ترادف (هم‌معنایی) از جمله روابط مفهومی است که مورد توجه عالمان علم اصول،علوم قرآنی، تفسیر و زبانشناسان قرار گرفته است که با مبانی متفاوت گروهی سعی در اثبات و انکار و گروهی نیز سعی در جمع بین آرا نمودند. هم‌معنایی در اصطلاح یکسانی معنا و تطابق کامل است به این معنا امری کمیاب و نادر است یا وجود ندارد. در زبانشناسی معاصر با ترسیم میدان معناشناسی واژگان مترادف و بررسی تمایزات و فروق آن، نوع هم‌پوشانی واژگان با عنوان ترادف نسبی در برابر مطلق مطرح می‌شود بنابراین اهمیت و ضرورت روابط و پیوندهای مفهومی در فهم دقیق و موشکافانه معنای واژه نمود می‌یابد. تفسیر المیزان با روش وحدت سیاق و بررسی مترادفات نسبی با عنوان کالمترادف(شبه ترادف)نگاه جامع‌تری در فهم متن قرآن دارد. این پژوهش با روش معناشناسی در رویکرد زبانشناسی معاصر در ترادف به تحلیل محتوایی ترادف از دیدگاه علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پرداخته است. علامه با پذیرش فرق بین اصل معنای واژگان، نوعی ترادف نسبی را در روش تفسیر با عنوان کالمترادف(شبه ترادف) مطرح می‌کنند. بنابراین ترادف به معنای انطباق در هسته اصلی معناشناختی با وجود تفاوت در جنبه های عاطفی، در واژگان متقابل، در وسعت معنا و شمول معنایی، در جانشین سازی و تفاوت در هم‌نشین ها امری محقق و واقع است اما این امر به معنای جایگزینی دقیق واژه‌ها و ترادف مطلق نیست زیرا در دیدگاه علامه با توجه به عنایت خاص لفظ، هر واژه در قرآن جایگاه مناسب محل خود را دارا است. در نتیجه ترادف در دیدگاه علامه از جهتی اثبات و از جهتی انکار می‌گردد که به نظر می‌رسد بتوان علامه را منکر اعتدالی در ترادف دانست.
نوشته
جاودانگی هدایت قرآن کریم با در نظر گرفتن ظهر و بطن آن، نیازمندِ به روز کردن تفسیر آیات و عصری کردن آنها می باشد. لازمه این امر، مطالعه تفسیر با توجّه به توسعه نظام‌مند ـ و گاه از باب تغلیب تضییق معانی ـ و مفاهیم مورد نظر قرآن کریم است. مفسّران ـ بخصوص آنها که به تفسیر اجتماعی توجّه دارند ـ بیش از دیگران به موضوع توسعه معنایی و اصول منطقی آن توجّه دارند. علّامه طباطبایی(ره) در تفسیر «المیزان» با این رویکرد به توسعه معانی قرآنی نسبت به آنچه که در عصر نزول بوده و با حفظ مراد گوینده، اقدام کرده است. در این پژوهش، ما در پی شناخت نظام منطقی توسعه معنایی و روش شناسی آن در تفسیر «المیزان» هستیم. ما با روش توصیف و تحلیل به این پژوهش سامان داده ایم. علّامه طباطبایی(ره) از خود آیات قرآن و روایات متعدّد، در‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توسعه معنایی مدد گرفته اند و گاه کلمه‌ای را توسعه و گاه تضییق داده است. ایشان گاه با استفاده از قول لغویان، و گاه با مباحث ادبی و بلاغی و غالباً حول محور‌‌‌‌‌‌‌ مَجازات، کنایات و استعاراتِ قرآنی توسعه معناییِ مفاهیم قرآن را ارائه داده است. همچنان که وی در معنای برخی آیات، بر پایه مباحث عقلی و نقلی معنایی غیر از معنای شناخته شده در زمان های پیش، برای آن آیه یا عبارت نموده اند. بنابراین ایشان در توسعه معنایی در «المیزان»، از تحلیل های علمی نیز استفاده نموده اند. همچنان که توجّه به قول سایر مفسّران در کنار عقیده خود، در این موضوع، برای مولّف بی تأثیر نبوده است. ایشان از شیوع و غلبه استعمال و عرف متشرّعین، و همچنین از تنویع معانیِ الفاظ عملاً در توسعه معنایی استفاده نموده اند. توسعه معنایی اگر چه که به لحاظ نظری در تمامی موارد مورد صراحت علّامه طباطبایی(ره) نبوده، لکن پدیده ای است که در تفسیر آیات مربوط، روش ایشان منتهی به توسعه و تغییر معنا شده است.
