عقلانیت عامل بازشناسی انسان و یکی از مفاهیم مهم نظریه فرهنگی معاصر است. پرسش اصلی این جستار آن است که عقلانیت در نظریه فرهنگی ماکس وبر چه نسبتی با عقلانیت در اندیشه علامه طباطبایی دارد؟ با توجه به انواع چهارگانه عقلانیت (نوعی، هنجاری، نظری، عملی) بررسی تحلیلی- منطقی آرای دو متفکر نشان می دهد هرچند هردو عقلانیت نوعی و هنجاری را می پذیرند، درون مایه عقلانیت که در ساحت اندیشه و عمل منعکس می شود، با هم تفاوت بنیادین دارند. وبر عقلانیت را در زندگی روزمره بازتاب دیدگاهی صرفاً عمل گرایانه و خودسرانه می داند؛ یعنی انتخاب مناسب ترین وسیله برای رسیدن به هدف. او دنیای معاصر را جهانی می داند که عقلانیت ابزاری با نفوذ در همه عرصه های زندگی اجتماعی بشر غربی، جهان اجتماعی او را شکل داده و سیاست گذاری کرده است. اما در اندیشه علامه طباطبایی، عقلانیت با فطرت سالم و اصیل ملازم است؛ لذا انسان باید حق همه قوا و غرائزش را ادا و از افراط و تفریط پرهیز کند تا فطرت او سالم و در سایه آن عقل او از انحراف و کژاندیشی مصون بماند و کنش های انسانی عقلانی شود و به حیات طیبه برسد. عقلانیت فطری می تواند زندگی اجتماعی اسلامی(حیات طیبه) را شکل دهد و جهان طیب اجتماعی مومنان را سیاست گذاری نماید.
نوشته
مباحث و مسائل زیادی درباره شناخت، وجود دارد. بحث درباره شناخت از مباحث پر چالش و محوری فلسفه‌ جدید است. از موضوعات مهمی که تحت مباحث شناخت‌شناسی مطرح می‌شود، مسئله منبع و منشأ شناخت است. متفکران و فیلسوفان غربی در برابر این پرسش در دو موضع متفاوت تجربه‌گرا و عقل‌گرا ابراز رأی کرده‌اند. مسئله وجود ادراکات فطری یکی از نتایج بحث‌های فلاسفه عقل‌گرا پیرامون مسئله شناخت است. دکارت کسی است که از طریق فطری دانستن برخی ادراکات موجود در ذهن، سعی در حل نزاع بین عقل و تجربه دارد. می‌توان گفت او نخستین فیلسوفی است که به‌طورجدی و پررنگ مسئله ادراکات فطری را در عصر جدید مطرح می‌کند. فطری بودن برخی ادراکات به‌عنوان یکی از مسائل معرفتی در فلسفه اسلامی نیز موردتوجه است و چه‌بسا بتوان پذیرفت که به‌واسطه تأثیری که پذیرش ادراک فطری در معرفت‌شناسی دینی داشته است متفکران مسلمان بدان توجه بیش‌تری داشته باشند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی و مقایسه دیدگاه دکارت و علامه طباطبایی در مورد مسئله ادراک فطری است. با توجه به کیفی بودن پژوهش حاضر محقق با روش توصیفی و تحلیلی از طریق مراجعه به آثار این دو فیلسوف و شارحان آن‌ها تلاش نموده است دیدگاه این دو فیلسوف بزرگ را مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهد. نتیجه‌ای که این تحقیق بدان رسیده است، تأکید بر این نکته است اگرچه اصل ادراک فطری در نزد این دو فیلسوف مذکور وجود داشته است ولی به دلیل تفاوت اوضاع اجتماعی و عصری که در آن تلاش فلسفی خود را ارائه می‌داده‌اند تقریرهای متفاوتی از آن به عمل آوردند.
نوشته
بحار الانوار مهم ترین و مفصل ترین تالیف علامه مجلسی و از مهم ترین و گسترده ترین جوامع حدیثی شیعه است. تعلیقات علامه طباطبایی که نماینده تفکر فلسفی حکمت متعالیه در دوره معاصر است، به طور عمده مشتمل بر نقد دیدگاه های علامه مجلسی است. بررسی تحقیقی و تفصیلی تر این تعلیقه ها، ضمن آنکه تلاشی در جهت تقویت و احیای سنت تعلیقه نویسی و نگاه انتقادی به میراث گذشته محسوب می شود، می تواند گامی موثر در شناسایی تفاوت رویکردها و منظومه فکری این دو اندیشمند دینی تاثیرگذار و توجه به نقاط اشتراک و افتراق آنها به حساب آید. این مقاله صرفاً عهده دار تبیین، تشریح، تحلیل، نقد و بررسی دو تعلیقه از تعلیقات علامه طباطبایی که چالش برانگیزتر بوده است، می باشد. تذکر این نکته ضروری است که از آنجا که دیدگاه های علامه مجلسی مورد نقد واقع شده بود، حجم قابل توجهی به بررسی و تبیین آرای ایشان اختصاص یافته است. در این پژوهش، تلاش شده تا تعاریف علامه مجلسی از معانی گوناگون عقل با دو محک لغت و مصطلح اهل بحث در سه مکتب اصلی فلسفی سنجیده شود و علل بدگمانی او به فیلسوفان و آرای فلسفی شناسایی گردد؛ همچنین روش فهم دین و مواجهه او با متون دینی و سرانجام، دغدغه های او در بحث عقول مجرده مورد بررسی قرارگرفته و انتقادات، مدعیات و دلایل علامه طباطبایی در این موارد ارزیابی گردیده است تا نشان داده شود این اظهارنظرها و موضع گیری ها تا چه اندازه مقرون به صواب بوده اند.
