تاریخ‌ از نگاه‌ علامه فقید آیت الله طباطبایی (به تصویر صفحه مراجعه شود) تاریخ نقلی یعنی ضبط حوادث کلی و جزئی،از چیزهائی است‌ که انسان از قدیمیترین ادوار زندگی خود بدان اهتمام داشته است و در هر عصری از اعصار عده‌ای حافظ و نویسنده و مؤلف در آن فن‌ وجود داشته،و عدهء دیگری آنچه را ایشان ضبظ کرده و به عنوان‌ تحفه نگهداری کرده بودند دست‌به‌دست می‌گردانده‌اند. علاوه بر این دو عامل مهم،عوامل دیگری نیز به فساد تاریخ‌ کمک کرده است مثلا در سابق وسائل ضبط و نقل و تألیف بسیار ناقص بوده و ازاین‌رو قضایای تاریخی از تغییر یافتن و مفقود شدن‌ مصون نبوده است،این نقیصه گرچه امروز تا حدی برطرف شده و شهرها باهم نزدیک و وسائل تماس گرفتن و نقل‌وانتقال فوق العاده‌ آسان شده است لیکن یک بلای عمومی دیگری دامنگیر تاریخ گشته، و آن اینکه دست سیاست در جمیع شؤون انسانی دخالت کرده و طوری شده که دنیای امروز با فن سیاست می‌گردد و با تغییر یافتن‌ روشهای سیاسی،اخبار نیز تغییر پیدا می‌کند.
نوشته
آگاهی از تاریخ در علوم به طور عام، و در فلسفه به طور خاص، امری ضروری به نظر می رسد. زیرا با نگاه تاریخی به مباحث فلسفی نه تنها تکوین و سیر تطور آنها روشن شده و راه برای پیمودن ادامه مسیر همواره می گردد؛ بلکه قسمت عمدۀ فلسفه همان تاریخ آن است و این امر ، برخلاف فلاسفۀ مغرب زمین ، در بین مسلمانان اندکی مورد غفلت قرار گرفته است و به نظر میرسد یکی از دلایل آن طرز تلقیای است که حکمای مسلمان از فلسفه دارند. در این مقاله سعی کرده ایم با روش اسناد و تحلیل میزان توجه دو فیلسوف مسلمان یعنی صدرالمتألهین و علامه طباطبایی را به مباحث تاریخی فلسفه نشان داده و بیان کنیم که عقیده به حکمت نبوی ، تأثیر خود را در نحوۀ مواجهه این دو فیلسوف با مباحث تاریخی نشان داده است؛ به طوری که علی رغم توجه صدرالمتألهین به آراء گذشتگان خود و بررسیی عمیق آن مباحث ، در طرح و انتساب آراء به اشخاص و مکتب های مختلف ، گاهی مصاب نبوده است و در این میان علامه طباطبایی بیش از وی در معرض نقد قرار دارد.
نوشته
وحی الهی از آدمیان ایمان میطلبد. در قرآن مطالبة ایمان از مردم به صورتهای مختلف آمده است، در آیهای از مؤمنان این‌چنین طلب ایمان شده است: یا ایها الذین آمنوا آمنوا. . . این طلب به ظاهر معماگونه و تحصیل حاصل است. مفسران در رفع تحصیل حاصل دیدگاههای متفاوتی اخذ کرده اند. غالب این دیدگاهها ایمان را یا در تعبیر «یا ایها الذین آمنوا» ، و یا در تعبیر «آمنوا» مجاز انگاشتهاند. دیدگاه رایج نزد مفسران شیعه قول نخست است. از نظر آنان خطاب آیه با منافقان است و آنان را به تصدیق درونی و ایمان باطنی دعوت میکند. مقصود آنان از منافقان، مؤمنانیهستند که ابتدا به ولایت علی (ع) اقرار و تصدیق زبانی نشان دادند، اما هرگز آن را تصدیق باطنی نکردند و پس از درگذشت رسول خدا (ص)نیز آن را انکار کردند. علامه طباطبایی نوآوری خاصی در تفسیر این آیه دارد. خطاب آیه با مؤمنان است و آنان را از ایمان اجمالی به ایمان تفصیلی فرامی‌خواند و علامه با حفظ مبانی کلامی شیعه آیه را برنامهای برای پیشگیری از وقوع نفاق و یا کفر در جامعة ایمانی میداند. تحلیل تطور تاریخی دیدگاه مفسران شیعه با روی آورد برون دینی، مبانی و لوازم کلام آن را آشکار میسازد.