نوشته
معنای وحی برخلاف تصور نخست که باید صرفا بر متن قرآنی اطلاق گردد، از شمولیت فراتری برخوردار است. تنها در دو آیه انبیاء و نجم است که وحی در مفهوم متن قرآن به کار رفته است. به علاوه در این مفهوم، واژگانی چون ذکر، کتاب و قرآن نیز با وحی در اطلاق بر متن قرآن، شراکت دارند. زعم دیگر آن است که وحی عبارتست از سخنان وحیانی خداوند که توسط فرشته خاص یعنی جبرائیل بر پیامبران الهی، عرضه می‌شود1. اما حقیقت آن است که مفهوم وحی اعم از سخنان و حتی کلام آسمانی است. پژوهش درباره ماهیت وحی و سرشت مفهومی آن به مثابه مطالعه در حقیقت زبان آموزه الهی بر بشریت است که در جلوه‌های گوناگون، ظهور یافت. آیا جاودانگی قرآن در پرتو حقیقت خاص وحی شکل گرفت که در آن زبانی یگانه و ماندگار بر انسانها عرضه گردید یا در ساحت های معنایی و ابعاد آموزه ای آن نهفته است2 ؟ نخستین آیات قرآن که در مراوده وحیانی بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد حکایت از زمینه ها، انتظارات و پرسش های زمانه و خود پیامبر دارد که حیات بشری و رستگاری و نجات آدمی مهم‌ترین آن پرسش ها بود. وحی در خلأ و بدون زمینه نیاز بر مسلمانان نازل نشد، حقیقت وحی، آموزه سعادتمندی دینی در پیوند با اوضاع اجتماعی و فضای نیازهای آدمی است. این منظر، می‌تواند افق جدیدی را در پژوهش وحی و مفهوم حقیقی آن فرا روی ما بگشاید.
نوشته
یکی از آیات مهم قرآن که اشاره به مقام والای انسان دارد، آیة امانت می‌باشد که از متشابهات قرآن است. تاکنون برای تفسیر واژة «امانت» در این آیه، مصداق‌های متفاوت و زیادی بیان شده است که ابهام آیه را بیشتر می‌کند. این نوشتار برای تفسیر امانت در آیة مذکور با تحلیل تفاسیر، روایات، سایر آیات مربوط به امانت و شواهد موجود در آیة 73 سورة احزاب، بسیاری از مصادیق مذکور را رد می‌کند؛ زیرا این امانت، امری مربوط به دین حق و مقسم انسان‌ها به سه دستة منافق، مشرک و مؤمن است، اما بسیاری از مصادیق بیان شده برای امانت الهی مقسم انسان‌ها نیست. از این رو، قابل اثبات نمی‌باشد. از سویی، استعداد تحمل امانت الهی فقط در انسان وجود دارد. بنابراین، مواردی که در سایر موجودات وجود دارد؛ مانند عقل در فرشتگان یا تکلیف در جنیان، قابل حذف از مصادیق امانت است. به نظر می‌رسد مصداقی که با شواهد مذکور تناقضی ندارد و می‌تواند مصداق امانت الهی باشد، کمال دین، یعنی ولایت کلیة الهی است که تنها انسان قابلیت پذیرش آن را دارد. از این رو، خلیفةالله گشته است. این استعداد در انسان کامل، یعنی ائمه(ع) به اوج کمال خود رسید. لذا به اولین آنان، «امین‌الله» خطاب می‌شود.
نوشته
Footer