پرسش از معنای زندگی از مهم ترین دغدغه های هر انسان اندیشمندی است. معنا در واژه معنای زندگی دو مفهوم را افاده می کند: هدف زندگی، ارزش. مراد از زندگی همان حیات آدمی است، آن جا که مختص به انسان و متعالی از حیوان است. در اندیشه فیلسوفان مسلمان از جمله علامه طباطبایی(ره) معنای زندگی با رویکرد خدا محور تبیین می شود. در این دیدگاه، با این که خداوند بنیاد و اساس و شرط ضروری معناداری زندگی است، اما نوع شناخت خداوند نیز در معنابخشی زندگی موثر می باشد. در این راستا ضمن ارائه توضیحی از انواع شناخت خداوند، به این نتیجه دست یافته‌ایم که عوامل بی معنایی و معناداری زندگی انسان از منظر علامه طباطبلیی(ره) متفاوت است و با صرف رفع عوامل بی معنایی، زندگی انسان معنادار نمی شود. چه بسا کسانی که با هیچ یک از عوامل بی معنایی روبرو نیستند و زندگی خود را با معنا می دانند، اما از منظر علامه(ره) زندگی آن ها تهی از معنا و معنویت است؛ چرا که ایشان معنادار شدن زندگی هر انسان را که همان عبودیت است، برابر با قرار گرفتن زندگی او در مسیر غرض خداوند از آفرینش می داند. علامه (ره)شناخت حسی نسبت به ذات خداوند را غیر ممکن می-داند. هم چنین از منظر ایشان شناخت فطری و شناخت عقلی خداوند به تنهایی نمی‌توانند بی معنایی زندگی را رفع کرده و معنابخش زندگی انسان گردند بنابراین هر یک از این شناخت‌ها بدون استمداد از دیگری، به طور مستقل معنابخش زندگی نخواهد بود و حتی ممکن است در برخی موارد موجب انحراف از مسیر غرض خداوند از آفرینش شود. این در حالی است که این دو نوع شناخت پایه و اساس شناخت شهودی بوده، از این منظر در معنایابی زندگی موثرند. علامه طباطبایی (ره) براین باور است از میان انواع شناخت خداوند، شناخت شهودی آن گاه که بر پایه شناخت فطری و عقلانی استوار گردد بیشترین میزان معنابخشی به زندگی را به همراه دارد. کلید واژه: معنای زندگی، حیات، علامه طباطبایی(ره)، شناخت خدا، شناخت شهودی.
نوشته
از جمله مباحث فلسفی ـ کلامی که در طول تاریخ مورد بحث و بررسی قرار گرفته، براهین اثبات خدا است. در غرب و شرق، فلاسفه و متکلمان برهان‌های مختلفی برای اثبات وجود خدا ارائه کرده‌اند. در این مقاله سعی شده است تا براهین خداشناسی از منظر دو فیلسوف برجسته شرق و غرب، علامه طباطبائی و رنه دکارت؛ به صورت تطبیقی، بررسی شود. رنه دکارت که با آمدن او فلسفه غرب تحول بنیادین یافت، دغدغه اصلی‌اش شناخت یقینی بود. دکارت برای تضمین چنین شناختی، وجود و عنایت خداوندی را شرط می‌داند. از این رو در صدد اثبات وجود خدا بر آمده است و برای نیل به این منظور از دو برهان فطری و وجودی بهره جسته است. علامه طباطبائی نیز با براهین متعددی از جمله برهان فطرت و صدّیقین و ... ـ به اثبات خدا پرداخته است و متقن‌ترین آن براهین را برهان صدّیقین می‌داند. برهان صدیقین در طول تاریخ فلسفه شرق، تطوّرات تکاملی خود را پشت سر گذاشت تا اینکه در دوره علامه طباطبائی به مرحله کمال نهایی‌اش رسید. تقریر ایشان از برهان صدیقین ویژه و مبتکرانه است؛ چون بر هیچ مقدمه‌ای از مقدمات فلسفی تکیه ندارد. به نظر می‌رسد آنچه دکارت در براهین اثبات خدا گفته است با بحث‌های علامه طباطبائی نوعی هم‌زبانی و قرابت دارد که در این مقاله در حد امکان به بیان آن‌ها پرداخت می‌شود.
نوشته
در این تحقیق سعی شده است تا براهین خداشناسی دو فیلسوف برجسته شرق و غرب ـ علامه طباطبایی و رنه دکارت ـ به صورت تطبیقی، بررسی شود. رنه دکارت از فیلسوفانی است که آموزه‌های مسیحیت در تفکر فلسفی‌اش نقش اساسی دارد. یکی از دغدغه‌های اصلی او شناخت یقینی است. دکارت برای تضمین چنین شناختی، وجود و عنایت خداوندی را شرط می‌داند. از این رو در صدد اثبات وجود خدا و ارائه تبیینی صحیح و دقیق از اوصاف الهی بر آمده است. او در ابتدا می‌گوید تنها حالت نفسانی انسان که دچار خطا و اشتباه نمی‌شود، مفاهیم فطری هستند و یکی از مفاهیم فطری انسان، تصور موجودی نامتناهی(خدا) است که مسلماً انسان محدود، قادر نیست چنین تصوری را به خودش بدهد؛ پس معلوم است موجود دیگری آن را در انسان به وجود آورده است و آن موجود، خدا است. علاوه بر این راه فطری، دکارت راه دیگری برای رسیدن به خدا دارد و آن برهان وجودی است، در این راه، دکارت دیگر از طریق مفهوم پیش نرفته است. در تفکر علامه طباطبایی نیز شناخت حقیقی و علم به اعیان حقیقی، غایت حکمت او است، البته غایت نهایی فلسفه او خدا است. از این رو او هم با براهین متعددی به اثبات خدا پرداخته است و متقن‌ترین آن براهین را برهان صدیقین می‌داند. تقریر ایشان از برهان صدیقین ویژه و مبتکرانه است؛ چون بر هیچ مقدمه‌ای از مقدمات فلسفی تکیه ندارد و نخستین مسأله فلسفی است که به مجرد پذیرفتن اصل واقعیتِ خارج، می‌توان آن را اقامه کرد. در این تحقیق، برهان وجودی دکارت و علامه طباطبایی بررسی شد. به نظر می‌رسد آنچه دکارت گفته است به تناسب با بحث‌های علامه طباطبایی است و با آن در این مسأله، هم‌زبانی و قرابت دارد.
