این نوشتار با محوریت دیدگاه‌های قرآنی فلسفی کلامی وعرفانی به بررسی بداهت خداوند از دیدگاه دو متفکر جهان اسلام و غرب، علاّمه طباطبایی و آلوین پلانتینگا پرداخته است. امّا درنهایت بیان‌شده که برهان صدیقین علاّمه طباطبایی بهترین تقریر برای درک بداهت خداوند است. مدعای اول دراین نوشتار این است که ازبین تمامی براهین قیاسی اثبات خدا، برهان صدیقین برتر است. دومین مدعا این است که برهان صدیقین علاّمه طباطبایی که ابتنای آنبراساس اصل واقعیت است برترین براهین صدیقین می‌باشد. مدعای سوم آن است که بداهت خدا در نظر علاّمه براساس واقعیتی است که بدیهی می‌باشدامّا از دید پلانتینگا باوری است که الزامّا بدیهی هم نیست. بعبارتی نتیجه آن نسبی است. این به معنای این است که اساسا تعریف بداهت ازدید علاّمه وپلانتینگا متفاوت بنظر می‌رسد. چراکه در نزد فلاسفه اسلامی بدیهی، یعنی تصورات وتصدیقاتی که حصول آنها متوقف برکسب و استدلال نباشد.بنابراین هرچه که بی‌نیاز ازاستدلال باشد بدیهی هم هست ولی بنظر می‌رسد پلانتینگا برای بداهت تنها بی‌نیاز از استدلال بودن را کافی نمی‌داند.مدعای چهارم اینمتن در زمینه " استقراء "است. چنین بنظر می‌رسد حکمتعملی دردستگاه فکری جناب علاّمهمبتنی بر قرآن کریم وشهود ورؤیت الهی می‌باشد ولی حکمت نظری ایشان ابتنای بر"قیاس" داردولی در سیستم فلسفی بسیاری از فلاسفه معاصر غربی ازجمله الوین پلانتیگا "استقرای بدون تأکید برقیاس وبلکه بعضا مخالفقیاس مطرح است. لکن در این نوشتار تأکید براین است که درمباحث حکمت نظری از قیاس منطبق بردیگاه علاّمه طباطبایی ودر حکمت عملی از روش"استقراء"منطبق بر دیدگاه ویژه شهید سید محمدباقر صدر بهره جست.امّا مجموع تمام مدعیات مذکور عبارت می‌باشد از"اثبات عدم تشابه دیدگاه علاّمه طباطبایی با الوین پلانتینگا "در محتوی، هدف، روش ونتیجه مباحث هستی‌شناسی ومعرفت‌شناسیازجمله مبحث بداهت خدا ازدید این دو متفکر جهان اسلام وغرب.!قدر مسلم این که اعتقاد به این عدم تشابه هم در جهان بینی وهم در تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی‌های فردی واجتماعی ما تأثیرگذار است. کلمات کلیدی: اصل واقعیت، استقراء، بداهت خدا، برهان صدیقین، معرفت شناسی اصلاح شده.
