ودختران فارغ التحصیل از دانشکده‌های حقوق و حوزه‌های علمیه‌ همانند مردان تواند فهم مقررات و استنباط مسائل و کشف موضوعات را دارند و جالب‌ این است که امروزه عملا ورود آنها به جامعه و فعالیتهای اجتماعی و اشتغالاتی چون‌ وکالت دادگستری و مشاور قضایی و قاضی تحقیق که لازمه آنها اختلاط و محاجه با مردان می‌باشد مجاز و آزاد شناخته شده است یعنی محذوراتی چون لزوم مستور بودن و موجه نشدن با مردان و عدم شرکت در مجالس و محافل مردان و صحبت و محاجه با آنها که برای توجیه ممنوعیت قضاوت زنان به کار می‌رفت مباح و مجاز شناخته شده و زنان در پستهای مختلف کارمندی و مدیریتی و نمایندگی مجلس و وکالت دادگستری و بسیاری از رده‌های مشاغل دفاعی با اسلحه مانند(بسیج) مشغول به کار هستند و ممنوعیت شرعی این اعمال از سوی فقها اعلام نشده است با این وضع ممنوعیت انشاء رأی و صدور حکم بر طبق موازین قانونی و در چارچوب‌ ضوابط قانونی برای زنانی که صلاحیت علمی در حد مردان دارند و ار صلاحیت‌ اخلاقی نیز برخوردارند چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ تحلیل نهایی و نتیجه‌گیری حقیقت این است که استبعاد صلاحیت زنان برای قضاوت و اصدار حکم از سوی فقیهان بیش از آن که مبتنی بر دلایل و توجیهات محکم نقلی و عقلی باشد، مولود نوع نگرش و ذهنیتهایی است که در سابق نسبت به زن وجود داشته و قابلیتهای اجتماعی او یا به لحاظ غلبه تفکر مبتنی بر ناقص‌العقل بودن او یا به جهت‌ این نوع نگرش است که عمده خاصیت زن دفع نیاز جنسی مرد و فراهم کردن آرامش و سکون اوست و لذا مهمترین تکلیف و وظیفه‌ای که در خانواده به دوش او گذاشته‌ شده،نه انجام کارهای خانه و حتی پرورش فرزند بلکه تمکین و آماده بودن برای رفع‌ حوائج مرد به شمار آمده است‌93و با این دید باز شدن پای او به جامعه و انجام کارهای‌ اجتماعی همواره خطر فریب خوردن و فریب دادن مردان و ایجاد محیط غیر اخلاقی را در پی دارد و لذا باید حتی الامکان او را در محیط بسته و دور از انظار نگه داشت و با این دید است که در ابتدا با هر نوع تحول و دگرگونی در مورد وضع موجود زن مخالفت‌ و مقاومت می‌شده و پس از مدتی موضوع عادی و قابل قبول می‌گشته است،چنانکه‌ می‌دانیم در ابتدای تشکیل مدارس دخترانه و ورود دختران به مدارس بر این امر مخالفت می‌شد و این کار عملی مذموم به حساب می‌آمد و یا ورود زنان به صحنه‌ انتخابات و رأی دادن و کاندیدا شدن قانونا ممنوع بود و هنگامی که در سال 1343 این ممنوعیت قانونی برداشته شد مقاومتها و مخالفتهای زیادی را برانگیخت ولی پس‌ از مدتها وضع به گونه‌ای در آمد که حتی با پیروزی انقلاب اسلامی،زنان حق انتخاب‌ شدن برای مجلس شورا و حتی مجلس خبرگان قانون اساسی را پیدا کردند.
