Toggle navigation
کتابخانه
کتاب ها
مقاله ها
بریده متون
پایان نامه ها
گرد همایی ها
منتشر نشده ها
دیداری شنیداری
آلبوم
تصویر
صدا
ویدیو
سلوک شخصی
خانه ها
زندگی نامه و خاطرات
خاندان علامه
نامه ها
خودنوشت
ذوقیات هنری
مدرسه فکری
اساتید-جلسات-شاگردان
هانری کربن
جستجو
«شیء فی نفسه» و «پدیدار» در نظر کانت و علامه طباطبایی
این مقاله در تلاش است تا به این مسأله پاسخ گوید که شیء فینفسه، پدیدار، و ارتباط میان این دو در فلسفۀ کانت و علامه طباطبایی چگونه تبیین میشوند و دیدگاه علامه طباطبایی چگونه میتواند چالشهای موجود در فلسفۀ کانت را پاسخ دهد؟ در این تحقیق مشخص میشود که کانت با اقرار به نوعی ارتباط ضروری میان ذات معقول و پدیدار، پذیرش وجود ذوات معقول را امری اجتنابناپذیر میداند اما بیان میکند که ذات معقول یا نومن به دلیل اینکه هرگز به تجربه در نمیآید همواره ناشناخته خواهد ماند. از سوی دیگر علامه بر این مطلب تأکید میکند که آنچه در ذهن ظهور مییابد (ماهیت)، انکشاف و نمودی از واقعیت (وجود) است. به این ترتیب، برخلاف دیدگاه کانت، میان پدیدار و شیء فینفسه پیوند معناداری برقرار میشود و چالشهای موجود در فلسفۀ کانت به صورتی پذیرفتنی پاسخ داده میشود.
نوشته
بررسی و نقد مساله ادراک عقلی در حکمت متعالیه (با تاکید بر آراء ملاصدرا، حکیم سبزواری و علامه طباطبایی)
نوشته
تبیین وجودشناختی «حمل» از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی
ملاصدرا چگونگی «حمل» در عالم واقع را بر اساس نظریۀ شمول و انبساط وجودی توضیح میدهد. مطابق با این نظریه، وجود منبسط واحد جهت اتحاد، و مراتب این وجود جهت تغایر موضوع و محمول را فراهم میکنند و میان موضوع و محمول نوعی رابطۀ علیت برقرار است. اما از آنجا که این نظریه در ساختار فلسفی علامه طباطبایی پذیرفته نیست، چگونگی «حمل» نزد ایشان بر مبنای نظریۀ حدود و قیود وجودی تبیین میشود. بر این اساس، این مقاله از یک سو در تلاش است تا به این مسئله پاسخ گوید که دیدگاه علامه طباطبایی دربارۀ واقعیت «حمل» چه تفاوتی با دیدگاه ملاصدرا دارد؛ و از سوی دیگر سعی دارد که با بررسی مبانی وجودشناسی ملاصدرا و علامه طباطبایی منشأ اختلاف این دو دیدگاه را واکاوی کند.
نوشته
تحلیلی بر براهین تجربی علامه طباطبایی و الهیدانان قرن بیستم پیرامون اثبات خدا
استدلال های تجربی، با مزایایی چون سادگی و قابل فهم بودن برای عموم، از جمله براهینی هستند که در کنار براهین عقلی و شهودی برای اثبات وجود خدا به کار گرفته شده اند. تحقیق حاضر به بررسی این نوع براهین نزد علامه طباطبایی و تفکر سده بیست مغرب زمین پرداخته و ضمن ارزیابی غنای هر یک، وجوه تمایز و اشتراک آنها را دنبال نموده است. برهان نظم، حدوث، و برهان مبتنی بر رویکرد تکاملی از براهین مشترک آنان، البته با تفاوت هایی در دامنه بحث ، محسوب می شود. به علاوه، هر کدام دلایلی مخصوص به خود نیز داشته اند. در مسئله مصادیق تفاوت ها باید گفت برهان حدوث نزد غربیان تنها در معنای حدوث زمانی و صرفا درباره عالم به کار رفته است، در حالی که علامه طباطبایی از حدوث علی نیز در سه حوزه عالم، نفس، و اجسام بحث کرده است. خصلت انتزاعی فیزیک قرن بیستم و نیز برهان حرکت، به ترتیب از دلایل خاص مورد تمسک الهیات قرن بیستم و علامه بوده است.
