این رساله به بیان دیدگاه قاضی عبدالجبار، فخر رازی و علامه طباطبایی(ره) درباره گستره و قلمرو علم امام پرداخته است. قاضی عبدالجبار آگاهی و علم امام به احکام دین را در دو قسم بیان نموده است: قسم اول، مواردی است که با اجتهاد و استنباط حاصل می‌شود که در این قسم امام باید مجتهد و اهل تحقیق و اجتهاد باشد وگرنه با علماء مشورت کند و صحیح ترین نظر را برگزیند. قسم دوم، مواردی است که علم و معرفت به آن در منابع است؛ در این صورت یا باید مستقیم به آن موارد عالم باشد یا راه رسیدن به آن را بلد باشد؛ چون اقتضای وظایفی که بر عهده او گذاشته شده همین است وگرنه قادر به انجام مسئولیت امامت نخواهد بود. فخر رازی، علم امام را در حد اجتهاد مربوط به اصول و فروع می‌داند و به قلمرو و گستره ای که شامل علم به موضوعات و تفاصیل و نوع خاصی از علم مانند علم لدنی و حضوری باشد قائل نیست. قاضی عبدالجبار و فخر رازی به دلیل نگاه ساده و ظاهری به امام، علم او را محدود به امور دین و سیاست و از نوع علم اجتهادی مقرون به خطا می‌دانند و برای امامت شأن و جایگاه زمینی و بشری قائلند. از نظر علامه طباطبایی، قلمرو علم امام بسیار وسیع و گسترده است که شامل علم به همه احکام، عقاید و همه موضوعات و حقایق گذشته و حال و آینده می‌شود و نیز امام هم از علم ظاهری بشری و هم از علم باطنی الهی و لدنی برخوردار است؛ زیرا شأن و وظایف مهم او اقتضا و استدعای چنین علمی را دارد؛ همان‌گونه که برای انبیا لازم و ضروری است و نیز علم امام خطاناپذیر و معصومانه است.
نوشته
مسئله منشأ شر، از مهم‌ترین مسائل در کلام و فلسفه اسلامی است. هدف از این تحقیق، نقد و بررسی آراء فخر رازی و علامه طباطبایی به‌عنوان دو متفکر از دو نحله فکری، پیرامون نقش شیطان به‌عنوان سرمنشأ شرور است. روش تحقیق، تحلیلی- توصیفی است. فخر رازی با داشتن نگاه عرفی به شرور، آن‌ها را اموری وجودی می‌داند؛ درحالی‌که علامه طباطبایی با نگاه فلسفی، شر را عدمی دانسته است. فخر رازی به اراده الهی و حکمت الهی در تسلط شیاطین تأکید دارد. در نگاه او شیاطین نمی‌توانند به نحو مستقل، کاری در عالم انجام دهند. علامه طباطبایی معتقد است که اراده الهی بر تسلط شیاطین بر انسان‌ها تعلق نگرفته است. او تحقق شر در عالم از جانب انسان را برآمده از تسلیط (پذیرش ارادی تسلط) شیطان می‌داند. هر دو متفکر معتقدند که شیطان با به‌کارگیری وسوسه و تعامل با قوای معرفتی انسان به‌ویژه قوه واهمه، سبب خواطر شیطانی، تدلیس، ظاهرنمایی، وارونگی معرفتی و... می‌شود. فخر رازی و طباطبایی معتقدند برخی عوامل، همچون خروج مزاج عقل از اعتدال، حب دنیا، گناه و...، زمینه‌ساز اثرپذیری نفس از شیطان و برخی دیگر همچون استعاذه، علم و حکمت، شرح صدر و...، مانع این اثرگذاری است. به نظر می‌رسد بهترین تبیین در نحوه تحقق شرور در عالم، با به‌کارگیری مفهوم وارونگی معرفتی، قابل‌ارائه است. وارونگی معرفتی ناشی از استفاده نادرست انسان از قوه واهمه و قوه خیال و پذیرش وسوسه شیطان به‌عنوان مطلبی صحیح است. بر این اساس شرور اخلاقی و طبیعی ماحصل نقص معرفتی در ادراک است. در مقابل با توجه به عوامل زمینه‌ساز اثر ناپذیری شیطان، راه‌حل‌های بهبود ادراکی نیز قابل‌ارائه است که به‌تبع آن، تحقق شرور ناشی از وسوسه شیطان کاهش می‌یابد.
