معرفت و فضیلت مهمترین ساحات وجودی آدمیان را شکل می‌دهند تا آنجا که اندیشمندان انسان را به ویژگی اول تعریف و به خصوصیت دوم متمایز و برجسته می‌کنند، تبیین و تحلیل رابطه این دو در عصری که معرفت شناسی فضیلت محور رشد چشمگیری داشته و رابطه معرفت و فضیلت یکی از مباحث مهم حوزه فلسفه و اخلاق به شمار می‌آید، از نگاه ژرف اندیش‌ترین متفکران فلسفی جهان اسلام می‌تواند در مباحث جاری تفکرمذکور سودمند و افق گشا باشد. نظام فلسفی ملاصدرا یک کل هماهنگ مبتنی بر وجود است. وی علم، فضیلت، سعادت، کمال و خیر را وجود می‌داند ازاین رو رابطه ملکات و معرفت با تحلیل رابطه هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی وی امکان پذیر است. نفس که محور انسان شناسی و معرفت شناسی ملاصدرا است بواسطه معرفت و ملکات از جسمانیه الحدوث به سمت روحانیه البقا حرکت می‌کند. اگرچه مقوم تکامل نفس علم می‌باشد ولی ملکات نیز در تکامل آن نقش مهمی ایفا می‌کنند. ملکات و معرفت در طی فرایند تاثیرگذاری بر نفس بر یکدیگر نیز تاثیر می‌گذارند و این تاثیرگذاری در بستر نفس و از طریق حرکت اشتدادی جوهراتفاق می‌افتد و ثمره آن تجرد بیشتر نفس و تکامل مراتب علم و عمل می‌باشد. حاصل آن علم معقول و کلی و ملکات عقلانی و اخلاقی متعالی است. علاوه برملاصدرا،علامه طباطبایی وخواجه نصیر نیز این فرایند تکامل و روابط را تایید و بر آن صحه گذاشتند. مطابق دیدگاه آنها برای تحلیل معرفت انسان باید به آنچه در ساحت‌های معنوی و روحی او می‌گذرد توجه نمود. به همین دلیل در کسب معرفت تنها ابزار منطق و استدلال کافی نیست و فضایل اخلاقی و عقلانی با ساحت معرفتی او مرتبط هستند .به علاوه رذایل مانع معرفتی تلقی می‌شوند. از این رو تهذیب نفس و عمل صالح شرط اساسی و عامل محوری در عقل ورزی و معرفت اندوزی است. علامه معرفت را هدایت الهی و امری فطری و عطیه‌ای ربانی می‌داند و ملکات عقلانی را در تحصیل لطف رب بسیار تاثیر گذار می‌داند. خواجه نیز رابطه اتحادی برای معرفت و ملکات قائل است به گونه‌ای که عمل را تجلی علم و علم را ثمره عمل می‌داند و هردو را تجلی تکامل نفس می-شمارد.
نوشته
یکی از سؤالات اساسی حوزه «معرفت‌های وحیانی» میزان اثرپذیری آن از «عوامل اجتماعی» است که از آن به عنوان «تعین اجتماعی وحی» یاد می‌شود. به باور علامه طباطبایی(ره) به طور کلی، «صورت» معرفت‌های وحیانی، از تغییر برخی عوامل اجتماعی و انسانی، مانند: «شرایط زمان»، «انسان» و «مصالح» اثر می‌پذیرد که به عقیده وی ظهور «شریعت»های متعدد نتیجه آن است ولی «محتوای» معرفت‌های وحیانی، و به تبع آن محتوای شرایع تغییرناپذیر است. علامه طباطبایی(ره) ضمن تطبیق قاعده فوق بر قرآن و احکام اسلام، بر این باور است که قرآن کریم در اصل «نزول»، برای رسیدن به سطح فهم انسانها؛ «نزول تدریجی»، به دلایل آموزشی، احتجاج و ضعف فراگیری عمومی؛ «به لفظ آمدن»، برای امکان مکامله با مردم؛ کاربرد «زبان تمثیل»، برای امکان انتقال بهتر معانی؛ و «عربی بودن»، به جهت امتیاز زبان عربی و عرب بودن عمده مخاطبین در مراحل آغازین، متأثر از جامعه است. ایشان، هم‌چنین، دین اسلام را به دلیل تأکیدش بر «تفکر جمعی»، «نیروی جمعی اجرایی»، «اجتماعی بودن احکام» و مانند آن، «دینی اجتماعی» می‌داند که ناظر به جامعه‌ی انسانی شکل گرفته است.
نوشته
هدف آفرینش انسان، عبادت خدای متعال و رسیدن به کمال مطلوب است، چنان که در سوره ذاریات آیه 56 می‌فرماید: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون«. بهترین راه شناخت پروردگار و عبادت او، شناخت خویشتن است چنان که در حدیث نبوی آمده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه.« نویسنده مقاله به کاوشی پیرامون معرفت نفس در تفسیر المیزان پرداخته و اثبات می‌کند که تنها عرفان کامل و سعادت‌بخش، عرفان ولایی و علوی است. طبق نظر علامه طباطبایی، شاه‌راه عرفان همانا خودشناسی و خودسازی است و بستر اصلی آفاق اندیشه‌های علامه در حوزه عرفان، آیه کریمه «یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم«(2) می‌باشد و آن را کلید سلوک و شهود معرفی می‌نماید. در پایان نتیجه‌گیری می‌کند که مرحوم علامه، قرآن، احادیث و روایات را منبع مستقل و اصیلی برای عرفان جامع می‌دانند و عرفان قرآنی و اهل بیت علیهم‌السلام ؛ یعنی وصول به مقام شهود حق در عالم و آدم را بر روی همه آدمیان و طبقات و صنوف، گشوده می‌داند و هر کس را طبق ظرفیت وجودی، تلاش، جهاد و اجتهادش از حقایق معنوی بهره‌مند می‌نماید.
نوشته
Footer