در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسامی و بومی در غرب و جهان اسام، بر کارنامه تاش های صورت گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقاب اسامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معضل اصلی در وضع کنونی را تنقیح نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسامی تشخیص داده ایم، در بخش دوم با مطالعه ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت های سنت فکری اسامی با تاکید بر بحث حکمت عملی و سیر تاریخی آن تا عامه طباطبایی(رحمته اللّه علیه) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می پردازیم. در گام نهایی تفاوت های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت هایی که تامل در باب آن، راه برون رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
در این مقاله درصدد هستیم تا ضمن نگاهی به خاستگاه بحث از علوم انسانی اسلامی و بومی در غرب و جهان اسلام، بر کارنامه تلاش‌های صورت‌گرفته در ایران معاصر (با تاکید بر سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی) مروری داشته باشیم. با توجه به اینکه معصل اصلی در وضع کنونی را تنقیح‌نکردن مبانی نظری بحث تحول در علوم انسانی از افق سنت فکری اسلامی تشخیص داده‌ایم، در بخش دوم با مطالعه‌ای تطبیقی ضمن بازخوانی طرح فکری موسس علوم انسانی مدرن غربی (ویلهلم دیلتای1 آلمانی)، به تامل در باب امکانات و محدودیت‌های سنت فکری اسلامی با تاکید بر بحث حکمت عملی وسیر تاریخی آن تاعلامه طباطبایی (ره) و نظریه ادراکات اعتباری ایشان می‌پردازیم. در گام نهایی تفاوت‌های پارادایمیک این دو طرح بیان خواهد شد؛ تفاوت‌هایی که تامل در باب آن، راه برون‌رفت از وضع کنونی علوم انسانی در ایران معاصر را هموارتر خواهد کرد.
نوشته
از جمله مباحث مبنایی فلسفه علوم انسانی، تعیین ماهیت مفاهیم و گزاره‌هایی است که در نظریه‌های این علوم به کار می‌روند. ماهیت این مفاهیم و گزاره‌ها بستگی تامّ به ماهیت موضوع این علوم دارد. علامه طباطبایی، به عنوان یکی از بارزترین متفکران اسلامی، عملاً به نظریه‌پردازی در برخی مسائل علوم انسانی دست یازیده‌اند. مطالعه رویکرد ایشان در این نظریه‌پردازی‌ها، خصوصاً در تفسیر شریف المیزان و همچنین دقت در قراینی که در نظریۀ اعتباریات ایشان وجود دارد، ما را به این امر رهنمون می‌کند که از منظر ایشان، موضوعات علوم انسانی به دو دستۀ عمدۀ حقیقی و اعتباری قابل تقسیم‌اند؛ البته سهم عمده از آن موضوعات اعتباری اجتماعی است که کنشگران اجتماعی به نحو ذهنی خلق می‏کنند و بنابراین مفاهیم و گزاره‌های به‌کاررفته در نظریه‌های علوم انسانی، اغلب اعتباری می‌باشند که این امر تأثیر بارزی بر هدف و روش این علوم بر جای می‌گذارد؛ یعنی هدف از پژوهش را به فهم، تفسیر و انتقاد از وضع موجود و در ادامه به ترسیم نظامی آرمانی بسط می‏دهد و نیز روش تفهمی و تفسیری را قبل از تشکیل قیاس- البته به نحو جدلی- و نظریه‌پردازی در مورد این‏گونه موضوعات ضروری می‏گرداند. طرح این‌گونه مباحث درنهایت می‌تواند تا حدودی راه محققان را در مسیر پرسنگلاخ تولید علوم انسانی اسلامی هموار و شفاف گرداند تا اینکه در ازای موضوعات مختلف علوم انسانی، هدف و روش مناسب و صحیح را برگزینند.