نوشته
در این پژوهش سعی گردیده است که با توجه به دیدگاه‌های دو متفکر بزرگ علامه محمدحسین طباطبایی به عنوان نماینده مکتب اسلام و آلوین پلانتینجا فیلسوف معاصر آمریکایی به عنوان نماینده الهیات مسیحی به بررسی و تبیین رابطه عقل و دین در ارتباط با اعتقادات شخص پرداخته شده است. با توجه به تحقیقات صورت گرفته در این پژوهش، مهم‌ترین نمایندگان مکتب الهیات مسیحی (پلانتینجا و ولترستورف) می‌توان به این نتیجه رسید که معرفت‌شناسان اصلاحی اندیش عنوان مکتبی نوظهور بود که برای اولین بار توسط پلانتینجا مطرح گردید. وی به شیوه‌ای تحلیلی ولی با رویکرد دینی به کاوش در مسائل فلسفه دین می‌پردازد. طرفداران این مکتب نه دفاع ایمان‌گرایانه و غیرعقلانی از دین را می‌پذیرند و نه استدلال ورزی برای دفاع عقلانی از دین را، راه مناسب می‌دانند. پلانتینجا از نظر معرفت‌شناسی مبناگرا است. او به طور قوی مبناگرایی کلاسیک و قرینه‌گرایی را رد می‌کند. بر همین اساس در این نوشتار نقدهای متفکران مبناگرایان کلاسیک و قرینه‌گرایی بیان شده است. همچنین نماینده مکتب اسلام در این پژوهش علامه طباطبایی فیلسوف و درد آشنای دین وی عقل و دین را مکمل دانسته و هردو در کنار هم می‌توانند سعادت بشر را تأمین نمایند اما هر دو کافی نیستند و باید وحی را نیز به عنوان یکی از مواردی دانست که عقل و دین در سایة آن می‌توانند سعادت بشر را تأمین نمایند. روش گردآوری اطلاعات در این پژوهش تحلیلی- توصیفی و مقایسه‌ای می‌باشد، که با استفاده از تألیفات و ترجمه‌های این دو متفکر صورت گرفته است. و از نتایج این پژوهش این است که عقل و دین در کنار یکدیگر می‌توانند سعادت بشری را فراهم نمایند و در کنار عقل و دین نیز وحی به عنوان یک راهنما باید باشد و در غیر این صورت شخص در بسیاری از اعتقادات خود نخواهد توانست به جواب صحیح دست یابد. و همان‌طور که الآن در جوامع غربی که وحی را به عنوان یک رکن در اعتقادات حذف نموده‌اند، در بسیاری از موارد در مسائل شرعی نتوانسته‌اند به کمال و نتیجه مطلوب دست پیدا کنند. امید است پژوهش حاضر بتواند راهنمایی برای کسانی باشد که در این مسئله به تحقیق و بررسی می‌پردازند.
نوشته
در مقاله حاضر با روش تطبیقی ـ انتقادی به بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و الوین پلنتینجا در خصوص مبانی فلسفی اثبات وجود خدا پرداخته‌ایم. هدف در این پژوهش تبیین، تطبیق، و نقد و بررسی دیدگاه علامه طباطبایی و الوین پلنتینجا، می‌باشد. علامه طباطبایی معتقد است وجود خدا امری بدیهی است و ادله اثبات وجود خدا نیز صرفا بر بداهت وجود خدا استدلال می‌کنند. پلنتینجا معتقد است، یک سری گزاره های جزیی وجود دارد که بدون اعتقاد به وجود خدا نمی‌توان آنها را پذیرفت. خدا وجود دارد که این گزاره های جزئی را برای یک دین‌دار یک گزاره واقعا پایه معرفی می کند. با اینکه پلنتینجا اعتقاد به وجود خدا را پایه می‌داند ولی پایه دانستن وجود خدا به معنای بداهت وجود خدا نیست. به همین جهت تفاوت جدی بین این دو دیدگاه وجود دارد. اثبات بداهت وجود خدا و تصدیق دیدگاه علامه به غایت دشوار است، چنانکه دیدگاه پلنتینجا حداکثر دیدگاهی گمانی و استقرایی خواهد بود
نوشته
پرسش از «عقلانیت باور دینی» ذهن دین‌پژوهان، به‏ویژه بسیاری از فلاسفه دین را به خود معطوف کرده است. زمینۀ طرح این پرسش، مخصوصاً «معقولیت باور به خدا» را باید در مغرب‏زمین جست‏وجو کرد. به چالش کشیده‌ شدن مفاهیم بنیادین دینی، در کنار نارسایی برخی مفاهیم فلسفی، بسترساز تضارب آرا درباره اعتبار عقلانی باورهای دینی گردید. سؤال محوری در اینجا این است که: آیا اساساً یک باور دینی - و به طور خاص باور به خدا - می‌تواند معقول باشد یا این باور را باید بر مبنای دیگری تبیین نمود؟ در پاسخ به این پرسش، تلاش‌های بسیاری از سوی آن دسته از فلاسفه غربی که دین یکی از دغدغه‌های اصلی تفلسف آنها بوده، و نیز فیلسوفان برجسته مسلمان انجام شده است، که از جمله آن می‌توان به آلوین پلانتینگا و علامه طباطبائی اشاره نمود. رسالت نوشتار فرارو، بررسی تطبیقی موضوع فوق و ارائه ادّله و نوع یا الگوی عقلانیتی است که این دو فیلسوف از باور دینی ارائه می‌دهند. در این مقاله از روش کتابخانه‌ای با بهره‌گیری از دو عنصر توصیف و تحلیل برای بررسی تطبیقی آرای علامه و پلانتینگا استفاده شده است. بخش اول این مقاله، راهکارهای پلانتینگا را در پاسخ به منتقدان باوری دینی مورد توجه قرار داده است و در بخش دوم، دیدگاه علامه و مدل وی از عقلانیت باور دینی بررسی می‏شود. پایان‏بخش این نوشتار نیز به جمع‌بندی و نتیجه‌گیری مقایسه‌ای دیدگاه‌های این دو اندیشمند اختصاص یافته است.
