هدف از این پژوهش بررسی ادراکات اعتباری و نقد های وارده به آن بوده است و برای این منظور روش پژوهشمان را مبتنی بر بررسی و مطالعه کتابخانه و جستجو در آراء و نظرات فلسفی قرار دادیم .ابتدا نظریه ادراکات اعتباری علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفت. سپس در فصل دوم ضمن بررسی نظر شهید مطهری درباره ادراکات اعتباری، نقد های ایشان بر نظریه علامه بررسی شد و برخی از آنها پاسخ داده شد. در فصل سوم اشکال آقای مصباح یزدی به نظریه علامه مطرح و سپس راه حل پیشنهادی (ضرورت بالقیاس الی الغیر) ایشان مورد بررسی قرار گرفت.به نظر می رسد نقد های شهید مطهری ره به علامه طباطبایی ره وارد نیست و اشکالات مطرح (اشکال به اصل استخدام و تغییر پذیری) ناشی از عدم دقت در همه فرمایشات علامه در نوشته های مختلف ایشان است. آقای مصباح نیز اگر چه سعی نموده است راه حلی برای برقراری ارتباط میان واقع و اعتبارات بیابد ولی نظریه ایشان از انسجام برخوردار نیست.
نوشته
معقولات که از نوع مفاهیم کلی‌اند به سه دسته تقسیم می‌شوند: معقول اول، معقول ثانی منطقی و معقول ثانی فلسفی. علامه طباطبایی معقول ثانی فلسفی را به مفهومی که عروض آن ذهنی و اتصافش خارجی‌ است تعریف کرده و نقش علم حضوری را در دستیابی به آن برجسته شمرده است. آیت‌الله مصباح‌یزدی این نوع مفاهیم را مفاهیمی انتزاعی که حاکی از نحوة وجود است می‌داند و همچون استادش نقش علم حضوری را برجسته می‌شمارد. وی برای سنجش و کندوکاو ذهنی نقش زیادی قایل است و، از این رهگذر، دامنة معقولات ثانیه را گسترش می‌دهد.ازآنجاکه علامه طباطبایی ثبوت خارجیِ وجود رابط را پذیرفته است، چگونگی ارتباط معقولات ثانیة فلسفی با خارج را به نحو وجود فی غیره تفسیر می‌کند. تحقق این مفاهیم در خارج را به نحو وجود رابط و فی غیره می‌داند. اما آیت‌الله مصباح‌یزدی تحقق مفاهیم فلسفی را صرفاً به وجود منشأ انتزاع دانسته، هیچ نحو وجودی ـ حتی ضعیف ـ برای مفاهیم فلسفی در خارج قایل نیست، چه ایشان تحقق خارجی وجود رابط و نسبت را در خارج قبول ندارد.
نوشته
مسئله ی وجود رابط، پیشینه ای به امتداد زمانی قبل از میلاد تاکنون دارد. دراین میان اثبات وجود خارجی رابط قضایا به علت پی آمد های فلسفی گوناگونی که داراست، پراهمیت به نظر می رسد. کسانی که پای دروادی نفی وجود خارجی رابط قضیه گذاشته اند، باید تاثیرات این انکار را درسایر مباحث فلسفه پذیرا باشند. دراین مقاله کوشیده شده تا آراء فلسفی علامه طباطبایی (ره) و استاد مصباح یزدی پیرامون وجود خارجی رابط قضایا ، فراروی هم قرارگیرد. این کار با عنایت به مبنای مشترک فلسفی ایشان( تفکیک دو حوزه ی اعتبار عقلی و واقعیت خارجی) صورت گرفته است. درضمن نقد وتحلیل، مبانی حکمت متعالیه درخصوص جوهر وعرض ونیز معقولات فلسفی بازکاوی شده ودرباب ناسازگاری ذهنی بودن رابط قضیه با سایر مبانی فلسفی به ویژه معقولات ثانی فلسفی بحث شده است. هم چنین دراین مقاله شیوه ی مقایسه درسه مرحله ی توصیف، تبیین و تحلیل دیدگاه ها مشاهده می شود. سرانجام محقق به داوری میان آراء پرداخته است. پسامدهای انکار این مرتبه ازهستی(وجود رابط قضیه ) خروجی پژوهش حاضر را تشکیل می دهد و داده های آن عبارتند از:نفی یکی از آثار وتوابع اصالت وجود، نفی اشتراک معنوی وجود با قرائتی نادرست از کلام ملاصدرا، تبدیل مواد ثلاث (وجوب وامکان ) به معقول ثانی منطقی و نادرستی تقسیمات وجود.
