پژوهش پیش رو به بررسی دیدگاه‌های کلامی شیخ مجتبی قزوینی در مقایسه با آراء کلامی علامه طباطبایی میپردازد. شیخ مجتبی قزوینی از شاگردان موسس مکتب تفیکیک مرحوم میــرزا مهدی اصفهــانی است که شالوده اصلی این مکتب، جداسازی تعالیم وحیانی اسلام، از آموزههای علوم بشری (فلسفه و عرفان) به خاطر تباین این دو از یکدیگر میباشد. همه آراء و اندیشههای کلامی شیخ مجتبی قزوینی در راستای تبیین این مطلب شکل گرفته است. شیخ مجتبی قزوینی دربحث توحید قائل به معرفت فطری بوده و پیامبران را متذکر طریق فطرت دانستهاند. ایشان در بحث صفات الهی قائل به نظریه خود توصیفی خداوند بوده و صفات ثبوتیه را به سلبیه بازگشت داده و در صفات علم وقدرت واراده خداوند اشکالات متعددی را متوجه نظریان فیلسوفان درمورد این صفات دانسته اند. دربحث راهنماشناسی ضمن ذکر ادله عقلی ونقلی درباب نیازمندی بشر به رهبر الهی برای پیامبران به ذکر اوصافی نظیرعصمت وعبودیت واعجاز پرداخته اند و دربحث اثبات نبوت پیامبر اسلام، مهمترین معجزه ایشان را قرآن میدانند ایشان علم وافضلیت وعصمت را ازاوصاف لازم برای جانشینان پیامبر دانسته و با استفاده از آیات قرآن و روایات نبوی به اثبات امامت اهل البیت پرداخته اند. و در بحث معاد قائل به بازگشت روح به جسم عنصری بوده وبه نظریات فیلسوفان درباره معاد اشکالات متعددی را وارد نموده اند. علامه طباطبایی به لحاظ فکری ذیل نحله حکمت صدرایی قرار میگیرد اساس فعالیتهای علمی علامه طباطبایی، تبیین شالوده اساسی این مکتب یعنی هماهنگی بین قرآن، برهان و عرفان است. ایشان در بخشهای مختلف آراء کلامی خود سعی در نشان دادن این مطلب داشته اند.علامه طباطبایی دربحث خداشناسی ضمن قبول معرفت فطری راههای خداشناسی را به سه دسته آفاقی وانفسی وصدیقین تقسیم نموده ودربحث صفات خداوند صفات سلبیه را به ثبوتیه ارجاع داده ونظریه فیلسوفان درباره علم وقدرت را همسو با آموزه های دینی می‌دانند .ایشان درابطه بانیاز بشر به راهنمای الهی به ذکر دودسته ادله عقلی ونقلی پرداخته ووحی واعجازوعصمت راازاوصاف پیامبران می‌دانند ایشان بزرگترین معجزه پیامبر اسلام را قرآن کریم دانسته اندمرحوم علامه طباطبایی برای اثبات جانشینی اهل البیت پس از پیامبربه دودسته ادله قرآنی وروائی پرداخته اند ایشان در بحث معاد به نظریه ملحق شدن جسم به روح در جهان آخرت قائل بوده و به بیان ادله عقلی و نقلی در رابطه با اثبات معاد و پاسخ از شبهات مربوط به این موضوع پرداخته اند. در این نوشتار به مقایسه تطبیقی بین اندیشههای کلامی شیخ مجتبی قزوینی و علامه طباطبایی و بیان نقاط اشتراک و افتراق دیدگاه این دو دانشمند شیعی در مباحث کلامی می‌پردازیم.
