ایمان یکی از اصلی ترین و مهمترین مسائل دینی به شمار می رود، بنابراین روشن ساختن ماهیت آن و بررسی تاثیر آن بر رفتار و زندگی انسان امری ضروری است. لذا در پی تبیین ماهیت ایمان و بررسی ارتباط و تاثیری که ایمان بر افعال انسان از جهت ارزشمندی و یا درستی این افعال می تواند بگذارد، به مطالعه ی اندیشه های اخلاقی دو اندیشمند متدین، علامه طباطبایی و آکوئیناس پرداختیم. با بررسی این دو دیدگاه مشخص شد متعلق اصلی ایمان خداوند است که خیر اعلی است، و هر دو فیلسوف ایمان را نوعی فضیلت می دانند که باعث برتری فرد و منشاء افعال نیک می گردد. با این تفاوت که آکوئیناس با تلفیق دیدگاه دینی خود، و طرح فضایل الهیاتی، ایمان را جزو فضایل دینی که از طرف خداوند به انسان افاضه می شوند، معرفی می کند، و آن را در ایجاد فضایل اخلاقی مؤثر می داند. بدین صورت که فضایل الهی، از جمله ایمان، امدادهایی از سوی خداوند هستند، که در صورتی که افعال اخلاقی انسان به وسیله ی آن ها ایجاد شود، از ارزش برخوردار می شود، و در غیر این صورت ارزشمند نیستند، حتی اگر درست باشند. علامه نیز با توجه به تعالیم اسلامی و آیات قرآن، اعمالی را که بدون ایمان انجام شوند، حبط شده و بی ارزش می داند و تنها افعالی که پشتوانه ی ایمانی داشته باشند و به قصد قربت انجام گیرند، ارزشمند می داند. همچنین با بررسی دیدگاه دو فیلسوف روشن شد که ایمان از طریق ارزش دادن به افعال اخلاقی انسان، در نیل به سعادت واقعی نیز نقش دارد. زیرا هر دو فیلسوف دستیابی به سعادت را از طریق کسب فضایل و در لقای خداوند که خیر مطلق است می دانند.
نوشته
مسئله «وحی» و تبیین آن، از دیرباز مسئله ای مطرح میان اندیشمندان بوده است. با توجه به مقتضیات فکری هر عصر، روی آوردهای مختلفی در باب تبیین وحی به منصه ظهور رسیده است که اهم آنها عبارتند از :روی آورد کلامی، فلسفی، عرفانی، جامعه شناختی و روی آورد مبتنی بر تجربه دینی. می توان گفت روی آورد کلامی قدیمی ترین روی آورد در باب وحی در جامعه علمی مسلمانان است و روی آوردهای فلسفی و عرفانی بعد از آن قرار می گیرند. روی آورد تجربه دینی نیز در سده اخیر در جامعه علمی مسلمانان طرفدارانی پیدا کرده است. پایان نامه حاضر، با روی کردی کلامی و عرفانی و با تأکید بر آراء فارابی و علامه طباطبایی به ماهیت وحی و مسائل مربوط به آن پرداخته است. در این پایان نامه ابتدا گزارشی از معانی لغوی وحی، موارد استعمال وحی در قرآن، واژه های همسو با واژه وحی در قرآن، و نیز مباحثی در باب حقیقت وحی ارائه شده، سپس آراء فارابی و علامه طباطبایی، در باب ماهیت وحی و مسائل مربوط به آن، یعنی ضرورت وحی، کیفیت نزول وحی، چگونگی دریافت وحی و ... مورد بررسی قرار گرفته است. در نظر هر دو اندیشمند وحی از مقوله‌ی کلام وگفتار می باشد؛ جز اینکه تفسیر آنان از کلام مختلف است. از این رو هم از موارد توافق و هم از موارد اختلاف این دو اندیشمند بحث شده و مهمترین مورد اختلاف آنان در روش تبیین وحی معرفی گردیده است.