نوشته
هدف مقاله بررسی جایگاه زنان در آرای علامه طباطبایی در تفسیر المیزان است. دیدگاه علامه طباطبایی، در جایگاه یکی از مهم ترین مفسران شیعی معاصر، از اهمیت و تاثیر بسیار برخوردار است. پژوهش با استفاده از چارچوب نظری الیزابت شوسلر فیورنزا و با روش هرمنوتیک انتقادی رهایی بخش انجام شده است. هرمنوتیک انتقادی رهایی بخش دین را واجد عناصر سازنده و رهایی بخش برای پاسخگویی به مسائل و مشکلات انسان امروز می داند و به کاوش در الاهیات می پردازد تا عواملی را که رهایی و توانمندی زنان را موجب می شوند بیابد و به کار ببندد. مقاله با این پیش فرض که نظریه اجتماعی هر متفکر از هستی شناسی و انسان شناسی او متاثر است، برای آشنایی با نظریه اجتماعی علامه طباطبایی در المیزان، ابتدا نگاه هستی شناختی و انسان شناختی و سپس نگاه او به زن را بررسی و نقد کرده است. بررسی نگاه هستی شناختی و انسان شناختی علامه حاکی از آن است که علامه زن را در خلقت موجودی مشابه با مرد و برابر با او در شان و شخصیت انسانی می داند. اما نظریه اجتماعی علامه از هستی شناسی و انسان شناسی فلسفی او فاصله می گیرد. از دیدگاه او، زن و مرد ازمنظر طبیعی با یکدیگر متفاوت هستند و درنتیجه این تفاوت، از حقوق اجتماعی متفاوتی برخوردارند. از مقایسه نگاه هستی شناختی و انسان شناختی علامه با نظریه اجتماعی او می توان دوگانه زن آسمانی-زن زمینی را نتیجه گرفت. علامه در تفسیر خود از زن و مرد عام سخن می گوید؛ زیرا همه را در همه زمان ها و مکان ها تابع وضعیت زیستی شان می بیند. درحالی که در عالم واقع زنان و مردان خاص وجود دارندکه تحت وضعیت اجتماعی، تاریخی و فرهنگی خاص رشد یافته اند و تربیت شده اند.
نوشته
یکی از موضوعات چالش بر انگیز اعصار مختلف، بررسی تفاوت ها و تشابهات زن و مرد بوده است. زن و مرد از نظر انسانی و ارزشگذاری باهم مشترکند و همچنین در هدف غایی آفرینش و نیازهای غریزی و جنسی یکسان هستندولی در عین حال از نظر تکوینی در فیزیولوژی و جسم ، ادراکات عقلی و در عواطف و احساسات باهم متفاوتند«تفاوت‌های هستی شناختی تکوینی زن و مرد و رابطه آن با غایت خلقت انسان» یکی از مباحث مطرح شده در این باب است که پژوهش پیش رو در صدد است تا ضمن بررسی جایگاه و ضرورت‌های بحث از تفاوت‌های هستی شناختی مرد و زن، به این سؤال پاسخ دهد که آیا تفاوت‌های هستی شناختی قابل توجهی بین مرد و زن وجود دارد و اگر وجود دارد آیا این تفاوت‌ها در راستای غایت خلقت انسان است یا خیر؟ به اعتقاد علامه طباطبایی ،بین زن و مرد از جهت انسانیت و بعد روحی تفاوتی نیست اما از جهت بعد جسمانی و ویژگی های آن بین آندو تفاوت هایی وجود دارد.در اندیشه استاد مطهری نیز، از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسان‌اند و از حقوق انسانی متساوی بهره‌مندند. ولی از جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند، جهان برای آنها یک جور نیست، خلقت و طبیعت ،آنها را یکنواخت نخواسته است همچنین طبق نظر استاد جوادی آملی تفاوت‌هایی که بین زن و مرد وجود دارد طبیعی و لازمه آفرینش انسان است.این تحقیق با روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته وبرای نیل به مقصوددر تدوین آن علاوه بر مباحث فلسفی- کلامی از آیات و روایات و نیز کتب تفسیری نیز استفاده شده است.