نوشته
در تاریخ اندیشه بشر،مباحث هستی شناسانه از مهمترین مسائل عقلی بوده که مورد توجه بسیاری از بزرگان قرارگرفته است در این میان بحث عالم مثال از بدیع ترین مباحث مورد توجه اندیشمندان به ویژه متفکران مسلمان بوده است . دربین آنها علامه طباطبایی (ره)و شاگردانش از طلایه داران این امراند.علامه طباطبایی برهان خود را برای اثبات عالم مثال براساس صورت های حسی وخیالی که در نفس پدید می آیند، شکل می دهد.و ویژگی هایی مانند حیات، علم وقدرت و آثاری مانند شکل وبعد و وضع را برآن مترتب می داند اما آثاری مانند قوه واستعداد و حرکت را از آنها سلب می کند.از ویژگی های دیگر عالم مثال این است که معلول عالم عقل و علت عالم ماده است یعنی بر اساس نظام علی و معلولی ترتیب یافته است وبرهمین اساس هم هماهنگی بین آنها وجود دارد. شهید مطهری با اشاره به دیدگاه حکمای اشراق وعرفا، برای عالم مثال ویژگی هایی جسمانی (نه صرفا مادی) قائل بوده وآثاری مانندحرکت ، قوه، زمان ومکان را از آن سلب می کند. علامه حسن زاده آملی عالم مثال وبرزخ را یکی دانسته و رابطه تنگاتنگ و هماهنگ بین عوامل سه گانه را مطرح می سازد.علامه جوادی آملی معتقد است که عالم مثال مهمترین توضیح برای مشکل مباشرت مستقیم فاعلیت عقل نسبت به عالم طبیعت است واثبات عالم مثال را یکی از معارف عرفان می داند.علامه مصباح یزدی لزوما رابطه بین موجود های ضعیف وقوی را از نوع تشکیک خاصی نمی دانند بلکه ممکن است تشکیک از نوع عام باشد. ایشان نیز بین عوالم سه گانه رابطه ی علی ومعلولی قائل اند واز نظر ایشان عالم مثال ابتدا براساس نظریه عرفا مطرح شده است.
نوشته
پایان‌نامه حاضر با عنوان «بررسی مبانی صدوری و دلالی تفسیر از منظر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان (با تأکید بر آرای آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی)» به مقایسه نظرات این سه مفسر می‌پردازد. مبانی تفسیر، آن اصولی هستند که آگاهی بدان‌ بسیاری از مفسران را از افتادن به دشواری‌هایی همچون تفسیر به رأی نجات می‌دهد که به دو دسته مبانی صدوری و دلالی تقسیم می‌شوند: مبانی صدوری تفسیر به وحیانی بودن الفاظ و معانی قرآن کریم و تحریف ناپذیری و جامعیت قرآن تقسیم می‌شود و مبانی دلالی تفسیر نیز شامل مباحثی چون، عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی می‌شود. این نوشتار به‌منظور بیان کارآمدی مبانی دلالی تفسیر به شرح و بررسی تطبیقی این مبانی از دیدگاه علامه طباطبایی و دو تن از شاگردان ایشان به روش توصیفی - تحلیلی پرداخته است. برآیندهای پژوهش، نمایان‌گر آن است که شاگردان علامه به جهت تأثیرپذیری از ایشان این مبانی را پذیرفته‌اند و همین امر برجسته‌ترین وجوه اشتراک میان آن‌ها است؛ اما باید گفت که در مبانی صدوری، افتراق مهم در اصل تحریف ناپذیری میان دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی با علامه طباطبایی آن است که این شاگردان، چینش سوره‌ها را توقیفی می‌داند و جمع و تدوین قرآن را نیز به زمان حیات پیامبر (صلی‌الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهد؛ درحالی‌که مرحوم علامه جمع و تدوین قرآن را در زمان پیامبر نمی‌داند و در بخشی دیگر از این اصل، آیت‌الله جوادی آملی، استدلال علامه را در اثبات تحریف ناپذیری قرآن ناکارآمد و ناکافی می‌داند. در مبانی دلالی تفسیر میان علامه طباطبایی با آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله مصباح یزدی در عمومیت فهم قرآن، استقلال دلالی قرآن و سطوح معنایی، افتراق‌هایی بازتاب دارد.
