خطای غزالی و هیوم در آنجاست که میانه اصل کلی علیت(هر حادثی علت دارد یا هر ممکن الوجودی علت دارد)باسببیتهای جزئی طبیعی که علی القاعده از طریق مشاهده و استقراء استنتاج می‌گردند، خلط نموده و چون دریافته‌اند هیچگونه ضرورتی در پدیده‌های مقارن و متوالی مشاهده نمی‌گردد پس یکسره هیچ ضرورتی بین آن‌ها در کار نیست(چنان که غزالی نتیجه‌گیری میکند و در واقع مرتکب خلط بین مقام علم و مقام عین، یا مقام اثبات و مقام ثبوت شده است)، و یا دست کم ما هیچ معرفتی نسبت به روابط غنی و پیوستگی‌های ضروری بین اشیاء نتوانیم داشت(چنانکه هیوم در نظام معرفت شناسی تجربه باورانه خود نتیجه می‌گیرد). اگر بپذیریم که هر نظام معرفتی عبارت است از مجموعه‌ای از تعریف‌ها و تبیین‌ها و یا به عبارت دیگر یا موضوعات تعریف می‌شوند(شناخت ماهیت اشیاء)و یا تبیین می‌گردند(شناخت وجود اشیاء و تکون 1 آنان با پژوهش در علت‌های ایجادی و اسباب وقوع و حدودشان)، بنابراین اگر شناخت علت را ممکن ندانیم خواه ناخواه در هیچ علمی تبیین و توجیه و استنباط علی را ممکن ندانسته‌ایم حتی اگر آن علم(نظام معرفتی)کلام اشعری باشد یا نظام معرفت شناسی تجربه باورانه هیوم، در کلام اشعری رابطه علی و پیوستگی ضروری بین موجودات انکار می‌شود اما حدوث و وقوع آنها با اراده آزاد و قدرت مطلق الهی تبیین و توضیح می‌گردد. البته در نظر فیلسوفان دوره اسلامی پدیده‌های طبیعی هیچکدام خارج از اصل عمومی علیت نبوده و همگی بر اساس پیوستگی‌های ضروری موجود می‌شوند اما این پیوستگی ضروری از مشاهده اقتران و توالی کشف نشده بلکه به طریق تحلیلی در فلسفه اولی از تحلیل وجود بدست آمده و چون عالم طبیعت و پدیده‌های طبیعی نیز بخشی از قلمرو وجود است خود بخود مشمول و محکوم قانون ضروری و کلی علیت است.
نوشته
Footer