اسلام دینی اجتماعی است و و احکام فردی آن نیز آهنگ اجتماعی دارد و از آنها در جهت اصلاح و تقویت روابط اجتماعی و اجرای اهداف مقدس جامعه بهره می گیرد. در این دین مبین، میان عبادات فردی و اجتماعی پیوندی اصیل و محکم برقرار گردیده است و این امر نشان دهندۀ آن است که هدف والای اسلام، تنها ساختن فرد دیندار نیست، بلکه ساختن جامعۀ مطلوب دینی نیز هست، جامعه ای که روابط اجتماعی آن براساس اهداف و احکام دین سامان گیرد و در سایه سار فضایل اخلاقی مطلوب، هم میان مسئولیت اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و غیر قابل انفکاک پدید آورد و هم روابط انسانی با خدا و اعضای جامعه را به روشی آرمانی تنظیم گرداند که رستگاری و کمال فردی و اجتماعی انسانی را تضمین نمایدو مرحوم علامه طباطبایی از جمله حکما و اندیشمندانی است که در تفسیر المیزان و اندیشه های فلسفی خویش توجه خاصی را به تبیین ویژگی های مهم و اساسی اخلاقی اسلامی، به مثابه فضایل اخلاقی موثر در ایجاد و گسترش دینداری مطلوب در جامعۀ انسانی معطوف داشته و معتقد است که اخلاق را رویکردی فضیلتی از یک طرف هم مرز با اعتقاد و از طرف دیگر، هم مرز با عمل و فعل می باشد. ایشان جامعۀ بدون فضایل اخلاقی مطلوب را اجتماعی سست و بی بنیاد در عرصۀ دینداری برشمرده است. سعی نگارنده در این مقاله بر آن است که به تبیین مهمترین فضایل اخلاقی موثر در ایجاد و گسترش دینداری مطلوب جامعۀ انسانی در اندیشۀ علامه طباطبایی مبادرت ورزد.
نوشته
یکی از مهم‌ترین مسائلی که در فلسفه‌ی اخلاق مطرح می‌شود و شیوه‌ی پاسخگویی به آن، پایه‌های اصلی نظام‌های اخلاقی را شکل می‌دهد، معیار اخلاقی بودن رفتارهای آدمی است. پاسخ‌های متنوعی که در فلسفه‌ی غرب به این پرسش ارائه شده، مکاتب اخلاقی گوناگونی را پدید آورده است. علامه طباطبایی(ره)، با نگرشی جدید، نظریه اخلاقی خود را ارائه کرده است که در این نظریه، اخلاق توحیدمحور به عنوان یک شیوه و مسلک خاص و بی‌مانند و مبتنی بر معارف توحیدی قرآن کریم معرفی شده است. به اذعان علامه، این مسلک، ویژه قرآن کریم است و در هیچ یک از مکاتب گذشته وجود ندارد. این پژوهش، به شیوه کتابخانه‌ای و روش استناد به مطالب با شیوه اسنادی و در تجزیه و تحلیل داده‌ها با روش تحلیل محتوایی (توصیفی - تحلیلی) اقدام کرده و با اشاره به نظریه‌ها و فلسفه‌های موجود، نظریه اخلاقی علامه طباطبایی(ره) را مد نظر قرار داده و با بررسی تمام آیات قرآن و استخراج آیات اخلاقی آن، انواع اهدافی که قرآن کریم برای فعل اخلاقی برشمرده است را تحلیل کرده است، که بر این اساس، دسته‌ای از آیات، به اهداف دنیامحور، دسته‌ای به اهداف آخرت‌محور و دسته آخر به اهداف توحیدمحور تقسیم شده است؛ همچنین، اهداف دنیامحور به چهار بخش اهداف تربیتی (248 مورد)، اهداف اجتماعی (184 مورد)، اهداف اقتصادی (23 مورد) و اهداف نظامی (7 مورد)؛ و اهداف آخرت‌محور به دو بخش اهداف ثواب‌محور(294 مورد) و اهداف عقاب‌محور(319 مورد)؛ و اهداف توحیدمحور به پنج بخش اهداف مبتنی بر علم خداوند(153 مورد)، اهداف مبتنی بر حبّ خداوند(145 مورد)، اهداف مبتنی بر قدرت خداوند (97 مورد)، اهداف مبتنی بر نصرت خداوند(42 مورد) و اهداف مبتنی بر رضوان خداوند(17 مورد) تقسیم شده است.
