این مسأله (اثبات واجب الوجود) در فلسفه نیز از مسایل بسیار مهمی به‌شمار می‌آید، به طوری که می‌توان گفت: تقریبا نتایج اکثر مباحث فلسفه و بلکه همه آنها بر گرد این موضوع (اثبات واجب الوجود) دور می‌زنند، چرا که موضوع فلسفه موجود بما هو موجود و بحث از اثبات موجود مطلق است؛ وقتی که وجود موجود در خارج از ذهن ثابت گردید، دوباره فصل دیگری گشوده می‌شود، به این که آیا آن موجود واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود است؟ در فرض اول مطلوب (اثبات واجب الوجود) ثابت می‌گردد، اما در فرض دوم به حکم این که هر موجود ممکن الوجود بالضروره نیازمند به علت است، از دو حال بیرون نیست، آن علت یا واجب الوجود است، یا ممکن الوجود، اگر علت، واجب بالذات باشد، مطلوب حاصل است، و اگر علت ممکن الوجود باشد، آن نیز نیازمند به علت است، در مرتبه سوم، باز اگر علتش ممکن الوجود باشد، نیازمند به علت خواهد بود، در مرتبه چهارم و پنجم، هلم جرا فیتسلسل. 3. بین اجزای سلسله ترتب علی و معلولی برقرار باشد: با توجه به این شرط تحقق مجموعه‌ای که همه اجزای نامحدود آن وجود بالفعل یافته‌اند و حتی اجتماع در وجود هم دارند اما میان آنها ترتب نبوده ووجود برخی متوقف بر وجود برخی دیگر نمی‌باشد محال و ممتنع نخواهد بود مانند : نامحدودی از موجودات که رابطه علیت ومعلولیت در بین آنها برقرار نیست بلکه همه در عرض یکدیگر بوده و هستند به علتی بیرون از خود می‌باشند.
نوشته
فیلسوفان مسلمان در الاهیات بالمعنی الاخص انواع گوناگونی از برهان برای وجود خدای متعالی ذکر کرده، و در وصف خدا به اشاره گفته‌اند که وجود خدا برهان‌پذیر نیست. افزون بر این در منطق، برهان، به لمی و انی تقسیم شده است و برهان لمی در وجود خدا راه ندارد و برهان انی مطلق مانند دلیل یقین‌آور نیست. در این پژوهش معلوم خواهد شد که برهان‌های انی مطلق و دلیل در وضعیت خاصی یقین‌آور است و برای وجود خدا هر چند برهان لمی ممکن نیست، برهان انی مطلق یقین‌آور ممکن است و مقصود فیلسوفان نفی برهان لمی بر وجود خدای متعالی بود. به‌طور معمول منطق‌دانان در برهان‌های انی مطلق به دو نوع پیشین از برهان‌های انی مطلق یعنی دو امر متضایف و برهان از نوع دو معلول علت سوم توجه داشته‌اند، و شیخ رئیس هم در برهان شفا در فصل هفتم از مقاله اول ذیل برهان لمی و انی با صراحت این دو دسته را به‌صورت برهان انی مطلق متذکر شده است؛ اما برهان انی مطلق نوع سومی هم دارد که شیخ رئیس در فصل هفتم مقاله اول برهان شفا راه آن را باز گذاشته و در فصل هشتم با صراحت بدان توجه می‌دهد و اعتبار آن را تثبیت می‌کند و آن برهان انی مطلقی است که اوسط و اکبر متلازم هستند؛ ولی نه از نوع دو معلول برای علت سوم و نه از نوع دو متضایف؛ بلکه یکی از آن دو بدون علت* برای اصغر روشن و بین است و آن حد وسط قرار می‌گیرد و دیگری برای اصغر غیر واضح است و به وسیله اوسط برای اصغر ثابت می‌‌شود؛ بنابراین، با برهان انی‌ مطلقی مواجه می‌شویم که هیچ یک از دو حالت پیشین را ندارد؛ (ابن‌سینا، 1375: ص87) از این‌رو علامه طباطبایی برهان انی را به سه دسته تقسیم کرده است به این صورت که مقدمات در برهان انی یا هیچ سببی (نوع سوم) ندارد یا دارای سبب است و اگر دارای سبب است (همان: ص178)، یا اکبر علت اوسط است که همان دلیل است یا اوسط و اکبر معلول علت سومی هستند و برای برهان انی بدون سبب، اعتبار تام قائل شده و اعتبار دو مورد دیگر را نپذیرفته است."