نوشته
هدف این پژوهش بررسی تطبیقی دیدگاه معرفت شناسی و رویکرد تربیت دینی آلوین پلانتینگا و علامه طباطبایی، و روش آن تطبیقی استنتاجی است. نتایج نشان داد معرفت شناسی دینی علامه و پلانتینگا در باور به خدا به عنوان گزاره پایه، نقش گناه در دوری از معرفت، ابعاد ایمان و فطری بودن خداشناسی مشابه است؛ اما علامه بر ارائه برهان و گزاره های مشخص پایه، اراده مسبوق به خرد و مولفه شناخت در ایمان تاکید می کند و پلانتینگا ناکارامد دانستن براهین، به کارگیری استقرا برای تعیین گزاره های پایه، اراده مسبوق به کشش الهی و تاکید بر عاطفه را مد نظر دارد. در بررسی تطبیقی رویکرد تربیت دینی، قرار گرفتن هر دو رویکرد در میانه طیف عقلگرایی ایمانگرایی، تاکید بر اصلاح محیط، تقوامحوری، توجه به تفاوتهای فردی، خرافه ستیزی، تدریجی بودن، بیداری فطرت خداجو، تهذیب و تنوع محتوا از وجوه اشتراک است؛ اما پلانتینگا بر رویکرد ایمانگرایی معتدل، فردگرایی، اصول دین به عنوان گزاره های پایه و تقدم عاطفه تاکید دارد و علامه رویکرد عقل ورزی، توجه به فردگرایی و جمعگرایی، تبیین اصول و فروع دینی و تقدم ایجاد شناخت را مد نظر دارد.
نوشته
شرح مساله: واژه توجیه به معانی نسبتا متفاوتی به کار می رود؛ در ضابطه معرفت صرفا مفهوم ویژه ای از توجیه مورد نظر است که معرفت شناسان از این مفهوم ویژه به توجیه معرفتی تعبیر می کنند. توجیه معرفتی یعنی شناسنده فقط هنگامی موجه است باوری را بپذیرد که دلایل خوبی برای صادق بودن آن باور داشته باشد. حال باید دید که روند توجیه، در مسیر استنتاج تا کجا ادامه می یابد، ادامه بی پایان این روند به تثبیت ادعایی شکاکانه می انجامد یعنی این ادعا که هیچ باوری نمی تواند توجیه شود. نظریه مبناگرایی در واقع یکی از پاسخ های این پرسش است. مهم ترین فرض در این زمینه این است که همه باورها در موجه بودن از الگویی واحد پیروی می کنند یعنی همه باورها باید براساس باورهای دیگر توجیه شوند جدی ترین تلاش نظریه مبناگرایی برای انکار همین نکته است. توجیه و عقلانیت باور یکی از مباحث مهم معرفت شناسی است که امروزه در معرفت شناسی دینی جایگاه ویژه ای دارد.نظریه مبناگرایی یکی از دیرینه ترین و مهم ترین رهیافت ها در معرفت شناسی تلقی می شود. در این پایان نامه سعی بر این است که به بررسی تطبیقی میان نظام معرفتی علامه طباطبایی و آلوین پلانتینگا پرداخته شود. علامه طباطبایی در نظام معرفتی خود دستگاهی از روابط میان باورها، بر اساس سه اصل، سامان می دهد که این دستگاه اولا تمایز میان بدیهیات اولیه و ثانویه را مشخص می کند؛ ثانیا ضمن نقد معرفت خطاپذیر از معرفت خطا ناپذیر دفاع می کند؛ ثالثا روش دست یابی به معرفت یقینی را تبیین