نوشته
علامه طباطبایی به سه نوع اخلاق؛ یعنی اخلاق یونانی، اخلاق دینی، و اخلاق قرآنی پرداخته، تفاوت این سه مرتبه از اخلاق را در منبع انگیزش اخلاقی آنها جستجو می کند. هنگامی که مشوق و عامل اساسی انسان برای انگیزه مند شدن نسبت به یک فعل اخلاقی، تحسین اجتماع، رسیدن به ثواب و ترس از عقاب اُخروی یا جلب محبت و رضای خداوند باشد، همه به نوعی با بحث منبع انگیزش در ارتباط است به طوری که با تغییر منبع انگیزش، نوع عمل اخلاقی نیز تغییر می کند. علامه برای هر دیدگاه یک انگیزه بیرونی را به عنوان پشتوانه انجام یک فعل اخلاقی معرفی می کند که این خود برخاسته از تلقی خاص از انسان است. وی بی آن که از دو دیدگاه نخست عدول کند بر اخلاق قرآنی تاکید می ورزد و بالاترین انگیزه برای افعال اخلاقی را حصول رضایت و محبت خداوند متعال می داند. از آن جا که نوع انسان شناسی، تعین بخش نوع اخلاق شناسی است، انسان در گرو اخلاق برآمده از قرآن نه تنها غیر خدا را اراده نمی کند، اصلاً نمی تواند غیر او را اراده کند. اخلاق قرآنی مبتنی بر محبت همراه با معرفت و اراده است. بر اساس نوعی انسان شناسی، انسان تمام عیار اخلاقی در ساحت معرفتی، حقیقت جو و در ساحت عاطفی، عشق ورز و در ساحت ارادی، خیرخواه است. علامه از میان این سه شاخص اخلاقی، بر حب به خدا جهت رسیدن به قرب او تاکید می ورزد و انگیزش های دیگر را مطلوب بالذات تلقی نمی کند. در این نوشتار، پس از بیان مراتب اخلاقی در اندیشه علامه طباطبایی به تحلیل مبنای انسان شناسانه و تبیین انگیزش اخلاقی حاکم بر هر یک اشاره شده است و منبع انگیزش اخلاقی هر مرتبه مورد بررسی قرار گرفته است.
نوشته
بنابراین‌ آیا سزاست که دوره کودکی و نوجوانی که پایه و اساس دوره‌های بعدی زندگی‌ انسان است به دور از اخلاق سپری گردد؟ثانیا مگر همه رفتارهای انسان،حتی در بزرگسالی،منشأ خلقی دارد و آیا می‌توان برای این مدعا استدلال قابل قبولی ارایه‌ نمود؟در اینجا این سؤال نیز مطرح می‌شود که منشأ و مستند این دیدگاه علمای‌ اخلاق چیست؟در پاسخ می‌توان ادعا نمود که دلیل و مستند عمده آنها،آراء لغویان پیرامون واژه«خلق»بوده و آنان به تبع لغویان،تعریف«خلق»و«علم اخلاق» را ارایه داده و موضوع و قلمرو علم اخلاق را به ملکات نفسانی منحصر نموده‌اند؛ اما آیا این درست است که برای تعریف اخلاق و تعیین موضوع و قلمرو علم شریفی‌ چون اخلاق اسلامی،صرفا به لغت اکتفا نماییم؟!به نظر می‌رسد اخلاق اسلامی‌ باید برگرفته از متون اصیل اسلامی،یعنی آیات و روایات باشد و برای تعیین معنا و تفسیر این واژه،به منابع فوق مراجعه شود. 1 می‌توان گفت که محاسن اخلاق همان آداب اخلاقی است و این با مراجعه به‌ روایات به دست می‌آید؛چنان که تفسیر حسن خلق که پیش از این در روایت‌ امام صادق علیه السلام ذکر شد،این ادعا را تأیید می‌کند. 2 طرح مسلک سوم توسط علامه رحمه الله،فصل جدیدی در علم اخلاق باز می‌کند که‌ آثار و ثمرات مهمی بر آن مترتب است؛ولی در خصوص مسلک اول که ایشان‌ تمام آثار اخلاقی را در آن قرار داده است،جای تأمل و بررسی بیش‌تری است که‌ خارج از حوصله این نوشته است،اما به اجمال می‌توان گفت که اگر مراد علامه، آثار اخلاقی متأثر از نظام اخلاقی یونانی باشد،کلام ایشان درست است و در غیر این صورت،کلام ایشان به طور کامل پذیرفتنی نیست؛زیرا در لابه‌لای‌ مجموعه آثار اخلاقی،گرایش به دو مسلک دیگر نیز،هر چند به صورت غیر منظم‌ به چشم می‌خورد.