نوشته
نوع و گستره نقش وجود در حمل های ماهوی از منظر علامه طباطبائی
پس از اثبات اصالت وجود، بررسی نقشی که وجود در حملهای ماهوی ایفا میکند، خود اهمیتی در حد مسئله «اصالت وجود» دارد و به نوعی تکمیل پروژه اصالت وجود است. علامه طباطبائی در آثارش به حل این معما همت گمارده است اما به نظر میرسد شارحان، این بیانات را از جنبه نوآوری انداختهاند. در این نوشتار دیدگاهی نقد میشود که طی آن، وجود در قالب جزئی از موضوع نقشآفرینی میکند؛ به گونهای که شکلگیری حملی ماهوی با موضوع واقع شدن ماهیت به قید وجود، محقق میگردد. در ادامه از دیدگاهی دفاع میشود که وجود را تمامالموضوع میانگارد. بر اساس این دیدگاه، اگر محمولات ماهوی، در قالب جملهای درستساخت ارائه شوند، در واقع محمولات وجود به شمار میآیند. از سویی به طور مطلق نمیتوان از تمامالموضوع بودن نقش وجود دفاع کرد، بلکه این حکم به آثار خارجی ماهیت اختصاص مییابد و وجود به آثار ذهنی ماهیت متصف نمیشود.
نوشته
وجود رابط و نقش آن در تثبیت مسائل فلسفی از دیدگاه علامه طباطبایی
وجود رابط که حقیقت آن رابط و در غیر بودن میباشد، در عالم قضایا در صورتی که همان نسبت حکمیه باشد به عنوان جزئی از هل مرکبه موجبه ضرورت دارد اما اگر همان نسبت حکمیه نباشد از لوازم قضیه خواهد بود که به تبع تصدیق و حکم در ذهن نقش بسته میشود. (9) علامه طباطبائی(ره) با اینکه تصریح دارد که در قضایایی غیر از هل مرکبه موجبه، نسبت حکمیه وجود ندارد اما در عین حال یاد میکند که فقط به حسب اعتبار ذهنی میتواند رابط یافت شود: اللهم الا بحسب الاعتبار الذهنی. (11) در قضایای هل بسیطه نیز ذهن توانایی تفکیک ماهیت از وجود را دارد و در نتیجه سه جزء را لحاظ میکند: ماهیت که موضوع قضیه است، وجود که محمول را تشکیل میدهد و نسبتی که حاکی از اتصاف ماهیت به وجود است و با این تحلیل دیگر مجالی بر حذف نسبت حکمیه باقی نمیماند. (14) سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که منشأ پیدایش نسبت حکمیه در قضایا چیست؟ چرا ذهن در بعضی از قضایا به تبع حکم، نسبت حکمیه را لحاظ میکند و در بعضی دیگر لحاظ نمیکند؟ در نظریه علامه طباطبایی(ره) قضایای هل مرکبه به لحاظ مغایرت موضوع و محمول، وقتی که نفس، محمول را با موضوع مقایسه میکند و آنها را به سنجش و مقایسه میگیرد نسبت حکمیه پدیدار میشود اما در قضایای هل بسیطه چونکه بین موضوع و محمول وحدت حاکم است و بلکه محمول نفس وجود موضوع است و مغایرتی وجود ندارد، نسبت حکمیه در نفس پدیدار نمیشود.
نوشته
درباره ما
عضویت
تماس با ما
جهت عضویت در خبرنامه،اطلاع از تازه ترین جلسات، گرد همایی ها و کتاب های چاپ شده ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید!
آدرس وارد شده معتبر نمی باشد!
.با ما همراه باشید
.حقوق مربوط به این سایت متعلق به "سایت علامه طباطبایی" بوده و هرگونه کپی اطلاعات با ذکر منبع مجاز می باشد