نوشته
یکی از شبهات مخالفان دین، طرح نظریه ناسازگاری اسلام با تعقل و خردورزی است. این مقاله با محوریت تفسیر المیزان می کوشد به برخی از این پرسش ها در این زمینه پاسخ دهد؛ ازجمله: آیا دین با تفکر و تعقل سازگاری دارد؟ آیا تعبد محض در برابر باری تعالی با عقلانیت منافات دارد؟ رابطه دین با عقل چگونه است؟ راه کارهای شکوفایی عقل و آفت های رشد آن از دیدگاه مفسر المیزان چیست؟ علامه طباطبائی، در تفسیر المیزان معتقد است که هیچ دینی به اندازه اسلام به این موضوع توجه نداشته است. او جایگاه ویژه ای برای عقل قایل است، راه کارهایی برای رشد و بالندگی خرد انسانی پیشنهاد می کند. آسیب ها و آفت های شکوفایی آن را به تصویر می کشد، شبهه ناسازگاری عقل و وحی، تعارض تعبد با خردورزی را برنمی تابد، نهی از تفسیر به رای که ظاهرا با خردورزی منافات دارد را پاسخ می گوید. بررسی ها نشان می دهد مفسر المیزان، عقل را رسول باطنی و حجیت آن را ذاتی می داند و دعوت به خردورزی را دعوت به دین داری، و دعوت به دین داری را عین عقلانیت می داند.
نوشته
عقل بخشی از حقیقت انسان و به دیگر سخن، وجهی از وجود او است که از طریق آن هم کسب معرفت می کند و هم عمل می کند و زندگی انسانی خود را پیش می برد؛ هستی و جهانی را که در آن می زید، خود و امکانات و توانایی ها و محدودیت هایش را، اهداف و سود و زیان ها و راه های آن را، انسان های دیگر و رفتارهای آنها را و … همه و همه را عقل می شناسد؛ انسان در زندگی فردی و جمعی، رفتار خود را در پرتو عقل و خرد سامان می دهد و برای رسیدن به اهداف منظور برنامه ریزی می کند. بدین ترتیب طبیعی است که هم از حقایق (یعنی احکام و گزاره های) عقلانی سخن گفته شود و هم از رفتار عقلانی. عقلانی بودن به مثابه وصفی ارزش داورانه در برابر غیرعقلانی بودن قرار داده می شود و از دو عنوان معقول و نامعقول برای اخذ یا رفض گزاره ها و رفتارها استفاده می شود. به موازات بسط معارف بشری و رشد فلسفه در طول تاریخ، مفاهیم عقل و عقلانیت دچار تغییراتی شدند و به صورت های مختلف تعریف شدند. گاهی که سخن از عقل گفته می شود، منظور عقلِ شهودیِ مدرک کلیات است؛ امِا گاهی، منظور عقل استدلال گر است. عقل استدلال گر نیز گاهی منحصر در عقل استدلال گر حسی و تجربی (= علمی) است و گاهی اعم از آن است؛ عقل استدلال گر حسی، به نوبه خود، به انحای مختلف قابل ملاحظه است. این اختلاف ها نشان می دهند که از منظرهای مختلف به عقل نگاه می شود و هر منظری تلقی خاصی از عقلانیت و معیار آن دارد؛ پس مفهوم عقلانیت نیازمند بررسی و پژوهش است. چندی است که این مفهوم در مغرب زمین محل نزاع و مناقشه های بسیاری قرار گرفته است؛ هم در فلسفه و هم در جامعه شناسی نظریه هایی درباره عقلانیت ابراز شده است. مقاله حاضر می کوشد تا دیدگاه علامه طباطبایی (ره) را در این زمینه گزارش و بررسی کند. پیشاپیش یادآوری می کنیم که علامه طباطبایی (ره) درباره عقلانیت به مثابه موضوع مستقل اظهار نظر نکرده و بحث جداگانه ای تحت عنوان عقلانیت مطرح نکرده است، امِا در لابه لای بسیاری از سخنان و بررسی های عالمانه آن متفکر به صورت استطرادی و فرعی، دیدگاه ها و آرایی درباره این موضوع یافت می شود که نگارنده مقاله حاضر کوشید تا برخی از آنها را در قالب نظریه عقلانیت ایشان گزارش و بازسازی کند؛ پژوهش حاضر نشان خواهد داد که نظریه عقلانیت علامه طباطبایی (ره)، نظریه ای فیلسوفانه و معرفت شناسانه است نه جامعه شناسانه.