نوشته
امکان علم انسانی اسلامی، مبنایی‌ترین مسئله در مباحث مربوط به علوم انسانی اسلامی و در عین حال مورد جدال فراوان است که بسیاری آن را قبول و عده‌ای انکار کرده‌اند. هر دو دسته بر اساس نحوۀ نگرش خود به دو مقولۀ «علم» و «دین» برای خود دلایلی ذکر کرده‌اند. ما نیز برای روشن شدن نظر علامه طباطبایی در این موضوع، باید در این دو عرصه مطالب را سامان دهیم. علامه طباطبایی به مناسبت‌های مختلف در تفسیر ارزشمند «المیزان» و دیگر آثار خود با استناد به آیات قرآنی، در باب علم و دین مطالبی بیان کرده‌اند که نشان می‌دهد علم انسانی با پسوند اسلامی را ممکن می‌دانند و سخنان منکران را نمی‌پذیرند؛ چرا که آنان از منظر ایشان، در شناخت علم و دین مسیر صحیح را طی نکرده‌اند. در این نوشته برای اثربخشی و کاربردی کردن مطالب، به مهم‌ترین عناوینی می‌پردازیم که موجب عدم امکان اسلامی کردن علوم انسانی از نظر مدعیان آن است. دلایل عمدۀ منکران، از این قرار است: تغایر علم و دین در روش، زبان، هدف، موضوع و مسائل؛ و نیز ادعای تداخل حداقلی میان موضوعات دینی و علمی یا ادعای تضاد بین گزاره‌های آن دو. این انگاره‌ها از منظر برداشت‌های قرآنی علامه بررسی خواهند شد تا با عنایت به سخنان وی، پاسخ ایشان به ادعای عدم امکان علم انسانی اسلامی روشن شود.
نوشته
علوم انسانی، علومی است که با انسان و فکر و اندیشه انسان سروکار دارد. به فهم انسان و پدیده های انسـانی توجه دارد و درباره جامعه ، فرهنگ ، زبان ، روان و اندیشه انسان صحبت میکند و در آن انسان از لحاظ حیـات درونی و روابط با دیگران بررسی میشود. در بین مبانی علوم انسانی، مبانی انسان شناختی جایگاه ویژه ای دارد. انسان شناسی به عنوان یکی از مولفه های اساسی علوم انسانی مطرح است چـرا کـه مرکـز و محـور در علـوم انسانی، انسان و اندیشه اوست و انسان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم در تمـامی رشـته هـای علـوم انسـانی مطرح است ؛ در روانشناسی، روان انسان ؛ در جامعه شناسی بعد اجتماعی انسان و در برخی نیز مثـل مـدیریت از نتایج به دست آمده در رشته های دیگر استفاده میکند. آنچه مسلم است این است که دستاورد و نظریـه هـای ارائه شده در رشته های علوم انسانی مثل مدیریت ، جامعه شناسی، اقتصاد و... کاملا تـابع و تحـت تـاثیر مبـانی است ، که به این علوم داده میشود و آنها از این داده ها استفاده کرده و نتیجه را به ما میدهند. در این راستا در این نوشتار از تاثیر برخی از این مبانی بر رشته هایی همچون مدیریت ، جامعه شناسی، تربیت و اخلاق و... بحث شده است .
نوشته
در این نوشتار همانگونه که از عنوانش پیداست به تحلیل و بررسی نظرات مهم بار کلی در یکی از مهم‌ترین آثار فلسفی‌اش یعنی "رساله در اصول علم انسانی" پرداخته شده است. این تحقیق شامل دو بخش است: بخش اول آراء بارکلی را شامل می‌شود که مشتمل بر شش فصل میباشد. فصل اول ابتدا اندیشه های فلسفی جان لاک را که در فلسفه بارکلی نقش بسیار مهمی دارد. به صورت خلاصه بیان نموده، و در فصل دوم به بیان ایده‌آلیسم بارکلی و اهداف وی پرداخته شده است. در فصل سوم نیز مسئله بسیارمهم تصورات انتزاعی و رد آن از سوی بارکلی مورد بحث قرار گرفت. فصل چهارم به مسائلی از قبیل تصور جوهر و نفی جوهر مادی، و بررسی اصل وجود مدرک شدن است و نیز کیفیات اولیه و ثانویه می‌پردازد. در فصل پنجم مسئله علیت و در فصل ششم بحث ارواح متناهی (انسان) و روح نامتناهی (خدا) مورد بررسی قرار می‌گیرد. در بخش دوم که با عنوان نقد آراء بارکلی از دیدگاه علامه طباطبایی آمده است. سعی شده است تا با نگاهی به فلسفه علامه طباطبایی به شبهات بارکلی پاسخ داده شود. از جمله نتایج حاصل از این بخث این است که اگر دیدگاه فلسفی علامه پذیرفته شود ملزم به پذیرش واقعیات جهان محسوس خواهیم شد. اصولا وجود جهان محسوس، از نظر او یک معلوم فطری و شبهات بارکلی در خصوص محصور بودن انسان در زندان تصورات، با تکیه بر اصل مسبوق بودن هر علم حصولی به علم حضوری قابل حل می‌باشد.‬
نوشته
Footer