همچنین علامه ذیل موضوع زن در المیزان و در شرح آیات سورهٔ بقره، جایگاه و موقعیت خانوادگی و اجتماعی زن در عربستان هم عصر نزول قرآن را مورد بررسی قرار می‌دهد و قبل از آن، زندگی زن را در بین مردمان غیرمتمدن و متمدن قبل از اسلام و در مللی که دارای شریعت و قانون بودند؛تبیین می‌کند. ایجاز:علامه در پاره‌ای موارد در تفسیر و بیان آیاتی که متعرض باورها و آداب و سنن مردم هم عصر نزول قرآن شده است،به اختصار و اجمال به فرهنگ حاکم اشاره می‌کند،و چگونگی و جزئیات مطلب را مورد بررسی و تحلیل قرار نمی‌دهد. او در تفسیر آیات نخست سورهٔ نساء پس از بررسی احکام و سنن رایج در جاهلیت عرب از نظر وضعیت زنان، پسران، دختران، ایتام،حکومت و… می نویسد: تمام این احوال و اعمال و عادات و رسومی که ذکر شد از اموری هستند که از آیات قرآن و خطاباتی که متوجه آنها شده است به خوبی استفاده می‌شود. آیهٔ مورد نظر، آیهٔ 19سورهٔ نساء است که می‌فرماید:«یا ایها الذین امنوا لایحل لکم ان ترثوا النساء کرها…» علامه ذیل این آیه، به یکی دیگر از باورها و عادات و سنن جاهلی اشاره می‌کند و به نقد آن می‌پردازد و می‌نویسد: از تواریخ و روایات برمی‌آید که اعراب جاهلی،همسر مردی را که مرده بود ـ اگر مادر میت نبود ـ جزء ترکهٔ وی به حساب می‌آوردند و به ارث می‌بردند. صاحب المیزان ذیل آیهٔ 37 از سوره توبه که به موضوع «نسیء» اشاره شده است،ضمن شرح و توضیح این سنت در بین عرب، می‌نویسد: عرب را در جاهلیت رسم چنین بود که هر گاه دلشان می‌خواست، در یکی از چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام بود، جنگ کنند.
نوشته
از این رو اگر ضرورت هماهنگی قوانین و احکام اجتماعی را با هدف‌های خلقت و ویژگی‌های آفرینش بپذیریم باید هماهنگ با استاد علامه‌ی طباطبایی تقسیم بندی مشاغل در اسلام را بر پایه‌ی اصولی درست و اجتناب ناپذیر بدانیم،وی می‌نویسد: به همین خاطر است که اسلام در وظایف و مسئولیت‌های کلی اجتماعی که به اندیشه گرایی یا احساس گرایی مربوط می‌شود،بین زن و مرد تفاوت قائل شده است. همان‌طور قیمومت مرد بر زن خویش آن‌گونه نیست که در تصرف و اراده‌ی زن در مایملک‌اش مؤثر باشد و زن در حقوق فردی و اجتماعی و دفاع از آن و تهیه‌ی زمینه‌هایی برای رسیدن به آن حقوق مستقل نباشد بلکه مراد این است که چون مرد اداره‌ی زندگی و مخارج را در برابر بهره جویی جنسی بعهده دارد، زن باید در آنچه که به موضوع مرتبط می‌شود تن در دهد. 19 و از آن‌جایی که ازدواج امری فطری است همه‌ی جوامع بشری به خاطر خضوع در برابر اصول و احکام فطری بدان تن داده‌اند چون اموری از قبیل: حب فرزند، اعتقاد به بقای نوع از طریق حراست نسل، آرامش بخشی مرد و زن به طور متقابل، حرمت وراثت، ضرورت تأسیس خانه و کاشانه که همه ریشه در فطرت و طبیعت انسانی دارند، راهی جز قبول سنت ازدواج و پی‌ریزی اصولی برای ارتباط جنسی را نمی‌پذیرد. 23 نهایت سخن اینکه علامه‌ی طباطبایی ازدواج اعم از دائم و موقت را از سننی می‌داند که جوامع بشری هیچ‌گاه از آن خالی نبوده است، تنها فرقی که وجود دارد این است که در بخش ازدواج موقت، اسلام بر قانون‌مندی آن تکیه دارد و در دیگر سنت‌ها قانونمندی آن یا ضعیف بوده، یا هرج و مرج جنسی حاکم بوده‌است.
نوشته
خبر
Footer