نوشته
انقلاب اسلامی ایران به ‌عنوان سرآغاز ورود دین در اداره جامعه در دوران معاصر، نیاز شدیدی به نظریه‌پردازی در مورد چگونگی استفاده از منابع مختلف دینی و بشری در علوم اجتماعی دارد. حکمت متعالیه ملاصدرا با جمع و مبرهن کردن منابع مختلف معرفت راه را برای استفاده از عقل و عرف هموار کرده است ولی دقت‌ها و تقریرهای گوناگون اندیشمندان صدرایی موجب تفاوت در میزان استفاده از عقل و عرف می‌شود. این تحقیق نشان می‌دهد که نظر علامه طباطبایی در اعتباری دانستن گزاره‌های حقوقی و نظر استاد مصباح یزدی در حقیقی دانستن آن‌ها، تأثیر روشنی در میزان استفاده از منابع مختلف حقوقی خواهد داشت، به نحوی که اعتبارات مورد تأیید علامه، موجب رونق عرف و موضع استاد مصباح موجب کم‌رنگ شدن عرف و قوت برداشت‌های ثابت و عقلانی در حقوق خواهد شد. با اثبات امکان و مطلوبیت استفاده از عقل و عرف، مکتب حقوقی ما از مکاتب طبیعی و واقع‌گرایی فاصله گرفته و به مکتب اجتهادی نزدیک می‌شود.‌
نوشته
قرآن با توجه به مبنای انسان‌شناسانه خود به شکل ویژه‌ای به اخلاقیات توجه کرده است و در مقابل نظریات اخلاقی دیگر سبک ویژه‌ای دارد. دانشمندان اسلامی در مطالب اخلاقی خود، عمدتا به دنبال استخراج نظریه و سبک اخلاقی قرآن نبوده‌اند؛ اما برخی از آنها مانند علامه طباطبایی و آیت الله جوادی و آیت الله مصباح، به سبک اخلاقی قرآن توجه نموده‌اند. هویت انسان در قرآن، عبد پروردگار و مختاری دو ساحتی و سیال، با روحی مجرد است و کلمات اخلاقی قرآن، شامل کلمات عام، اصلی و فرعی است. کلمات اصلی و مرکزی، «عبودیت» و مانند آن بوده است که در حقیقت عبد بودن در مقابل آفریدگار عالم، مشترک هستند؛ بنابراین در آیات قرآن، خوبی برابر با عبودیت الهی است و هر عمل اخلاقی در سایه عبودیت و تقوای الهی خوب است؛ از این‌رو، صراط مستقیم قرآنی که غیر از حد وسط ارسطوئی است، بر اساس فطرت عبودی است و اخلاقیات با خروج از آن، انحراف و رذیلت است. اخلاق قرآنی، وظیفه‌گرایانه است؛ زیرا خوبی اخلاقی، با بندگی خدا تعریف شده و در آن، نتایج غیر اخلاقی لحاظ نمی‌شود و در عین حال واقع‌گرایانه است و لازمه خوب اخلاقی، کمال و سعادت انسانی بوده و در مقابل آن، اخلاق انسان محوری مانند مکتب ارسطویی و سودگرایی و مانند آن، و نیز مکتب امر الهی بوده و بر خلاف مکتب امر الهی، حسن و قبح عقلی در نظریه قرآن، مقبول و عقل انسان رسول باطنی و پیام آور الهی و از حضرت حق مطلق نشأت گرفته است؛ هر آنچه از «حق تعالی» صادر شود حق بوده، و عقل می‌تواند اصل حسن عبودیت و مصادیقی از اخلاقیات را دریافت کرده و پیام حق را به انسان برساند؛ فضیلت اخلاقی در قرآن، همراه معرفت و ذکر، دارای مراتب است و انسان را به سعادت رسانده و قوای او را به کمال می‌رساند.