نوشته
از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود که اسماى الهى در همه شئون وجود و عوالم هستى مادون خود نقش واسطه دارد، و جهان موجودیت خویش را از خداوند به واسطه اسماء و صفات الهی دریافت می کند؛ زیرا نظام هستى نظام علّى و معلولى است که امور در آن به وسیله اسباب اجرا مى شود. اسماء و صفات الهى دارای مراتب هستند؛ بعضی نسبت به بعضی ضیق، و نسبت به بعضی عام و موسع هستند، ت ا اینکه منتهی شود به بزرگترین اسم خدای تعالی، یعنی اسم اعظم، که به تنهایی تمامی حقایق اسماء را شامل می شود. در مورد اینکه حقیقت اسم اعظم چیست و چه آثاری دارد، راه دستیابی به آن چیست، و بهره مندان از آن کیانند، سخنان فراوانی گفته شده، بعضی آن را از مقوله لف ظ و برخی از مقوله معنا می دانند، و در مصداق اسم اعظم نظرات مختلفی ابراز شده است. در این مقاله ضمن تحلیل اقوال متعدد، نظرات فخر رازی و علامه طباطبایی بطور ویژه مورد بررسی و مقایسه قرار گرفته است.
نوشته
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) یکی از مسائلی که مطرح شد مساله امامت وجانشینی آن حضرت (ص) بود.که همین باعث شد دو فرقه شیعه وسنی پیدا شود که درمورد امامت با هم ، هم نظر نبودند.بنابراین هر کدام از علمای این دو فرقه نظرهایی داشته اند و تفاسیر مختلفی در این باره نگاشته اند از جمله کتاب المیزان علامه طباطبایی که از علمای اهل تشیع می باشند ، که از نظر این فرقه امامت یکی از اصول دین می باشد و امام باید ازطرف خداوند منصوب شود و همچنین امام باید معصوم باشد و برترین امت در صفات و خصوصیات باشد.وتفسیر کبیر فخر رازی که از عالمان اهل سنت می باشد که از نظر ایشان امامت از فروع دین است وامام معصوم نمی باشد و از طرف مردم انتخاب می شود.هدف از این پژوهش بررسی امامت در این دو فرقه وتفسیر آیه امامت (124سوره بقره ) از نظر علماء به خصوص این دو عالم شیعه وسنی و آشنایی با تفاسیر این دو عالم گرانقدراست که در این پژوهش ما به روش توصیفی با مراجعه به منابع کتابخانه ای و فیش برداری از اینترنت به بررسی امامت در این دو فرقه و آیه امامت سوره بقره در این دو کتاب می پردازیم .
نوشته
مسئله سرنوشت انسان همواره ذهن و اندیش? انسان‌ها را به خود مشغول داشته و در میان امت اسلامی، باعث پیدایش فرقه‌ها و دیدگاه‌های مختلف کلامی و تفسیری شده است. در این پژوهش تطبیق آراء تفسیری علامه طباطبائی(ره)، زمخشری و فخررازی در مسئله انسان و سرنوشت مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد و سرانجام دیدگاه علامه طباطبائی (ره) (أمر بین‌ألأمرین) که دیدگاه امامیه است به اثبات می‌رسد. این پژوهش در چهار فصل تدوین یافته در فصل نخست که فصل کلیات است به تبین مفهوم جبر و اختیار، محل نزاع، کاربردهای جبر در علوم مختلف و تاریخچ? جبر و اختیار و...پرداخته شده است. در فصل دوم مهم‌ترین أدله نقلی (آیات)، مبانی و أنگیزه‌های جبریون در مورد ادعای جبر در انسان آمده که در سه بخش بیان شده است. این گروه با تمسک به توحید در خالقیت، قضا و قدر الهی و هدایت و ضلالت، قائل به جبر شدند و بیان کردند که انسان هیچ گونه اختیاری از خودش ندارد و همه امور به دست خداوند است. در این فصل به بیان این أدله و سپس به نقد و جواب آن‌ها پرداختیم و معلوم شد که این أدله توانائی اثبات دیدگاه جبریون را ندارد و آیات قرآن دلالتی بر جبر ندارند. در فصل سوم تفویض و أدله نقلی (آیات) مفوّضه، آمده است آنان بیان کردند که انسان از حد اعلای آزادی و حق انتخاب برخوردار است و در انتخاب راه و انجام کارهای خوب و بد، «مفوّض» و به خود واگذار شده و خالقِ أفعال و أعمال خویش است که ما به نقد أدله آن‌ها پرداختیم و روشن نمودیم که انسان موجودی است دارای اختیار ولی اختیار او وابسته به خداوند است. در فصل چهارم أدله دیدگاه إمامیه که أمر بین‌ألأمرین است، آمده است. علمای امامیه با تمسک به ادله نقلی اثبات کرده‌اند که هیچ‌کدام از تفکر جبر و اختیار مطلق نیست بلکه انسان موجودی است که خداوند به او اختیار و مشیت داده است ولی این اختیار و مشیت در طول مشیت الهی است و این، اثبات کننده أمر بین‌ألأمرین است. آن‌چه از آیات قرآن کریم به دست می‌آید این است که: انسان در اعمال خود نه مجبور است و نه صددرصد آزاد، نه طریق? «جبر» صحیح است و نه طریق? «تفویض» بلکه هر‌چه او دارد همه از ناحیه خدا است و خداوند به مقتضای آزادی و اختیار انسان به او تعهد و مسئولیت می‌دهد.واژگان کلیدی: سرنوشت، جبر، تفویض، أمر بین‌ألأمرین، طباطبائی، فخررازی، زمخشری.