می کند؛ و بالاخره مبناگرایی ساده را نقد می کند. خطاپذیری و خطاناپذیری و در نتیجه، تصحیح باورهای پایه اساسی ترین ضعف و کاستی در مبناگرایی است. با توجه به مبنای علامه طباطبایی، درباره معرفت یقینی، که باید در نهایت همه معرفت ها به بدیهیات ختم و بدیهیات ثانویه نیز با روابط ویژه ای به به بدیهیات اولی یا سه اصل اولی منتهی شوند؛ می توان خلل اساسی در مبناگرایی، که همان معرفت تزلزل پذیر غیر یقینی است، را مورد پرسش قرار داد. مهم ترین دستاورد علامه در حوزه معرفتی، دفاع از معرفت یقینی بر اساس اولیات و امکان دست یابی به معرفت خطاناپذیر است. پس از بررسی نظام معرفتی علامه طباطبایی به بررسی و ارزیابی نظام معرفتی پلانتیگا خواهیم پرداخت. در پاسخ به موجه سازی باور دینی رویکردهای مختلفی اتخاذ شده است، که معرفت شناسی اصلاح شده یکی از آن ها است. در چند سال اخیر این دیدگاه از سوی فیلسوفان مشهوری مطرح شده است که آلوین پلانتینگا از نامدار ترین چهره های این مکتب معرفتی است. معرفت شناسی اصلاح شده به طور قوی مبناگرایی کلاسیک را رد می کند. معرفت شناسی اصلاح شده مکتبی نوظهور است که به رغم عمر نسبتا کوتاهش، توان رقابت با سایر گرایش های موجود در معرفت شناسی را پیدا نمود. آلوین پلانتینگا از مهم ترین نظریه پردازان این مکتب است. معرفت شناسی اصلاح شده متشکل از دو فرضیه عمده است: یکی اینکه افراد زیادی به صورت مبنایی یعنی بدون واسطه و نه بر اساس عقاید دیگر به بسیاری از عقاید در مورد خدا قائلند و دیگر اینکه آنان حق دارند بدین سان به ان امور معتقد شوند.
نوشته
ازنظر علامه طباطبایی، انسان دارای فطرتی خاص است که او را به سنت خاص زندگی و راه معینی که منتهی به هدف و غایتی خاص (خداوند) می شود، هدایت می کند؛ راهی که جز آن راه را نمی تواند پیش گیرد، «فطرت الله التی فطر الناس علیها.» ازسوی دیگر، براساس الهیات کالوینی اذعان به وجود خداوند، در اعماق ذهن هر انسانی وجود دارد و اکتسابی هم نیست؛ بدین گونه که نظریه ای باشد که در مدرسه و با تعلیم استاد فرا گرفته شود. بلکه چیزی است که هریک از ما از رحم مادر، کاملا آن را می شناسیم و خود طبیعت هم اجازه فراموشی آن را به کسی نمی دهد. در این مقاله کوشیده ایم وجوه اشترک و افتراق این دو دیدگاه را بررسی کنیم. قلب، جایگاه معرفت فطری، غیر اکتسابی بودن معرفت، هدایتگری انسان، تخلف ناپذیری، لزوم تکامل و بلوغ این گرایش، تاثیر گناه بر این نوع معرفت، به عنوان وجوه مشترک؛ و انگیزه طرح، ماهیت معرفت فطری، تاثیر آگاهی به قوه معرفتی، منطقه ای بودن، متعلق معرفت فطری و نحوه دریافت معرفت، به عنوان وجوه افتراق این دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است.