نوشته
حقیقت فعل اخلاقی در نظام اخلاقی اسلام را میتوان با توجه به انسان شناسی اسلام و جایگاه و نقش عمل و اوصاف آن در آیات و روایات مبتنی بر آرای فیض کاشانی و علامه طباطبایی اینگونه بیان کرد که در نگاه اسلام آن چیزی که حقیقتاً متصف به ارزش اخلاقی میشود ملکات و گرایش های نفسانی انسان است که شاکله شخصیت او را تشکیل میدهد و فعل بدنی و خارجی معمولاً از آن منتشر و منبعث میشود این ملکات و گرایش های درونی در قالب نیت در افعال بروز میکند و در حقیقت فعل خارجی تبلور بخش همان نیات و حالات پنهان نفس انسانی است البته افعال خارجی در رسوخ و تثبیت این گرایش ها و صفات درونی نقش مهمی دارند یعنی هر فعلی هنگامی که تکرار شود باعث میشود ملکه متناسب با آن فعل در درون انسان شکل گرفته و تثبیت شود در متون اسلامی شواهد بسیاری دال بر این مطلب وجود دارد که حقیقت وجود انسان که در اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد همین ملکات و صفات درونی است مثل اینکه هنگام سخن از جزای اعمال به تجسم اعمال در قیامت اشاره میکند یا اینکه میفرماید "یحشر الناس علی نیاتهم" یا اینکه در تفسیر "فتاتون افواجا" میفرماید در قیامت فقط یک گروه از مردم به شکل انسان محشور میشوند و سایر متون دینی که دلالت میکند که حقیقت فعل اخلاقی همان گرایش ها و نیات و ملکات درونی است.
نوشته
اگر اصول و احکام اخلاقی را بر پایه اموری واقعی استوار بدانیم و معتقد به یک نظام اخلاقی مطابق با نظام تکوین و هماهنگ با قوانین جاری در آن باشیم، در این صورت یک نظام اخلاقی معقول و موجه داریم که می توانیم در مورد آن به بحث و گفتگو بنشینیم و اصول و احکام مطرح شده در آن را در بوته نقد بگذاریم. اما اگر راهی غیر از این را پیمودیم، به هر نحوی که باشد، آن نظام اخلاقی معقولیت خود را از دست می دهد و نمی توان در مورد آن با ابزار عقل و اندیشه به قضاوت نشست و درباره اصول و احکام آن داوری نمود. در صورت اول، ما یکسری اصول ثابت، کلی و دائمی داریم که منطبق بر امور عینی و نفس الامری هستند و به تعبیر دیگر، یک نظام اخلاقی مطلق داریم. در غیر این صورت، احکام اخلاقی یا اموری کاملا بی معنا ونامعقول هستند و یا ناشی از احساسات و امیال فردی و گروهی می باشند که منجر به نسبیت گرایی در اخلاق می شود. بحث از رابطه باید و هست ناظر به همین مسأله می باشد که آیا می توان از «هست»ها و واقعیت ها، «باید»ها و احکام اخلاقی را نتیجه گرفت و آنها را بر پایه «هست»ها توجیه نمود؛ یا اینکه میان این دو سدی نفوذناپذیر وجود دارد که هرگونه ارتباطی میان آن دو را ناممکن می کند. ما در این تحقیق، نظرات سه تن از فیلسوفان معاصر یعنی علامه طباطبایی، شهید مطهری و استاد مصباح یزدی را منعکس نموده ایم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که آن سه بزرگوار علی رغم اختلاف ظنر در برخی مسائل، صورت اول را برگزیده اند و قائل به ارتباط میان باید و هست باشند.