نوشته
علوم انسانی، علومی است که با انسان و فکر و اندیشه انسان سروکار دارد. به فهم انسان و پدیده های انسـانی توجه دارد و درباره جامعه ، فرهنگ ، زبان ، روان و اندیشه انسان صحبت میکند و در آن انسان از لحاظ حیـات درونی و روابط با دیگران بررسی میشود. در بین مبانی علوم انسانی، مبانی انسان شناختی جایگاه ویژه ای دارد. انسان شناسی به عنوان یکی از مولفه های اساسی علوم انسانی مطرح است چـرا کـه مرکـز و محـور در علـوم انسانی، انسان و اندیشه اوست و انسان به طور مستقیم و یا غیرمستقیم در تمـامی رشـته هـای علـوم انسـانی مطرح است ؛ در روانشناسی، روان انسان ؛ در جامعه شناسی بعد اجتماعی انسان و در برخی نیز مثـل مـدیریت از نتایج به دست آمده در رشته های دیگر استفاده میکند. آنچه مسلم است این است که دستاورد و نظریـه هـای ارائه شده در رشته های علوم انسانی مثل مدیریت ، جامعه شناسی، اقتصاد و... کاملا تـابع و تحـت تـاثیر مبـانی است ، که به این علوم داده میشود و آنها از این داده ها استفاده کرده و نتیجه را به ما میدهند. در این راستا در این نوشتار از تاثیر برخی از این مبانی بر رشته هایی همچون مدیریت ، جامعه شناسی، تربیت و اخلاق و... بحث شده است .
نوشته
در آﯾﻪ ﻫﻔﺘﻢ ﺳﻮره ﻣﺒﺎرﮐﻪ «آلﻋﻤﺮان»، آﯾﺎت ﻗﺮآن ﺑـﻪ دو دﺳـﺘﻪ «ﻣﺤﮑـﻢ» و «ﻣﺘﺸـﺎﺑﻪ» ﺗﻘﺴـﯿﻢ ﺷـﺪه اﻧـﺪ. ﺑـﺮ اﺳـﺎس اﯾـﻦ ﺗﻘﺴﯿﻢﺑﻨﺪی، ﺑﺮﺧﯽ از آﯾﺎت، دﻻﻟﺖ ﺻﺮﯾﺤﯽ ﺑﺮ ﻣﻌﻨﺎی ﺧﻮد دارﻧﺪ و«ﻣﺤﮑﻢ» ﺷﻤﺮده ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ و ﺑﺮﺧﯽ دﯾﮕﺮ ﮐﻪ دﻻﻟـﺖ ﺻﺮﯾﺤﯽ ﺑﺮ ﻣﻌﻨﺎی ﺧﻮد ﻧﺪارﻧﺪ، «ﻣﺘﺸﺎﺑﻪ» ﻣﯽﺑﺎﺷﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ در آﯾﺎت اﺑﺘﺪاﯾﯽ ﺑﺮﺧﯽ از ﺳﻮر ﻗـﺮآن ﮐـﺮﯾﻢ، ﺣﺮوﻓـﯽ ﺑـﻪ ﻧﺎم «ﺣﺮوف ﻣﻘﻄﻌﻪ» وﺟﻮد دارد ﮐﻪ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻋـﺪم ﺻﺮاﺣﺘﺸـﺎن، ﺑﺮﺧـﯽ از اندیشمندان ﻋﻠـﻮم ﻗﺮآﻧـﯽ، اﯾـﻦ ﺣـﺮوف را از ﺟﻤﻠﻪ آﯾﺎت ﻣﺘﺸﺎﺑﻪ ﺑﺮﺷﻤﺮدهاﻧﺪ و ﺑﺮﺧﯽ دﯾﮕﺮ، اﯾﻦ رای را ﻗﺒـﻮل ﻧﺪارﻧـﺪ. اﯾـﻦ اﺧـﺘﻼف، در ﻧـﺰد دو ﺗـﻦ از اﻧﺪﯾﺸـﻤﻨﺪان ﺑﺰرگ ﺷﯿﻌﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﻔﺴﯿﺮ«اﻟﻤﯿﺰان» و آﯾﺖ اﷲ ﻣﺼﺒﺎح از دﯾﮕـﺮ ﻣﻔﺴـﺮان ﻣﻌﺎﺻـﺮ ﺷـﯿﻌﯽ ﻗﺎﺑـﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه اﺳﺖ. ﺑﺮ ﻫﻤﯿﻦ اﺳﺎس، ﻧﻮﺷﺘﺎر ﭘﯿﺶ رو ﻋﻬـﺪهدار ﺑﺮرﺳـﯽ اﺧـﺘﻼف رای دو اﻧﺪﯾﺸـﻤﻨﺪ ﺷـﯿﻌﯽ در اﯾـﻦ زﻣﯿﻨـﻪ اﺳﺖ. آﯾﺖ اﷲ ﻣﺼﺒﺎح آﯾﺎت ﻗﺮآن را دو ﮔﻮﻧﻪ و ﺷﺎﻣﻞ ﻣﺤﮑﻢ و ﻣﺘﺸﺎﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮده اﺳﺖ. اﻣﺎ ﭼﻨـﯿﻦ اﻧﺤﺼـﺎری از ﮐـﻼم ﻋﻼﻣﻪ ﺑﻪ دﺳﺖ ﻧﻤﯽآﯾﺪ. ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻮﯾﺎ اﯾﺸﺎن، آﯾﺎت را از زاوﯾﻪﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽداﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﮑﻢ و ﻣﺘﺸـﺎﺑﻪ و ﻧﯿـﺰ ﻣﺠﻤﻞ و ﻣﺒﯿّﻦ، دو ﻣﻮرد از آن اﺳﺖ. ﺑﺮ اﯾﻦ اﺳﺎس، ﺣﺮوف ﻣﻘﻄﻌﻪ در دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻼﻣﻪ، ﻣﺠﻤﻞ و در ﻧﻈﺮ آﯾﺖ اﷲ ﻣﺼـﺒﺎح، ﻣﺘﺸﺎﺑﻪ ﺷﻤﺮده ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.