نوشته
اعتقاد به وجود خدا، همواره در معرض حملات نظری بوده و یکی از این موارد، چالش در توجیه این باور است. در مقاله حاضر، نظرهای علامه سید محمدحسین طباطبایی و آلوین پلانتینگا در مواجهه با چالش فوق بررسی و با تحلیل دیدگاه آنها، مقایسه ای انجام خواهد گرفت. اگرچه هر دوی ایشان اعتقاد به خدا را از دلیل بی نیاز می دانند و برهان را تنها موید ایمان می پندارند، پلانتینگا که به سنت معرفت شناسی اصلاح شده تعلق دارد، با نقد بنیادی نظریه مبناگروی سنتی در توجیه، گزاره «خدا وجود دارد» را برای فرد دیندار از جرگه گزاره های واقعا پایه معرفی می کند و البته آن را بدیهی نمی داند. این در حالی است که او نمی تواند معیار جامع و مانعی را برای گزاره های پایه ارائه دهد. اما علامه طباطبایی که به مکتب مبناگروی سنتی در توجیه وفادار است، برای اثبات وجود خدا از اصلی بهره می برد که مناقشه ای در پایه بودن آن وجود ندارد؛ یعنی اصل عدم اجتماع نقیضین. به این ترتیب علامه طباطبایی با تحلیل موضوع گزاره فوق، آن را به عنوان گزاره ای بدیهی اولی معرفی می کند.
نوشته
دربارة نقش دین در فرهنگ و تمدّن بشری در گذشته و آینده دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. بعضی از اندیشمندان برای دین نقش سازنده، مثبت و متعالی تعریف کرده‌اند، امّا برخی از فیلسوفان دین معاصر، مانند کیچر در کتاب حیات پس از ایمان با نگاه شکّاکانه و سکولاریستی به دین، بر این باورند که ادیان به دلیل گزارش‌ها و تصویرهای متفاوت و گاه متعارض که از «امر متعالی» بیان می‌کنند و تنوّع گسترده آموزه‌ها و آرای دینی و نیز ناهمخوانی آنها با یکدیگر، غیرواقعی هستند و قابل‌اعتماد نیستند. بنابراین، از منظر کیچر ارزش‌های حاکم بر آیندة فرهنگ و تمدّن بشری ارزش‌های سکولاریستی جهان شمول است. این کتاب بعد از گزارش متن آن به قلم آلوین پلنتینگا، فیلسوف مشهور و نکته‌سنج مسیحی، مورد ملاحظات انتقادی و دفاع به‌زعم ما ناموفق او قرار گرفته است. علاّمه طباطبائی به عنوان یک فیلسوف مسلمان معاصر بعد از بیان تعریف و ماهیّت دین و تقسیم آن به دین حقّ و باطل اوّلا تنوّع دینی را محدود به ادیان ابراهیمی و ثانیا حقیقت و روح حاکم بر ادیان را تسلیم حقّ و بیان الهی می‌داند. ایشان اختلاف در شرایع را به لحاظ نقص و کمال، کمیّت و کیفیّت نه اختلاف ذاتی و از نوع تعارض و تنافی بیان می‌کند و معتقد است، همان‌گونه که فرهنگ گذشته بشر متاثّر از تعالیم انبیاء بوده، فرهنگ حاکم بر آینده بشر نیز متاثّر از فرهنگ، ارزش‌ها و مولّفه‌های دین است. از جمله دلیل‌های علاّمه در این باب، فطری بودن دین و ثبات ارزش‌های فطری است. این پژوهش بعد از ترجمه و تحقیق دقیق کتاب حیات پس از ایمان کیچر بر اساس گزارش پلنتینگا، به روش توصیفی و تحلیل متن و به شیوه کتابخانه‌ای، به بررسی و نقد نظرهای کیچر از منظر علاّمه طباطبائی می‌پردازد.
نوشته
Footer