نوشته
معرفت و فضیلت مهمترین ساحات وجودی آدمیان را شکل می‌دهند تا آنجا که اندیشمندان انسان را به ویژگی اول تعریف و به خصوصیت دوم متمایز و برجسته می‌کنند، تبیین و تحلیل رابطه این دو در عصری که معرفت شناسی فضیلت محور رشد چشمگیری داشته و رابطه معرفت و فضیلت یکی از مباحث مهم حوزه فلسفه و اخلاق به شمار می‌آید، از نگاه ژرف اندیش‌ترین متفکران فلسفی جهان اسلام می‌تواند در مباحث جاری تفکرمذکور سودمند و افق گشا باشد. نظام فلسفی ملاصدرا یک کل هماهنگ مبتنی بر وجود است. وی علم، فضیلت، سعادت، کمال و خیر را وجود می‌داند ازاین رو رابطه ملکات و معرفت با تحلیل رابطه هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی وی امکان پذیر است. نفس که محور انسان شناسی و معرفت شناسی ملاصدرا است بواسطه معرفت و ملکات از جسمانیه الحدوث به سمت روحانیه البقا حرکت می‌کند. اگرچه مقوم تکامل نفس علم می‌باشد ولی ملکات نیز در تکامل آن نقش مهمی ایفا می‌کنند. ملکات و معرفت در طی فرایند تاثیرگذاری بر نفس بر یکدیگر نیز تاثیر می‌گذارند و این تاثیرگذاری در بستر نفس و از طریق حرکت اشتدادی جوهراتفاق می‌افتد و ثمره آن تجرد بیشتر نفس و تکامل مراتب علم و عمل می‌باشد. حاصل آن علم معقول و کلی و ملکات عقلانی و اخلاقی متعالی است. علاوه برملاصدرا،علامه طباطبایی وخواجه نصیر نیز این فرایند تکامل و روابط را تایید و بر آن صحه گذاشتند. مطابق دیدگاه آنها برای تحلیل معرفت انسان باید به آنچه در ساحت‌های معنوی و روحی او می‌گذرد توجه نمود. به همین دلیل در کسب معرفت تنها ابزار منطق و استدلال کافی نیست و فضایل اخلاقی و عقلانی با ساحت معرفتی او مرتبط هستند .به علاوه رذایل مانع معرفتی تلقی می‌شوند. از این رو تهذیب نفس و عمل صالح شرط اساسی و عامل محوری در عقل ورزی و معرفت اندوزی است. علامه معرفت را هدایت الهی و امری فطری و عطیه‌ای ربانی می‌داند و ملکات عقلانی را در تحصیل لطف رب بسیار تاثیر گذار می‌داند. خواجه نیز رابطه اتحادی برای معرفت و ملکات قائل است به گونه‌ای که عمل را تجلی علم و علم را ثمره عمل می‌داند و هردو را تجلی تکامل نفس می-شمارد.
نوشته
از جمله مسائل‌اساسی‌در مباحث اخلاقی، عدم التزام انسان به‌اخلاق می باشد؛ یعنی فرد باور به درستی حکمی‌ اخلاقی‌دارد ولی‌عملی مغایر با آن انجام می‌دهد.پژوهش‌حاضر با هدف‌ بررسی چرایی این فرایند‌از‌دیدگاه علامه طباطبایی‌که‌در‌این‌ رابطه متأثر از ارسطو است،صورت-گرفته‌است. نگارنده در بدو امرضمن تبیین مفهوم «آکراسیا» به تحلیل آراء فیلسوفان پیرامون این مسئله پرداخته‌است.ارسطو با طرح «آکراسیا‌ »به مخالفت با دیدگاه عقل گرایی سقراط مبنی بر اینکه هر‌فرد‌عاقلی مطابق معرفت عقلانی‌ خود عمل می‌کند و انحراف اخلاقی ناشی از جهالت است،برخاست.افلاطون نیز‌ علت موثر برعمل ‌را معرفت می‌دانست، زیرا هیچ علتی در مقابل‌ معرفت حقیقی نمی‌تواند مانع عمل‌ گردد.ارسطو با قبول تأثیر معرفت بر‌عمل‌ معتقد بودکه میل‌ انسان می تواند،‌گاهی به‌رغم معرفت‌اخلاقی،مانع انجام عمل صحیح شودو فرد ‌در لحظه عمل،علم خود را به دست فراموشی ‌سپارد.این‌دو‌رویکرد متفاوت در‌فلسفه اخلاق مخالفان و موافقانی‌داشته-است..علامه در‌سلک موافقان‌ ارسطویی قرار‌گرفتند‌.ولی نحوه تبیین ایشان از این مسأله با ارسطو متفاوت بوده است.در‌این نوشتارمبانی فلسفی‌دینی‌علامه با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر-آراءاخلاقی ایشان، مورد بررسی قرار‌گرفته است. نگارنده به بیان شرایط‌اخلاقی فاعل پرداخته وبنا به لزومی‌که‌در‌تحلیل عناصری‌که درعمل ارادی سهم دارند،احساس می شد، ضمن تشریح مبحث اعتباریات، به تبیین مبادی فعل‌ارادی پرداخته‌است.یافته‌های حاصل از این نوشتار‌حاکی‌از‌آن است، اولاًمعرفتی که مورد غفلت واقع می شود، از نوع ادراکات حقیقی و ادراک اعتباری حسن وقبح افعال فی نفسه است نه ادراک اعتباری حسن و قبح در مقام صدور. ثانیاً صرف داشتن علم به چیزی که مخالف اراده انسان است،موجب نمی شود اراده ای موافق با آن علم پیدا شود،چرا که علم شرط لازمِ عمل و از مقدمات ضروری عمل است،ولی‌ کافی نیست.‌بلکه علمی ملازم با اراده موافق است که از شهوت و غضب نشئت نگرفته و توام با التزام قلب نسبت به آن باشد.ایمان در بالایرین مرحله یعنی ایمان تفصیلی و یقینی که با فراموشی سازگار نیست،عامل و محرک اصلی التزام به اخلاق می باشد.
