Toggle navigation
کتابخانه
کتاب ها
مقاله ها
بریده متون
پایان نامه ها
گرد همایی ها
منتشر نشده ها
دیداری شنیداری
آلبوم
تصویر
صدا
ویدیو
سلوک شخصی
خانه ها
زندگی نامه و خاطرات
خاندان علامه
نامه ها
خودنوشت
ذوقیات هنری
مدرسه فکری
اساتید-جلسات-شاگردان
هانری کربن
جستجو
بررسی آیات منسوب به اهل صفه از دیدگاه صوفیه، عرفا و علامه طباطبایی
اهل صفه (اصحاب صفه) به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که در سکوی کنار مسجد النبی، در مدینه در نهایت سادگی و زهد و فقر زندگی می کردند و از مصاحبت با پیامبر (ص) بهره مند می شدند و پیامبر با آنان مهربانی بسیار می کرد. در منابع و ماخذ عرفانی – خصوصاً متون اهل سنت – به آنان بسیار توجه شده است. حتی برخی، صوفیه را ادامه دهندگان راه اهل صفه دانسته و آیات زیادی را نقل کرده اند که از نظر آنان دربارۀ اهل صفه نازل شده است. علامه طباطبایی در المیزان، با ذکر دلائل و شواهد، نادرستی انتساب بعضی از این آیات به اهل صفه را بیان کرده است. این مقاله به جنبۀ مقایسۀ تطبیقی دیدگاه برخی از عرفا و صوفیه با دیدگاه صاحب تفسیر المیزان پرداخته است. آیهی 28 سورهی کهف از دیگر آیات نسبت داده شده به اهل صفه، آیهی ذیل است: واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیوة الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه وکان امره فرطا «و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند و خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و اساس کارش بر زیادهروی است، اطاعت مکن. نظر علامه طباطبایی دربارهی آیه علامه طباطبایی در بحث روایتی مربوط به آیات 27- 31 سورهی کهف میگوید: «در درالمنثور است که ابن مردویه از طریق جویبر از ضحاک از ابنعباس روایت کرده که در ذیل آیهی « و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا» گفته است: این آیه دربارهی امیهبنخلف نازل شده که رسول خدا(ص) را میگفت: باید فقرا را از دور خودت برانی تا ما اشراف و صنادید 1 قریش با تو رابطهی آمدوشد برقرار کنیم؛ خدای تعالی این آیه را فرستاد که گوش به حرف کسی که قلبش را غفلتزده کردهایم مده... البته این مطلب بدین معنی نیست که در بحث مورد نظر ما هیچیک از آیات منسوب به اهل صفه را نمیتوان مربوط به آنان دانست؛ زیرا همچنانکه ملاحظه شد، در برخی از موارد، آیاتی همچون آیهی 273 سورهی بقره دربارهی اهل صفه نازل شده است.
نوشته
تصوف علوی: گفتاری در باب انتساب سلاسل صوفیه به حضرت علی (ع)
در تاریخ اسلام تقریبا همهء سلاسل صوفیه بجز یکی که نقشبندیه باشد خود را به مقام ولایت کلیه حضرت علی (ع) منتسب میدانند و معتقدند که این رشتهها بواسطه ائمه اطهار به مصدر ولایت علی (ع) میرسد. با توجه به اینکه اصرار در این انتساب به خصوص در ایامی که تشیع قدرت و ظهور ظاهری نداشته، مثل دوره سلجوقیان، جهتی جز اظهار ارادت معنوی و اخذ طریقت از آن حضرت ندارد. این مطلب حتی اگر مورد انکار یا چون و چرای بعضی مورخان هم باشد از نظر ما هوی قابل تأمل و توجه است و مقدمهای است اولا برای بحث در معنای حقیقی تصوف و ارتباط و بلکه اتحاد آن با حقیقت تشیع. ارتباطی که پس از اواخر دوره صفویه به فراموشی سپرده شد. با اینکه خود ظهور سلسله صفویه که در واقع از سلاسل صوفیه است شاهد صدقی است بر اینکه به محض آنکه تصوف قدرت یافته تشیع را نیز ترویح کرده است. و ثانیا یافتن معنای حقیقی تشیع که در طی تاریخ مغلوب جهات فقهی و کلامی خود گردیده است. در این گفتار هم تصوف علوی توصیف ما هوی میشود و هم از جهت تاریخی شواهد صدق این نظر ذکر میگردد.
نوشته
تصوف، میراث معنوی
گفتوگوی حاضر که برای احیای جایگاه تصوف در اذهان عمومی است به توصیفات و گزارشهایی از تصوف اشاره دارد، که نه تنها احیاگر اندیشهای مثبت از تصوف نیست، بلکه چهره آنرا در پس پردههای ابهام بیشتری فرو میبرد سؤال من این است آیا مرحوم آیت الله طباطبایی رحمهمالله به عنوان یک فیلسوف و به عنوان یک عارف ـ نمیگویم صوفی ـ (البته با تفکیکی که امام کردند از تصوف و عرفان، نظر من هم نظر خود ایشان است) و کسی که اهل سلوک است و تقریبا همه شاگردان خاص ایشان نه شاگردان عام ـ برای اینکه شاگردان عام قرار نبوده آن چیزی را که خواص میفهمند بفهمند، مثل عوام شیعیان و خواص شیعیان، مثل اصحاب عام و خاص حضرت رسول ـ (کسی منکر سلوک معنوی علامه و یا امام نمیتواند باشد و نیست) آیا این دو نفر به روایات وارد نبودند؟ آیا روایات را ندیده بودند؟ روایاتی که الآن مستمسک ما شده که علیه تصوف صحبت میکنیم، روایات ضعیفی که توجه نداریم که الآن به قوت و صحت آن فکر کنیم و بعد ببینیم اگر این روایاتی که از ائمه نقل میشود و در حد تصوف است، آیا ناظر به یک گروه خاص نیست که در دوره ایشان تصوف خوانده میشد؟ آیا اینها این روایات را ندیده بودند؟ آیا فیض کاشانی رحمهمالله که بزرگترین محدث شیعه است ـ تا دوره اخیر ـ و از او بالاتر نداریم، تیپ روایاتی را که در ذم تصوف آمده، ندیده بود و درباره تصوف به نیکویی یاد میکند؟ آیا امام و علامه طباطبایی ندیده بودند؟ پس چرا آنها از تصوف یاد میکنند، اما آقایانی که دیدند و بدون هیچ گونه تأمل درباره اینکه بپرسند این طریقه فکری چیست، فقط میگویند از امام معصوم نقل است که چنین گفته، آیا اینها محدثتر هستند یا آنها؟ یا پاسخ این است که دیدهاند و یا نه؟ فکر نمیکنم که قبول کرد آنها ندیده باشند.
نوشته
درباره ما
عضویت
تماس با ما
جهت عضویت در خبرنامه،اطلاع از تازه ترین جلسات، گرد همایی ها و کتاب های چاپ شده ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید!
آدرس وارد شده معتبر نمی باشد!
.با ما همراه باشید
.حقوق مربوط به این سایت متعلق به "سایت علامه طباطبایی" بوده و هرگونه کپی اطلاعات با ذکر منبع مجاز می باشد