمه، از آیات قرآن چنین به دست می‌آید که خداوند با برخی از بندگان خود حقیقتا سخن گفته است و سخن گفتن خداوند همانند سخن گفتن ما با عبور هوا از حنجره و نیز به ارتعاش درآوردن تارهای صوتی نیست، امّا اینکه حقیقت این سخن گفتن چیست، برای ما نیز معلوم نیست و تنها این را می‌دانیم که آثار کلام الهی همان «کشف ما فی الضّمیر» است و از این نظر، بین کلام خداوند و کلام بندگان تفاوتی نیست. کلام حق همان افاضه، افاده و ظهور علوم مکنونه و اسرار مخزونة غیبیّه بر کسانی است که حضرت الهی اراده فرموده، مورد اکرام او قرار گیرند و این کتاب‌های آسمانی که مجموعه‌ای از حروف و کلمات هستند (قرآن و سایر کتاب‌های الهی) همگی کلام الهی می‌باشند. کلام نسبت به هر متکلّمی نوعی خاصّ است و در باب حق تعالی از نظر ظهور آن در عوالم روحانی، برزخی، حسیّ و نیز از نظر متعلّقات کلام یا مخاطب‌های مختلف، متنوّع و ذومراتب می‌گردد، امّا در جهت ذات حق مراتبی ندارد.
نوشته
برای مثال با ظهور پوزیتیویسم این پرسش جدید قابل طرح شد که کدام سخنان و عبارات معنی دارند و کدام سخنان و عبارات معنی ندارند؟ شاید متکلمان ما در گذشته کمتر با چنین چیزی مواجه بوده‌اند، نه اینکه گاهی در بین مردم در مورد بعضی از سخنان گفته می‌شود که فلان حرف بی‌معناست، بلکه به صورت یک مسئله فلسفی که از فیلسوفان طلب معیار شود، مطرح نشده بود. لذا اگر این بحث مطرح بشود برای متکلم جدید مسئله جدیدی پیش می‌آید: آیا این دینی که من به آن متدینم و از آن دفاع می‌کنم آیا دینی انسانی است یا نه؟ هر مکتب تازه عقلی و علمی و فلسفی که به جهان پا بگذارد خوراکی است برای متکلم یا شبهه‌ای برای او و یا ابزاری برای تبیین معارف درونی دین و یا حربه‌ای است در دست او برای تأیید مبانی مذهب، به هر حال متکلم نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌طرف بماند. ایشان دیده‌اند که اگر این معنا را از آیات بدهد قابل دفاع عصری نخواهد بود یعنی اگر این سخن را بگوئیم در علم سخنان متقن و مسلمی وجود دارد که نمی‌گذارد این سخنان پذیرفتنی باشد و دینی که این سخنان از اجزایش محسوب شود پایه‌های لرزانی پیدا خواهد کرد لذا مجبور شده‌اند از ظاهر آیات چشم‌پوشی بکنند و یافته‌های علمی را قرینه لبی بگیرند و بعد به تأویل آیات پرداخته و معنای دیگر برای آنها فراهم کنند.
نوشته
چکیدهنظریه ادراکات اعتباری نظریه ای فلسفی و معرفت شناختی است که از آراء خاص و ابتکاری علامه طباطبایی محسوب می شود.در این نظریه،با تمایز ادراکات حقیقی از ادراکات اعتباری،چیستی اعتبار،ویژگی ها و اقسام آن، نحوه ارتباط اعتباریات با حقائق و نحوه حصول این ادراکات معرفی می شود.«حسن و قبح» یکی از اعتبارهای عملی است که علامه در این نظریه به آن پرداخته است.در پرتو نظریه ادراکات اعتباری، ماهیت حسن و قبح و نحوه حصول آن در ذهن انسان معنای تازه ای می یابد.در این راستا حسن و قبح اعتباری نسبت به طبع فاعل معنا می یابد.همچنین در فرآیند صدور فعل، میان مرحله تصور فعل و تحقق فعل، «باید اعتباری» و تصویب حسن فعل، وجود دارد.حسن و قبح اعتباری دارای چهار لازمه کلامی-تفسیری است.اول اینکه علم کلام،علمی اعتباری است.دوم اینکه حسن و قبح عقلی و شرعی،هر دو مردود است.سوم اینکه مصلحت و مفسده اعتباری است که ریشه در امورحقیقی دارد. برای مصون ماندن همه ادراکات از ویژگی تغییر،تغییر به ادراکات اعتباری مستند می شود.بنابراین چهارمین لازمه این است که در جهت پاینبد ماندن به ویژگی تغییر در حسن و قبح به عنوان یک اعتبار و حفظ ثبات برخی حسن و قبح ها، حسن و قبح به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می شود، چهار اصل اخلاقی عفت، شجاعت، علم، عدالت و فروع آن ثابت، مطلق و دائمی اند و سایر اصول اخلاقی متغیر، نسبی و موقتند.واژگان کلیدیادراکات اعتباری،ادراک حقیقی،حسن و قبح عقلی و شرعی، عقل عملی.
نوشته
Footer