نوشته
هدف نهایی این مقاله تبیین نظام فکری علامه طباطبائی در موضوع «مطالعات زنان» به‌منزلۀ یک رشتۀ میان‌رشته‌ای قابل مقایسه با رشته‌های رایج علمی است. این کار باید در قالب پارادایمی مقایسه‌پذیر با پارادایم‌های رایج رشته‌های علمی صورت پذیرد تا امکان داوری و گزینش را فراهم سازد. تهافت مبنایی در پارادایم‌های رایج الهیاتی (وحی‌محور) با پارادایم‌های رایج دانشگاهی (عقل ـ تجربه‌محور) از یک‌سو و لزوم فراگیر بودن الگو و ساختار ارائه‌شده برای همة موضوعات مطرح در آن علم به‌گونه‌ای‌که با مبانی پارادایمی ارتباطی منسجم و قابل دفاع برقرار کند، خبر از صعوبت چنین الگویی می‌دهد. علامه بر اساس یک الگوی چهاروجهی که دربرگیرندۀ مباحث تاریخی و جامعه‌شناسانه، هستی‌شناسانه، ارزش‌شناسانه و آسیب‌شناسانه است، شاکلۀ اصلی این رشتة میان‌رشته‌ای را صورت‌بندی کرده و با مدد از برخی از مفاهیم و سازه‌های بنیادین فلسفی به دفاع از این ساختار می‌پردازد.
نوشته
این رساله با موضوع مقایسه تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی با سیمون دوبوار در باره جایگاه اجتماعی زن تدوین شده است. زنان از دیرباز و در دوره های تاریخی متعدد به گونه های متفاوتی دچار ظلم و ستم دولت ها یا مردان یا سرمایه داران گشته اند. بررسی، ارائه بینش و راهکار صحیح می تواند کمک بزرگی به زنان برای دست یابی به حقوق و جایگاه حقیقی شان کند؛ بنابراین به جهت دستیابی به این هدف در این رساله وضعیت کلی زنان از دیدگاه سیمون دوبوار و علامه طباطبایی و مواضع وفاق و اختلاف این دو دیدگاه بررسی شده است. سیمون دوبوار از وضعیت زنان انتقاد کرده و به دلایلی استناد می کند که زن را چه در جامعه و چه در خانه موجودی فرودست نشان می دهد. دوبوار تاکید می کند که آزادی زنان به خاطر مردان محدود شده و آن ها با پذیرش وظایفی مانند همسرداری و مادری،حقوق خود را فدای مردان کرده اند. زنان به علت نداشتن حقوق برابر و استقلال مالی مجبورند تن به این حقارت بدهند و همواره موجودی پست ( جنس دوم )باشند. او معتقد بود اگر هر دو جنس مردان و زنان به حقوق برابر دست یابند؛ آن موقع زنان به آزادی حقیقی دست یافته اند. لیکن علامه طباطبایی با الهام از متن وحی، زنان را نیز مانند مردان موجوداتی دارای هویت و کرامتی الهی می داند و اختلاف در وظایف و حقوق را با توجه تفاوت های طبیعی بین زن و مرد،آن را بدیهی،الزام آور و نشات گرفته از اهداف نظام خلقت می داند. به عبارت دیگر ایشان در عین اعتقاد به تساوی حقوق و کرامت زنان با مردان، اختلاف در وظایف را نه تنها حقارت زنان نمی بینند بلکه آن ها را امری ضروری ولازمه خلقت هستی می شمارند. ایشان بر این باور بودند که زنان می توانند مانند مردان فعالیت اقتصادی داشته باشند و مالک درآمد خود باشند؛لیکن وظیفه اصلی مدیریت اقتصادی خانواده بر عهده مرد بوده و وظیفه اصلی زن، همسرداری و مادری است. به طور کلی سیمون دوبوار به تشابه حقوق و علامه طباطبایی به تساوی حقوق قائل بود که با دقت و فحص در باره نظرات این دو،اختلاف آن ها ابتدا ریشه در مبانی اعتقادی وسپس طرز نگرش آن ها به جهان هستی و نظام خلقت دارد. این پژوهش به روش تحریری- توصیفی و با استناد به کتب و مقالات مرتبط با دیدگاه های این دو فیلسوف جمع آوری شده است.
نوشته
Footer