آیت الله‌ جوادی آملی در بررسی عقل و دین از دیدگاه هریک از این شخصیت‌ها،ابتدا تحت عنوان گفتار اول به مباحث‌ کلی مانند مفهوم‌شناسی عقل و دین و نسبت عقل و دین از دیدگاه آن شخصیت پرداخته شده،پس از آن تحت عنوان گفتار دوم با عطف توجه به برخی از آموزه‌های دینی،چالش‌های عقلی و یا علمی‌ای‌ که در مورد هریک از آن آموزه‌ها مطرح است،آورده شده و به دنبال آن تحلیل و تبیین فلسفی شخصیت صدر المتالهین‌ بارها بر هماهنگی و همراهی عقل و دین‌ تأکید دارد تا آن‌جا که می‌گوید: «عقل و شرع باهم‌ توافق و تطابق دارند. در آیات و روایات بر خلقت عالم و سابقه نیستی آن و نیز آفرینش آن در شش روز تأکید و تصریح شده است،اما از جهت عقلی و فلسفی،این آموزه دینی،دارای چالش جدی است،زیرا واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات است،و لازمه آن وجوب و ازلیت فیض و آفرینش جهان است،و این امر با حدوث‌ اسناد علم و محبت و خشیت و پدیده‌های مادی ممکن است، به اعتبار صورت‌های ملکوتی آن‌ها باشد که در قیامت آشکار می‌گردند. شبهات به قرار زیر است: الف:از آیات و روایات استفاده می‌شود که همه چیز از پیش مقدر و مقضی است،دیگرچه جایی‌ برای اختیار انسان باقی می‌ماند؟ ب:اگر همه پدیده‌ها محکوم به ضرورت علی و معلولی است،اراده انسان نیز به حکم این‌که یک‌ پدیده است،چنین است؟ ج:با اعتقاد به علم و اراده ازلی خداوند در مورد افعال انسان:چگونه می‌توان به اختیار انسان تن‌ داد؟ د:بدا که در روایات بدان اشاره شده است با علم و اراده قطعی و تغییرناپذیر خدا چگونه همخوانی‌ در کتاب نقدهای زیادی بر دیدگاه صر المتألهین مطرح شده است و ناتمام بودن توجیه آن‌ به وضوح نشان داده‌ شده است.
نوشته
به گواهی تاریخ، ایران اسلامی همواره مهد حکمت و اندیشه‌ورزی بوده است. حکیمان و عارفان این دیار -از فارابی و ابن سینا و مولوی تا سهروردی و حیدر آملی و صدرای شیرازی-در همه جای دنیا به عنوان‌ ستارگان درخشان معرفت و معنویت شناخته شده‌اند. از این‌رو، از دیرباز طالبان معرفت از اطراف و اکناف‌ عالم، چشم به فرزانگان این دیار دوخته‌اند و آثار اندیشوران ایرانی-اسلامی را در شرق و غرب عالم‌ می‌توان ردیابی کرد. اما آیا این افتخار فقط متعلق به گذشته است و به تاریخ پیوسته است؟ یا این چراغ‌ پر فروغ همچنان تابان و درخشان است؟ در پاسخ می‌توان گفت که هرچند گذر روزگاران، گاه موجب‌ نوسان‌هایی در فروغ این چراغ شده است، اما خوشبختانه این شعله مقدس هیچ‌گاه خاموش نشده و تا به‌ امروز همچنان در نورافشانی است. آشنایی با حیات فکری و فلسفی معاصر ایران و پیشگامان آن و معرفی‌ آن به تشنگان حقیقت در داخل و خارج ایران، گامی است سودمند در استمرار این سنت قویم و غنی، و قدمی است ضروری در بهره‌گیری نسل جدید از این میراث گرانسنگ. نوشتار حاضر نگاهی است گذرا به‌ حیات علمی برخی از پیشروان حکمت و معرفت اسلامی در ایران معاصر.