نوشته
حسن و قبح یا خوبی و بدی اخلاقی که به کارهای اختیاری آدمی تعلق می گیرد و منشا صدور امر و نهی اخلاقی شناخته می شود، از دیرباز مورد بحث بوده و فلاسفه اخلاق، بویژه درباره چگونگی و منشا آن گفتگو کرده و نظریاتی را ابراز داشته اند. فیلسوف معاصر، علامه سید محمد حسین طباطبایی - رحمه اله علیه - نیز در این باره نظریه ای ابراز داشته اند که از جهانی بدیع است. نظر ایشان، از دیدگاه نگارنده این مقاله، شامل دو بخش اصلی است: نخست درباره واقعیت حسن و قبح است که به نظر علامه از نوع اعتبارات ذهنی است. دوم درباره منشا حسن و قبح است که به عقیده ایشان متکی بر اعتبار دیگری با عنوان «اعتبار وجوب یا ضرورت» است که خود سه شعبه دارد: ضرورت اکتساب، ضرورت اجتناب و لاضرورت. اما این که اعتبار وجوب بر چه مبنایی صورت می گیرد تا به اعتبار حسن و قبح منتهی می شود، بحثی است که در متن مقاله به آن خواهیم پرداخت و نظر علامهرا در این قسمت، همراه با مبانی آن، توضیح داده و ارزیابی خواهیم کرد. در علم اخلاق و در زندگی روزمره، وقتی این واژه‌ها را بر کارهای اختیاری انسان‌ حمل می‌کنیم،بیشتر به نتایج آن کارها توجه داریم،ولی در فلسفهء اخلاق وقتی از این‌گونه‌ کلمات استفاده می‌کنیم،به مبانی و مصادر این صفات نظر داریم؛برای مثال می‌خواهیم بفهمیم: با چه ملاکی و براساس چه معیاری،عملی به حسن و قبح متصف می‌شود،مرجعی که حکم‌ به خوبی یا بدی کار صادرمی‌کند،کدام است و در قالب یک پرسش فلسفی خالص، می‌خواهیم بدانیم خوبی و بدی اخلاقی چه‌گونه وجودی دارند؟آیا مثل دو صفت واقعی در فعل حضور دارند،چنانکه امتداد در جسم حضور دارد،یا آنکه به اصطلاح،اعتباراتی هستند که ذهن ما،براساس دلایل موجه؛یعنی با منشأ حقیقی،آنها را در فعل می‌نگرد،بی‌آنکه‌ وجود عینی داشته باشند؟ پاسخ علامه طباطبایی به این پرسشها و بررسی و نقد آن در ادامهء این مقاله خواهد آمد. همچنین‌ انتقاداتی که برخی از معاصران بر علامه دارند،و به آنها اشاره خواهد شد،اصل نظر علامه را مخدوش نمی‌سازد،اما آنچه می‌تواند منشأ اشکال باشد،دو نکتهء دیگر است: نخست این که علامه طباطبایی در آثار مکتوب خود نظریات متفاوتی پیرامون آن‌ اعتباری که واسطهء اعتبار حسن و قبح است،اظهار داشته‌اند. به منظور حل و فصل این مطلب،بیانات مختلف ایشان را بتدریج ملاحظه می‌کنیم و چون در ادامهء مقاله ناچار از ارجاع و اشاره به متون هستیم،هر متن را با شماره‌ای مشخص‌ می‌کنیم: علامه(ره)در مقالهء ادراکات اعتباری گفته است: 1-اعتبار دیگری که می‌توان گفت زاییدهء بلافصل اعتبار و وجوب عام می‌باشد،اعتبار حسن‌ و قبح است که انسان قبل الاجتماع نیز آنها را اعتبار خواهد نمود(3:ج 2،ص 190)
نوشته
نوشته
Footer