نوشته
بحث ما در این رساله مفاد همان باید و نباید اخلاقی یا منشأ قریب و بی واسطه ارزش اخلاقی می باشد یعنی همان که ارزش به وسیله آن بیان می شود. علامه طباطبایی(ره) متأثر از استاد خویش مرحوم محقق اصفهانی، باید و نباید را اموری اعتباری دانسته که انسان آن را بین خود و فعلش جعل می کند تا فعل ضرورت پیدا کند درباره حسن و قبح هم ایشان دو نظر دارد یکی همان که در کتب فلسفی واصولیش مورد بحث قرار داده متفاوت است آن را اموری نسبی می داند و دیگر همان معنایی است که در تفسیر المیزان و رساله الولایه و... از آن بحث کرده و آن را عبارت از ملائمت و منافرت فعل با غایت مطلوبه می داند. معنای دوم ایشان از حسن و قبح ما را به این نکته رهنمون می کند که ایشان حسن و قبح را به این معنا معقول ثانی فلسفی می داند و لو اینکه خودش توجهی به آن ندارد. و مهم تفکیک این دو معنا از یکدیگر است. این دیدگاه دارای مشکلاتی است و قانع کننده نیست. شهید مطهری(ره) هم به تبع از استاد خویش علامه طباطبایی باید و نباید را اموری اعتباری دانسته لکن با تفکیک من علوی از من سفلی تلاش در جاودانه بودن اصول اخلاقی می نماید. به این بیان که اصول اخلاقی راموافق با من علوی دانسته و این من را مشترک بین همه انسان ها و موافقت با فطرت می داند و اختلافات انسان ها را به من سفلی نسبت می دهد. لازم به ذکر است که ایشان با حفظ نظریه اعتباری ات، اخلاق مطلق را اثبات می کند. ایشان حسن و قبح را هم اموری اعتباری و نسبی می داند که عبارت از همان ملائمت و منافرت با طبع انسان می باشد این دیدگاه نیز قانع کننده نیست. استاد مصباح یزدی(دام ظله) مفاد باید و نباید درا همان ضرورت بالقیاس بین فعل فاعل و نتیجه آن می داند و از آنجا که نتیجه محبوب بالذات و مطلوب بالذات فاعل می باشد با فاعل نیز ارتباط برقرار می کند. ایشان همجنین حسن و قبح را جزء معقولات ثانیه فلسفی می داند که عروضشان ذهنی و اتصافشان خارجی است. و ایشان اگر چه حسن و قبح را عبارت از ملائمت و منافرت فعل با طبع انسان می داند ولی توجه با این نکته ضروری است که اگر چه یک طرف این ملائمت و منافرت، انسان است ولی از آن جهت که دارای سلیقه و ذوق خاصی است، مورد نظر نیست (چنان که علامه و شهید مطهری (ره ) بدان قائلند) بلکه از آن جهت مورد نظر است که کمالی برای انسان درخارج متحق می شود. در واقع حسن و قبح را از مصادیق مفهوم علیت می داند که از رابطه علیت و معلولیت بین فعل اختیاری انسان و کمال مطلوب انتزاع می شودند. این دیدگاه قانع کننده به نظر می رسد.
نوشته
Footer