نوشته
یکی از مسائل بسیارمهم کلامی که مربوط به دین می باشد,ایمان است،که به دنبال اثبات نیازبشر به موجودی والا و متعالی مطرح می شود.این مسئله از دوران گذشته تا معاصر مورد توجه بسیاری ازمتفکران,اعم از روان شناسان,فیلسوفان,جامعه شناسان ومتکلمان بوده است. دراین میان فخرالدین رازی معتقد است مقومات مفهومی ایمان,یکی ((تصدیق ومعرفت قلبی)) ودیگری ((اقرارزبانی)) است وعمل از حوزه ی مفهومی ایمان خارج است,زیراعطف عمل برایمان باعث تکراراست و براین باوراست که اعتقاد وایمان باید مبتنی بردلیل باشند. علامه طباطبایی ایمان را عقد و حالتی قلبی می داند که برای مومن امنیت می آورد و آن را اثر یا صفتی می داند که در دل مومن واقعی تحقق می یابد.ایشان ایمان را صرف اعتقاد نمی داند و التزام به لوازم و آثار عملی آن را ضروری می داند که همراه با نوعی آرامش وسلوک عملی خاص درنفس که خود نتیجه التزام عملی نسبت به لوازم آن است.گرچه از نگاه ایشان عمل خارج از ایمان است,اما پیوندی گسست ناپذیر میان ایمان وعمل صالح وجود دارد. پس با این مقدمات معلوم می شود که ایمان به خدا صرف این نیست که انسان بداند و درک کند که خدا حق است,زیرا مجرد دانستن ودرک کردن ملزم به ایمان نیست بلکه آثارعملی باید برآن مترتب شود.ایمان با توجه به تاثیراتی که در شخص ایمان می گذارد دارای اقسام گوناگونی است که درجات,صفات ومنازلی دارد که یعنی متعلق ایمان با اختلاف مراتب ایمان فرق می کند. مومنان معدودند ولیک ایمان یکی جسمشان معدود,لیکن جان یکی. بعضی ان مراتب,مرتبه ی تام و کامل ایمان است و برخی از ایمان ها,ناقص و نقصشان به وضوح روشن است.
نوشته
بنابر آموزه های قرآنی، هدف از خلقت عبودیت و سیر در صراط مستقیم است . با این حال چنین به نظر می رسد که آفرینش شیطان که انسان را از رسیدن به این مقصد باز می دارد و خود نیز در آن قرار نمی گیرد، شر مطلق بوده و خلاف حکمت است . علامه طباطبایی بر آن است که تحقق هدف آفرینش، یعنی عبادت، در گرو وجود نظام احسنی است که بر اساس آن هر موجودی با هر قابلیتی که دارد، نقش خود را در جایگاهی که برای او مقدر گردیده است، ایفا نماید، لذا مطلقا شر نیست. به این ترتیب، کار شیطان این است که با اغواگری، موجبات ابتلاء و آزمایش انسان را فراهم آورد تا این امر موجب صعود او به قله های کمال گردد و اصلا شر مطلق در نظام احسن وجود ندارد. در مقابل فخر رازی هدف از خلقت انسان را معلل به غرضی نمی داند و اینگونه می پندارد که هدف از خلقت انسان حقیقتا استکمال وی بوسیله عبادت نیست زیرا در این صورت خداوند برای افاضه اش به غیر نیاز به واسطه پیدا می کند بلکه خداوند به هرکه بخواهد بدون واسطه افاضه می کند و در افعالش سوال نمی شود بنابراین نمی توان گفت وجود نظام احسن نیز ضرورت دارد. فخر رازی با این نظریه حکمت الهی و حقانیت افعال الهی را کنار می گذارد.
نوشته
Footer