نوشته
آیا نقش ایشان را در رشد فلسفه در همان سده‌هایی ایشان شاگرد بودند و بعد آمدند استاد دانشگاه شدند،چه در (به تصویر صفحه مراجعه شود) مرحوم مطهری، عالم بود،فاظل بود، بافکر بود. یا داستان و راستان که می‌گویند از یک فیلسوف بعید است که بیاید رمان بنویسد آن هم برای قشر عوام؟آیا این ناشی از آن نمی‌شود که جنبه متکلم بودن ایشان،بر حیثیت فیلسوف بوده ایشان غلبه داشت؟ البته متکلم هم بود،اما این که کتاب حجاب نوشت و یا کتاب‌های دیگر را نوشت یا داستان راستان نوشت،این را به حساب متکلم بودن نگذارید. عرض کردم،مسائل سیاسی- اجتماعی را اصلا کار ندارم ولی آثار ایشان در فرهنگ اسلامی،فرهنگ باطنی اسلامی،یعنی عرفان اسلامی تشیع‌ هم‌اکنون در دنیا منشأ اثر خیر است. شاید من همهء آثارشان را نخواندم،ولی به‌ عنوان یک مدافع از فرهنگ اسلامی و فلسفهء اسلامی و عرفان اسلامی چرا،خیلی قوی است و خیلی منشأ اثر بوده، ولی حالا این که یک بدایعی از خودش آورده باشد و صاحب‌نظر باشد،نه،من چندان آشنایی ندارم. گویا در آن دوران میان مرحوم طباطبایی با آثای حائری در مورد بحث امکان،مکاتباتی صورت‌ گرفته و بعد آقای فلاطوری مطالبی در نقد آنها نوشتند؟ بله این نقدهایی که آقای فلاطوری نوشته بود،در آن جلسات شبانه مطر شد،عجیب این که علامه طباطبایی‌ خودش نقد را دیده بود و فکر می‌کرد این یک آلمانی است که اینها را نوشته و فکر نمی‌کرد که او فلاطوری است و طلبه بوده و اینها را بلد است.
نوشته
نفس حقیقتی مستقل است و قائم به موجود دیگری نیست بلکه کمال اول برای جسمی است که حیات بالقوه دارد بنابراین جوهر است. جاودانگی داستان نفس، پس از مرگ است که یا به صورت جسمانی است و یا غیرجسمانی. اگر جدایی نفس از بدن فرض شود نفس پس از مرگ غیر جسمانی است ولی اگر اتحاد میان آنها برقرار باشد بقای نفس به صورت جسمانی خواهد بود. علامه طباطبایی، بقای نفس را به صورت جسمانی می پذیرد اما هایدگر مرگ را آغازگر زندگی جدیدی می داند و یاسپرس هم این دنیا را مقدمه ی دنیای دیگر می داند که انسان به واسطه ی قدرتی که در اختیار دارد می تواند حیات پس از مرگ را هرچه متعالی تر بسازد. برخی از فلاسفه مانند راسل و به نوعی ویتگنشتاین به جاودانگی معتقد نیستند چراکه راسل کیفیت حیات پس از مرگ را مورد سؤال قرار می دهد و چون پاسخی برای آن نمی یابد به کلی وجود حیات پس از مرگ را انکار می کند اما ویتگنشتاین به دلیل اینکه درباره ی مسائل مربوط به مابعدالطبیعة زبان را قاصر از اظهارنظر می داند در هنگام مواجهه با این مسائل خاموشی را برمی گزیند اما منکر وجود حیات پس از مرگ نمی باشد. هدف این تحقیق بررسی نظرات فیلسوفان معاصر غربی و مقایسه ی نظر اندیشه های آنان با فیلسوف برجسته ی مسلمان، علامه طباطبایی است. در این تحقیق براساس روش کتابخانه ای با استفاده از کتب معتبر نظرات مختلف فلاسفه ی غرب و اسلامی به دست آمده و با مطالعه ی تفکرات آنها بررسی تحلیلی انجام گرفته است.
نوشته
Footer