نوشته
نگارنده در پاسخ به این پرسش که «آیا عقلانیت ارتباطی به مثابه آخرین نسخه عقلانیت می تواند سعادت آفرین باشد؟». با مفروض پنداشتن سعادت بخشی عقلانیت مورد تایید قرآن کریم، این مفهوم را با مفهوم «عقلانیت وحیانی» که بر اساس تفسیر علامه طباطبایی بازسازی شده، مقایسه نموده است. معناشناسی و مقایسه دو مفهوم «عقلانیت ارتباطی» به عنوان روایتی سکولار، و «عقلانیت وحیانی» به عنوان روایت دینی، با بهره گیری از روش های توافق و اختلاف پروزسکی، به صورت تلویحی، از ترجیح دومی بر اولی حکایت می-کند. این مقایسه با هدف بررسی تشابهات و تمایزات دو مفهوم در سه جنبه، شامل بازاندیشی، شناختی و هنجاری، صورت گرفته و این نتایج حاصل شده است: به لحاظ بازاندیشی، در «عقلانیت ارتباطی» جهان طبیعی صامت بوده و انسان پدیده ای همانند سایر پدیده هاست، اما بر اساس «عقلانیت وحیانی» جهان معنادار و زیست انسانی غایتمدار است. وجه تمایز دو نوع عقلانیت، مفهوم «سعادت» است؛ به لحاظ شناختی، عقلانیت ارتباطی شناخت-محور می باشد و برای حقایق اجتماعی مابازای بیرونی قائل نیست، اما در عقلانیت وحیانی شناخت به هدف درک حقایق بیرونی صورت می-گیرد، از این رو، قلمرو عقلانیت ارتباطی محدود و مقید است؛ به لحاظ هنجاری، مطلوب عقلانیت ارتباطی، تولید هنجارهای «مشروع» است. هنجارها در صورتی مشروع تلقی می شوند که با مشارکت همگانی و در یک روابط عاری از سلطه برای منافع عموم تولید گردد، اما مطلوب عقلانیت وحیانی، دستیابی به هنجارهای عادلانه است. هنجارها در صورتی عادلانه تلقی می شوند که مطابق با تکوین باشند، زیرا حقایق اجتماعی مابازای بیرونی داشته و حاکی از قوانین طبیعی است، هر چند دو نوع عقلانیت، در قلمرو اعتباریات بعدالاجتماع اشتراک دارند.
نوشته
عقل و ‌عقلانیت همواره ‌در بستر تاریخ بشری، از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار بوده است؛ اما آنچه محل اختلاف آراء و همچنین توجه اندیشمندان است ویژگی‌ها و مختصات عقل سلیم است؛ زیرا اگر عقل با سلامت فطرت همراه نباشد، بیش از آنکه مفید و ارزشمند باشد، عاملی برای اضمحلال و ویرانگری محسوب می‌شود. از سوی دیگر، علامه طباطبائی یکی از ‌بزرگ‌ترین حکیمان متاله قرن اخیر به‌شمار می‌رود. بنابراین، تبیین آراء ایشان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. بدین‌روی این مقاله در پی آن است که از منظر این شخصیت ممتاز، به این سوال پاسخ دهد که شروط و موانع دستیابی به عقل ‌سلیم ‌چیست؟ بدین منظور، ابتدا به واکاوی معنای لغوی و اصطلاحی «عقل» در آثار علامه طباطبائی همت ‌گمارده و سپس به شروط دستیابی به عقل سلیم از منظر ایشان، با تفکیک شرط لازم و شرط کمال، و همچنین به موانع دستیابی به عقل سلیم ‌و پایبندی به نتایج آن پرداخته است. نتایج این مقاله نشان می‌دهد که از منظر علامه، رعایت اصول منطقی، شرط لازم؛ و رعایت تقوا، عمل به علم قبلی و همچنین ورود در ولایت‌ الهی جزو شروط کمال برای دستیابی‌ به عقل سلیم است. طغیان غرایز، پیروی‌ از گمان و همچنین تقلید بدون پشتوانة عقلی به عنوان مهم‌ترین مانع برای دستیابی به عقل سلیم، و پیروی ازهوای نفس‌ و تسلط قوة واهمه عواملی برای عدم پایبندی به نتایج عقل سلیم محسوب می‌شود.
نوشته
Footer