نوشته
آن گروه از تاریخ‌نگاران فلسفه که تاریخ فلسفة اسلامی را از کندی شروع و به ابن‌رشد ختم می‌کنند، با این استدلال که مسلمانها در طی نهضت ترجمه میراث فلسفی یونان را به زبان عربی برگرداندند و پس از آن در دورة‌ تألیف، که با کندی آغاز می‌شود، بخش مهمی از اندیشه‌های ترجمه‌شده را بومی کردند و با آموزه‌های دینی درآمیختند و این فلسفه بعد از کندی توسط فارابی و ابن‌سینا صبغة دینی پیدا کرد؛ اما بعد از ابن‌سینا، غزالی نقد کوبنده‌ای از فلسفة اسلامی به عمل آورد و ضربة مهلکی بر پیکر آن وارد کرد؛ به گونه‌ای که در اثر آن کم‌کم چراغ فلسفه در دنیای اسلام رو به خاموشی رفت و دفاعیات ابن‌رشد از فلسفه در مقابل غزالی هم به جایی نرسید؛ طبعا این گروه از تاریخ‌نگاران، مسلمانان را صاحب مکتب فلسفی خاصی نمی‌دانند. این نظریه که تا چند دهه در بین تاریخ‌نگاران فلسفه شایع بود، در سایة تلاش برخی از مستشرقان همچون کربن و برخی دیگر اکنون به کلی از بین رفته است و امروزه همگان متفق‌القول‌اند که در حوزة اندیشة اسلامی افزون بر مکتب فلسفی سینایی، دو مکتب فلسفی بانفوذ دیگری ظهور کرده است که بنیانگذاران این دو مکتب، شیخ اشراق و ملاصدرا هستند. این مقاله بر آن است که مکاتب فلسفی در حوزة اندیشة اسلامی منحصر به سه مکتب مشائی، اشراقی و حکمت متعالیه نیست. تأسیس مکتب فلسفی جدید و ارائة نظریات نو بعد از ملاصدرا هم ادامه پیدا کرده است. گروهی از فیلسوفان، که علامة‌ طباطبایی یکی از آنهاست، مکتبی را عرضه کرده‌اند که می‌توان آن را «فلسفة نوصدرائی» نامید. در این مقاله جایگاه فکری و نوع فلسفه‌ورزی علامة‌ طباطبایی بررسی می‌شود
نوشته
مسئله‌ی محرک تاریخ از جمله مباحث چند وجهی فلسفه‌ی تاریخ است که با مباحث دیگر آن درمی‌آمیزد. این مسئله در دیدگاه علامه طباطبایی با شناخت ادوار تاریخ گره می‌خورد. تاریخ مورد اشاره‌ی علامه، تاریخ انسان و ملت‌ها است که در منظومه‌ی فکری ایشان به سه دوره‌ی بساطت و سادگی، دوره‌ی وحدت ملت‌ها و دوره‌ی حس و ماده تقسیم می‌شود. فطرت به مثابه محرک تاریخ در هر سه دوره نقش ایفا می‌کند. فطرت در دو دوره‌ی اول، خود را در قالب خاصیت استخدام‌گری نشان داد و با توجه به مجموع ویژگی‌های این دو دوره اصل استخدام برای حرکت جامعه‌ی بشری کافی بود. البته استخدام مثل دیگر اصول عقل عملی و دیگر گرایش‌های فطری در معرض انحراف و اشتباه بود و این مسئله با پیشرفته تر و پیچیده تر شدن جوامع خود را نشان داد، لذا در دوره‌ی سوم حیات تاریخی بشر لازم بود عامل دیگری نیز به کمک آن بیاید تا مسیر رو به کمال انسانیت متوقف نشود. این عامل دیگر وحی و دین است. وحی و دین هم باید مطابق با فطرت می‌بود وگرنه نمی‌توانست نقشی در حرکت تاریخ داشته باشد.
نوشته
آیا نقش ایشان را در رشد فلسفه در همان سده‌هایی ایشان شاگرد بودند و بعد آمدند استاد دانشگاه شدند،چه در (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحوم مطهری، عالم بود،فاظل بود، بافکر بود. یا داستان و راستان که می‌گویند از یک فیلسوف بعید است که بیاید رمان بنویسد آن هم برای قشر عوام؟آیا این ناشی از آن نمی‌شود که جنبه متکلم بودن ایشان،بر حیثیت فیلسوف بوده ایشان غلبه داشت؟ البته متکلم هم بود،اما این که کتاب حجاب نوشت و یا کتاب‌های دیگر را نوشت یا داستان راستان نوشت،این را به حساب متکلم بودن نگذارید. عرض کردم،مسائل سیاسی- اجتماعی را اصلا کار ندارم ولی آثار ایشان در فرهنگ اسلامی،فرهنگ باطنی اسلامی،یعنی عرفان اسلامی تشیع‌ هم‌اکنون در دنیا منشأ اثر خیر است. شاید من همهء آثارشان را نخواندم،ولی به‌ عنوان یک مدافع از فرهنگ اسلامی و فلسفهء اسلامی و عرفان اسلامی چرا،خیلی قوی است و خیلی منشأ اثر بوده، ولی حالا این که یک بدایعی از خودش آورده باشد و صاحب‌نظر باشد،نه،من چندان آشنایی ندارم. گویا در آن دوران میان مرحوم طباطبایی با آثای حائری در مورد بحث امکان،مکاتباتی صورت‌ گرفته و بعد آقای فلاطوری مطالبی در نقد آنها نوشتند؟ بله این نقدهایی که آقای فلاطوری نوشته بود،در آن جلسات شبانه مطر شد،عجیب این که علامه طباطبایی‌ خودش نقد را دیده بود و فکر می‌کرد این یک آلمانی است که اینها را نوشته و فکر نمی‌کرد که او فلاطوری است و طلبه بوده و اینها را بلد است.
نوشته
Footer