Toggle navigation
کتابخانه
کتاب ها
مقاله ها
بریده متون
پایان نامه ها
گرد همایی ها
منتشر نشده ها
دیداری شنیداری
آلبوم
تصویر
صدا
ویدیو
سلوک شخصی
خانه ها
زندگی نامه و خاطرات
خاندان علامه
نامه ها
خودنوشت
ذوقیات هنری
مدرسه فکری
اساتید-جلسات-شاگردان
هانری کربن
جستجو
امر عدمی نزد علامه طباطبایی و شلایرماخر
در نظریهء ادراکات اعتباری علامه طباطبایی،موجود زنده در انجام هر فعلی غایتی را دنبال میکند.این غایت که صرفا نوعی اعتبار است،مطابقی جز در ظرف و هم ندارد.از نظر ایشان امور عدمی نیز اغلب نوعی اعتبارند،لذا هیچ نحوهء وجود خارجی ندارند.تنها جایی که میتوان کمترین شباهتی را در باب این نظریه میان علامه و شلایر ماخر دید،نتایج نظریهء ایشان در بحث تفسیر متن مقدس ست.شلایر ماخر را پدر هرمنوتیک دانستهاند.او براساس راست کیشی نوین اشارات متافیزیکی کتاب مقدس را نه تمثیل که حتی استعاره دانسته است و اشارات متافیزیکی کتاب مقدس، برای مثال مسئلهء شر،را عدمی میداند. استعاری دانستن امور عدمی نزد شلایر ماخر با انچه علامه اعتباری میخواند چندان قابل مقایسه نیست،هرچند تفاوتهای ژرفی بین این دو نظریه قابل بیان است که در بخش پایانی به آن خواهیم پرداخت. امور اعتباری به لحاظ پیشینهء بحث در اعتباریات،علامه طباطبایی اصل ایدهء اعتبار را به دورانهای بسیار قدیم در علم اصول و در بحث مجاز و استعاره از علوم بلاغت برمیگرداند(لاریجانی،بیتا،ص 69)،که به نظر بیان دقیقی است و جا دارد دربارهء ریشههای این نظریه در علم اصول تحقیق و بررسی به عمل آید. این آموزهء شلایرماخر برای هرمنوتیک فلسفی،مبدأ الهام شد و هیدگر در بخش معروفی از کتاب وجود و زمان تأکید میکند که حرکت حلقوی در پس همهء صور فهم نهفته است:هر تفسیری که میکوشد فهم را پیش برد،باید از قبل آنچه را میباید تفسیر شود،فهمیده باشد. شلایرماخر به ین نکتهء مهم کاملا واقف بود،اما نتوانست هرمنوتیک عام،گسترده،و متناسبی برپایهء این ایده استوار سازد،بلکه همان رویکرد شبه هرمنوتیکی به تفسیر متون را محور تأملات خویش قرار داد و فقط توانست به برخی نوآوریها دست یابد و هرمنوتیک را از انحصار متن درآورد و به گفتار شفاهی نیز سرایت دهد. تأویل نحوی به این سویهء زیان متعلق است و شلایرماخر آن را اساسا امری سلبی و عام محسوب میکند تا شیوهء مرزگذاریای که در آن چنین ساختاری مندرج است که تفکر در آن عمل میکند اما تأویل روانشناختی در طلب تفرد مؤلف و نبوغ خاص اوست،و برای این کار به نوعی همخویی با مؤلف نیاز است؛این عملی مرزگذار نیست بلکه جنبهء حقیقتا ایجاب تأویل است. به ین طریق آنها در مقام فهم این مطلب قرار میگرفتند،مطلبی که شلایرماخر خود متوجه آن بود و آن اینکه دین بدون قربانی کردن و محبوس ساختن عقل،تنها مبنا برای اخاذ یک دیدگاه کامل نسبت به انسان و جهان است. تبیین شد که مقصود شلایرماخر از هرمنوتیک روانشناختی همین فهم ذهنیت عینی مؤلف است و به هیچوجه درصدد ذهنی کردن(دور پایانناپذیر)آنچه مؤلف در نظر دارد نیست.
نوشته
بررسی آرای جان فینبرگ و علامه طباطبایی در باب مسئله شر
مسئله شر از مهم ترین مسائل فلسفه دین است. بر مبنای این مسئله، وجود شرور با سه صفت الهی یعنی علم مطلق، قدرت مطلق، و خیر مطلق بودن در تعارض است. جان فینبرگ، فیلسوف دین معاصر، مسئله شر را به دو مسئله فلسفی ـ کلامی و دینی تقسیم می کند و مسئله فلسفی ـ کلامی را نیز دارای دو صورت منطقی و قرینه ای می داند. او بر اساس مبانی خود درباره اختیار و نظریات اخلاقی به شر اخلاقی پاسخ می گوید. فینبرگ بر اساس نظم طبیعی به شر طبیعی می پردازد. او به مسئله قرینه ای با توجه به ماهیت استدلالات استقرایی و احتمالاتی و همچنین محدودیت های دانش بشر پاسخ می دهد. علامه طباطبایی در سایه نظام احسن به مسئله شر پاسخ می دهد و شر را عدمی می داند. در این مقاله به وجوه اشتراک و افتراق دیدگاه های این دو اندیشمند و ارزیابی آن ها می پردازیم.