نوشته
این مقاله به بررسی جایگاه تصور و تصدیق در ادراک خدا از دیدگاه علامه طباطبائی می‏پردازد. با نگاهی به سیر تطور ادله خداشناسی، به دست می‏آید اکثر اشکالات در زمینه بحث از خدا، از نرسیدن به مدعا و تصور ناصحیح مسئله نشات می‏گیرد و نقد براهین خداشناسی در غرب نیز متاثر از همین موضوع است. علامه طباطبائی ضمن تصریح و تاکید بر این نکته، و ضمن اعتقاد به اینکه وجود خدا و وجوب ازلی او، بدیهی اولی است و از برهان مستغنی است، سعی می‏کند از همین نقطه با طرح صحیح مسئله، ادراک خدا را با فطرت به هم گره زده و از فطری بودن علم حصولی و حضوری به خدا، سخن گوید. در این پژوهش، تلاش شده است بحث فطرت از زاویه وجودشناختی و معرفت‏شناختی و از منظر علامه طباطبائی مورد تشریح قرار گیرد و به مدد توجه به فطرت از منظر معرفت‏شناختی، «حقانیت» و «معقولیت» باور به خدا مورد تحلیل و تبیین واقع گردد. ریشه‏یابی ادراک ناصواب خدا و طرح بحث فطرت از زاویه وجودشناختی و معرفت‏شناختی و تفکیک معرفت‏شناسانه حقانیت و معقولیت باور به خدا، از جمله نکات مورد توجه و مهم این نوشتار است.
نوشته
بحث فطرت و گرایش درونی انسان به خدا و دین از دیر باز موردتوجه متفکران قرار گرفته است. افلاطون به کاوش در درون انسان پرداخت تا دریابد که آیا گرایش به نیروی متعالی از بدو تولد در روح او وجود داشته است یا نه . کلمه فطرت در رابطه با انسان و دین، نخستین بار در قرآن مطرح شده و در هیچ جای دیگری سابقه ندارد، همچنین آیات فراوانی از قرآن به صورت پراکنده در رابطه با این موضوع نازل شده است. فخر رازی مخالف نظریه فطرت است و معتقد است که انسانها فطرت مختلف دارند و براین باور است که نفس انسان همه علوم را از راه حواس ادراک می کند. علامه طباطبایی نیز فطرت را به معنای نوعی آفرینش خاص در انسانها،که بصورت یکسان ومشترک است می داند و بر این باور است که فطرت بصورت خداداده و خدانهاده و غیر قابل تغییر و تبدیل در نهان آدمیان است. ما در این نوشتار برآینم که: اولاً، حقیقت فطرت وجایگاه آن را نزد فخررازی و علامه طباطبایی بیان کنیم. ثانیاً، جایگاه فطرت را در خداشناسی و انسان شناسی نزد فخر رازی و علامه طباطبایی بررسی کنیم . ثالثاً، به تطبیق دیدگاه هر دو اندیشمند بپردازیم.
نوشته
براهین اثبات خدا یکی از مسائل مهم در نظام های الهیات به ویژه درفلسفه اسلامی و مباحث فلسفه دین وکلام جدید به شمارمی آید. این مسأله ازابعاد گوناگون مورد توجه فیلسوفان و متکلمان و مفسران واقع شده است. مرحوم علامه طباطبایی یک مفسر و حکیم الهی بوده که با معرفت و آگاهی به مبانی اعتقادی و اندیشه های دینی عمری را در این مسیر سپری ساخته و در آثار فلسفی، کلامی و تفسیری خود از ابعاد مختلف به تأمل و بررسی این مسأله پرداخته اند. وی اثبات خدا را امری ممکن دانسته و در آثار خود به براهینی مانند؛ برهان صدیقین، حرکت، فطرت، نفس، نظم، علیت، وجوب و امکان، معجزه و... اشاره کرده است. این پژوهش با جهت گیری توصیفی و تحلیلی به بررسی این مسأله از دیدگاه علامه (ره) می پردازد و براهین جهانشناختی، وجود شناختی و غایت شناختی را از دیدگاه علامه (ره) تبیین و بررسی می کند. و برآیند آن تبیین دقیق مسأله و در نتیجه فهم عمیق آن خواهد بود. با این وجود به دلیل اهمیت بیشتر این نظریه، نتیجه ای که از این تحقیق وکاوش انتظار می رود، تبیین درست دیدگاه علامه طباطبایی (ره) در مورد براهین اثبات خداوند و پی بردن به وجود بی انتهایش است.
نوشته
Footer