نوشته
ایمان به عنوان یک ملکه نفسانی، در اندیشه شیعی و کاتولیک از این قابلیت برخوردار است که تقویت شود و درجاتی از رشد کیفی را طی کند. فضایل، با توجه به مولفه های درونی خود، در شبکه ای هماهنگ و یکپارچه با ایمان ارتباط دارند و در نتیجه، سهم مهمی در کمال و تعالی ایمان خواهند داشت. در این مقاله، با تکیه بر آرای دو اندیشمند تاثیرگذار در اندیشه اخلاقی شیعه و کاتولیک، یعنی علامه طباطبایی و توماس آکویناس، و با شیوه توصیفی تحلیلی دو مطلب را بررسی خواهیم کرد؛ نخست اینکه وجود درجات در ایمان بر پایه چه امری توجیه پذیر است، و دوم اینکه کدام فضایل در این میان برجسته تر هستند و در رشد ایمانی نقش دارند. یافته های تحقیق حاکی از آن است که بنا به هر دو دیدگاه، ایمان با توجه به ماهیت و مولفه های درونی خود، شدت و ضعف می پذیرد. همچنین، در رابطه با فضایل موثر در رشد ایمانی، علامه طباطبایی تقوا ، سکینه و یقین را مورد اشاره قرار می دهد و آکویناس از فضایل نیک خواهی، دین و یقین سخن به میان می آورد.
نوشته
دین مبین اسلام، دربردارنده آموزه هایی است که عمل بر اساس آن ها، کمال انسان و تحکیم جامعه انسانی را به دنبال خواهد داشت. محتوای اصلی این آموزه ها، رشد فضیلت های اخلاقی به صورت مطلوب در جامعه است، چنان که می توان گفت یکی از اهداف رسالت پیامبران، پرورش این و تثبیت شان در جامعه بوده است. از این رو پرداختن به این موضوع و پرورش روحیه اخلاق مداری در جامعه، از ضروریات است، تا در سایه سار آن بتوان رشد و استحکام جامعه را به ارمغان آورد. اگر این مهم، به انحطاط رود، استحکام جامعه نیز دچار تزلزل خواهد شد. در این نوشتار با تکیه بر آیات قرآن کریم و کنکاشی در نظریات علامه طباطبایی، به تحلیل و بررسی برخی فضیلت های اخلاقی پرداخته شده است که اگر در میان افراد جامعه نهادینه شوند به جامعه ی اسلامی و نبوی نزدیک تر شده ایم. جامعه ای که روابط اجتماعی افرادش، بر اساس اخلاق مداری و در سایه سار عمل به دستورهای اخلاقی سامان یابد، همان جامعه مطلوب خواهد بود. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی- توصیفی و با استفاده از منابع کتاب خانه ای است.
نوشته
اهمیت اخلاق و تهذیب نفوس انسانی، همواره یکی از دل‌مشغولی‌های انسان بوده است. بدون وجود فضائل اخلاقی، زندگی بی‌معناست. در حقیقت فضائل اخلاقی کمالات انسانی را تعیین می‌کنند و به زندگی انسان معنا می‌بخشند. اما تحقق این هدف والا، بدون پیدا کردن مبدا واقعی برای فضائل امکان‌پذیر نخواهد بود؛ زیرا تنها با وجود مبدا واقعی برای فضائل، امکان گفت‌وگو از فضائل مطلق و تاثیرگذار در سعادت انسان وجود دارد. از‌این‌رو، بسیاری از مکاتب اخلاقی برای تحقق این هدف و رسیدن انسان به سعادت، همواره در تکاپو بوده و سعی در ارائه مبدا واقعی برای فضائل داشته‌اند. برای پیدا کردن مبدایی واقعی برای فضائل اخلاقی، باید کمال حقیقی انسان را به دقت تعیین نمود. بر اساس دیدگاه مرحوم علامه طباطبائی، وصول به توحید در مراتب مختلف آن، کمال حقیقی انسان به‌شمار می‌آید. این تحقیق بر آن است تا با روش توصیفی اثبات کند که از دیدگاه علامه طباطبائی، توحید ام‌الفضائل و مبدا همة فضائل اخلاقی می‌باشد.
نوشته
Footer