نوشته
جامعه ی اسلامی، جامعه ای است ارزش مند که در آن سعادت فرد با سعادت اجتماع پیوند خورده و میان مسوولیت های اجتماعی و ایمان اسلامی ارتباطی قوی و ناگسستنی به وجود آمده است و اخلاق اجتماعی با مبانی مستحکم و ایده آل، عامل حقیقی این ارتباط می باشد؛ زیرا اخلاق با ملکات نفسانی و تزکیه ی نفس، اعمال فردی و روابط اجتماعی انسان رابطه ی عمیق داشته، مستلزم همزیستی مسالمت آمیز و تعاملات پایدار عملی و درونی است و در این مسیر توجه به مولفه های مطلوب اخلاق اجتماعی به مثابه مبانی ارزشی اخلاق و جامعه ی ایده آل اخلاقی، عامل تنظیم صحیح این همزیستی ها و تعاملات می باشد. علامه طباطبایی و شهید مطهری از جمله اندیشمندانی هستند که در تفکرات و نظریات اخلاقی خویش به تبیین همه جانبه¬ی مولفه های مطلوب اجتماعی پرداخته اند. سعی نگارنده در این مقاله آن است که به بررسی مهم ترین این مولفه ها از منظر ایشان پرداخته و به اختصار تقدیم مخاطبین بزرگوار نماید.
نوشته
دکتر توشیهیکو ایزوتسو به عنوان یک زبانشناس و اسلام شناس، بر اساس روش معناشناسی خاصی سعی بر شناخت معانی واژه های قرآن کرده است تا از این طریق جهانبینی قرآن را بشناسد. مقایسه یافته هایی که با روشهای جدید برای درک مفاهیم وحی در اختیار ما قرار می گیرد با دستاوردهایی که از روشهای سنتی بدست آمده و تحلیل نقاط اختلاف و اتفاق آنها می تواند تا حد زیادی در سیر رو به جلو، در درک پیام قرآن کارآمد و راهگشا باشد مسأله پژوهش ما این است که یافته های ایزوتسو در معناشناسی مفاهیم بنیادین اخلاق اسلامی در قرآن، با دستاوردهای تفسیری علامه طباطبایی(ره) در همین باب چه نقاط اشتراک و افتراقی دارد و نقاط افتراق آنها چگونه جمعبندی می شود؟ از آنجا که قرآن مجید اصلی ترین متن در اخلاق اسلامی بوده و تلاشهای ایزوتسو در حوزه مفاهیم اخلاق اسلامی هم به بررسی مفاهیم قرآن محدود شده است و از طرف دیگر نظرات علامه(ره) در مورد مباحث مربوطه در تفسیر المیزان مد نظر بوده است، موضوع این رساله به طور مشخص مقایسه مباحث تفسیری این دو اندیشمند پیرامون واژه های اخلاقی قرآن می باشد و از این باب که امکان بررسی همه مفاهیم اخلاقی میسر نبود مقرر گردیددر این رساله، معناشناسی مفاهیم «صدق»، «حُسن»، «کفر و ایمان» و «عدل و ظلم» در دیدگاه علامه (ره) و ایزوتسو مورد مقایسه قرار بگیرد.
نوشته
Footer