نوشته
چالش هایی در بحث شرور و پاسخ های علامه طباطبایی
یکی از جهت های اساسی در بحث شرور، پاسخهای علمی و فلسفی به چالشهای این بحث است که ذهن هر اندیشه وری را به اندیشه وامیدارد. در شرح اناجیل نیز نقل شده است که ابلیس در مناظره ای که با فرشتگان داشت، چند شبهه بر آنها وارد کرد و فرشتگان پاسخ نداشتند. ارتباط این شبهه ها با بحث شرور با کمی دقت مشخص است. این شبهه ها به قدری سهمگین است که از فخر رازی نقل شده است که اگر نخستین و واپسین آفریدگان جمع شوند و براى دفع این شبهه ها دست به دست یکدیگر دهند و حکم به حسن و قبح عقلی کنند، از عهدة دفع آنها هم بر نمی آیند. علامه طباطیی که یکی از فیلسوفان و مفسران بزرگ حوزة فلسفی و تفسیری شیعی است، پاسخهای فلسفی دقیقی به برخی چالشهای شرور و شبهه های ابلیس داده اند. نوشتار حاضر در حد ظرفیت خود، درصدد ارایة تحلیلی این پاسخها به محضر اندیشه وران و به ویژه جوانان پژوهشگر و پرسشگر است.
نوشته
مسئله شر از منظر علامه طباطبایی و لایب نیتس
مسئله شر یکی از پیچیده ترین مسائل فلسفه دین است. یعنی انسان همواره در پی یافتن توجیه مناسب برای وجود رنجها و ناملایمات بوده است و از این رهگذر سوالات بسیاری در ذهن بشر بوجود آمده از جمله اینکه اگر خداوند متصف به صفا علم و قدرت و خیر خواهی مطلق است پس چرا اجازه داده که این همه ناملایمات که موجب رنجهاست، بوجود آید؟ لایبنیتس یکی از فیلسوفان بزرگی است که برای یافتن راه حل مناسب در بحث شرور و نظام احسن، تلاشهای فراوانی انجام داده است او علاوه بر اثبات برهانی بهترین جهان ممکن، در صدد این است که جایگاه شرور را تبیین کند و اشکالات وارده را پاسخگو باشد.در میان فیلسوفان اسلامی معاصر هم علامه طباطبایی به مسله شر توجه ویژه ای داشته اند. با توجه به بررسی تطبیقی که در این نوشتار صورت گرفته، بین نظریات این دو فیلسوف مشابهتها و تفاوتهایی وجود دارد. در مورد مشابهتها میتوان تأثیر شرور اخلاقی بر شرور طبیعی، مختار بودن انسان ،نظام احسن و عدمی بودن شرور را ذکر کرد. راه حل علامه با تکیه بر ادراکات اعتباری و عدم وجود شرور بالذات در این عالم است اما راه حل لایبنیتس با توجه به مختار بودن انسان و اصل جهت کافی و اصل کمال میباشد.
نوشته
مسأله شرور و راه حلهای آن در فلسفه ملاصدرا و علامه طباطبایی
یکی از مباحث بسیار دشوار که پیشینهای به طول تاریخ اندیشه بشر دارد و همچنین ذهن هر اندیشمندی را به خود مشغول داشته، مسأله شرور است. افلاطون و ارسطو را شاید بتوان اولین حکمایی دانست که به صورت مدون و فلسفی به این مسأله پرداختهاند. نظریه افلاطون را میتوان نظریه نیستی انگارانه شر و نظریه ارسطو را میتوان نظریه تقسیمگرایانه شر نامید. فلسفه اسلامی و فیلسوفان اسلامی نیز، از این مسأله مهم غفلت نکردهاند و در صدد حل این مبحث برآمدهاند. در این تحقیق با تبیین نظریه ملاصدرا در باب مسأله شرور، به این نکته توجه میشود که با توجه به مبانی خاص فلسفه ملاصدرا و قائل شدن به اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، حل مسأله شرور راه حل خاص خود را دارد. در ضمن نظریه ملاصدرا، اشارهای کوتاه به آنچه افلاطون، ارسطو و ابن سینا در این زمینه بیان کردهاند میشود؛ و نشان داده میشود که آنچه افلاطون و ارسطو گفتهاند با آنچه ملاصدرا گفته است، به خاطر داشتن متافیزیک متفاوت، فرق میکند؛ و همچنین آنچه ملاصدرا در حل مسأله شرور از آن سخن میگوید با نظریه ابن سینا متفاوت است چرا که ابن سینا اگرچه نگرش وجودی به موجودات دارد، قائل به وجودات متکثره است؛ حال آنکه ملاصدرا با حقیقت عینیه واحده وجود سروکار دارد. پس از تبیین نظریه ملاصدرا با توجه به این که او از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی گذر میکند مسأله شرور راه حل جدیدی دارد. در ادامه مطلب تبیین نوینی از رابطه وجود و ماهیت در فلسفه علامه طباطبایی ارائه میشود نشان داده میشود که مسأله شرور در این تقریر از اشکالی که بر نظریه ملاصدرا طبق وحدت شخصی وارد میشود مبراست.
نوشته
درباره ما
عضویت
تماس با ما
جهت عضویت در خبرنامه،اطلاع از تازه ترین جلسات، گرد همایی ها و کتاب های چاپ شده ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید!
آدرس وارد شده معتبر نمی باشد!
.با ما همراه باشید
.حقوق مربوط به این سایت متعلق به "سایت علامه طباطبایی" بوده و هرگونه کپی اطلاعات با ذکر منبع مجاز می باشد