نوشته
کیفر و پاداش یکی از مسائل مهم، جذاب و بحث‌برانگیز در فلسفه، کلام و دین است که ‌فیلسوفان و ‌متکلمان آن را از جنبه‌های متفاوتی بررسی کرده‌اند. یکی از این جنبه‌های مهم، ‌ارتباط کیفر با صفات جمال خداست که مسائل جدّی را به وجود آورده است. آنها از طرفی ‌کیفر الهی را ضروری می‌دانند و از طرف دیگر خداوند را با صفات جمال مانند: علم، قدرت، ‌خلقت، رحمت، مغفرت و... معرّفی می‌کنند و معتقدند صفات جمال بر وجود پاداش الهی ‌دلالت دارند؛ یعنی خدا به واسطه‌ی این صفات به انسان پاداش می‌دهد؛ اما چگونه ممکن است ‌خدایی که به صفات جمال متصف است و به انسان پاداش می‌دهد، او را کیفر ‌کند. پس به نظر ‌می‌رسد کیفر و صفات جمال با یکدیگر متعارض هستند و این تعارض به وحدت و بساطت ‌ذات خدا خدشه وارد می‌کند. به همین علت این پژوهش تلاش کرده نخست به طرح مسائلی ‌پیرامون چگونگی ارتباط کیفر با صفات جمال بپردازد و سپس با بررسی اندیشه‌های علامه ‌طباطبایی (ره) به روش ‌توصیفی- تحلیلی نشان دهد بین کیفر و صفات جمال خدا سازگاری ‌وجود دارد. از منظر وی کیفر از جهتی پیامد فعل انسان و معلولِ عملی است که او با قدرت، ‌علم، اراده و اختیار خود انجام می‌دهد و از جهت دیگر همین کیفر، درحقیقت ظهور پنهانی ‌صفات جمال خداست؛ زیرا کیفر از صفات جلالی خدا (مثل: مالکیت، انتقام، غضب و...) ‌ناشی می‌شود و در باطن هر صفت جلالی هم یک وصف جمالی وجود دارد و در باطن هر ‌وصف جمالی هم یک صفت جلالی است و همین صفت جلالی، منشأ کیفر هست. به‌این‌ترتیب ‌کیفر در نگاه عمیق و دقیق از صفات جمال الهی نشئت می‌گیرد. بنابراین در دیدگاه علامه ‌طباطبایی (ره) کیفر با صفات جمال خداوند هیچ تعارضی ندارد و بلکه سازگار هم هست.‌
نوشته
شفاعت یکی از مفاهیم کلیدی قرآن کریم و روایات می باشد که جز اعتقادات مسلم مسلمین است. اگر چه در کیفیت وقوع آن اختلاف نظر هست ولی همه فرقه ها و مذاهب اسلامی آن را به عنوان یکی از اصول مسلم و خدشه ناپذیر اسلام پذیرفته اند. مرسوم است شفاعت را متکلمین در کتب خود مورد بررسی قرار می دهند چرا که از یک نظر از افعال خداوند است و از نظر شیعه به امامت و نبوت نیز ارتباط دارد. فارغ از مباحث کلامی، از آنجایی که شفاعت اولاً و بالذات مخصوص خداوند که موثر حقیقی است، می باشد و با اذن او افرادی دیگر نیز شفیع واقع می‌شود، می‌توان از باب هستی شناسی شفاعت را مورد بررسی قرار داد. این نوشتار به مبانی فلسفی شفاعت با بررسی اندیشه‌های فیلسوف و مفسر بزرگ شیعه علامه طباطبایی پرداخته است. به عقیده ایشان حقیقت شفاعت، واسطه‌شدن در رساندن نفع و یا دفع شر و ضرر است و معنای ذات الاضافه ای است که تصور آن بدون در نظرگرفتن دو طرف شفاعت شونده و شفاعت کننده همسو نیست، لذا برای شناخت آن الزاما باید طرفین را شناخت. علامه طباطبایی (ره) با ارایه راه حل هایی در مقام پاسخ گویی به اشکالات وارده بر مساله شفاعت برآمده است. از آنجا که شفاعت ریشه در نظام احسن خلقت دارد، با این شیوه می توان آن را مستدل کرده است. نگاه فلسفی به مساله شفاعت و شفیع، زاویه دیگری از این مهم را روشن خواهد کرد.
نوشته
از مهم ترین و قدیمی ترین مباحث فلسفی ـ عرفانی مطرح در عالم اسلام، بحث معناشناسی کلام خدا است. از ابتدای تاریخ تفکر اسلامی پیوسته در بین اندیشمندان مکاتب مختلف فکری و عقیدتی، این بحث مطرح بوده که با توجه به وضع الفاظ برای امور امکانی و مادی، وقتی لفظ «کلام» خدا بر چیزی اطلاق می گردد، به چه معناست؟ در پاسخ به این سوال، نظریات متفاوتی مثل کلام لفظی از طرف برخی از عدلیه، کلام نفسی از سوی اشاعره، و صفات ذاتی دلالت کننده بر ذات خدا، از جانب برخی از فلاسفه مطرح شده است. نگارنده در نوشتار حاضر با تکیه بر سه اصل بنیادین حکمت صدرایی یعنی اصالت وجود، اشتراک معنوی در مفهوم وجود، و تشکیک در حقیقت وجود، به بررسی ماهیت کلام الهی از منظر مرحوم علامه طباطبایی پرداخته و به این نتیجه رسیده است که کلام خدا عبارت از هر امری است که کاشف از مقاصد الهی است خواه آن امر کاشف، از سنخ الفاظ و اصوات باشد یا از سنخ وجودات خارجی، و خواه از وجودی مادی برخوردار باشد یا از وجودی مجرد.
نوشته
Footer