موضوع پایان نامه، قضا و قدر است و مسئله‌ی آن، این است که بدانیم از نظر علامه طباطبایی(ره)، چه نسبتی میان قضا و قدر و علم ذاتی خداوند برقرار است؟ پاسخ مکتب های گوناگون فلسفی و کلامی به پرسش از چیستی قضا و قدر و رابطه‌ی آن با علم ذاتی خداوند، موجب بروز نظرات مختلف و بعضاً متعارض شده است. از این رو در ابتدا به بیان مباحث پرداخته، سپس آراء علامه طباطبایی(ره) را در آن خصوص بیان می‌نماییم. یقیناً نظرات علامه طباطبایی(ره) در عرصه‌ی موضوعات دینی با توجه به احاطه‌ی کامل ایشان به مباحث، از جایگاه ویژه‌ای در دنیای اسلام برخوردار است. از نظر علامه طباطبایی(ره) قضا و قدر به دو قسم قضای ذاتی و فعلی می‌شود؛ قضای ذاتی الهی عبارت است از علم الهی در مقام ذات به همه‌ی موجودات امکانی و مقصود از قضای فعلی الهی، علم فعلی الهی است. قدر الهی نیز به قدر عینی و قدر علمی تقسیم می‌شود؛ منظور از قدر عینی ویژگی‌ها وخصوصیاتی است که به اشیا ملحق می‌شود، همانند ویژگی‌های وجودی، مکانی، زمانی، و غیره. قدر علمی به معنای تعیین علمی این خصوصیات برای اشیا می‌باشد. تبیین صحیح این دو حقیقت، نشان دهنده‌ی این است که منافاتی با اصل آزادی انسانها ندارد. چرا که اختیار و اراده، یکی از اسباب و علل جهان است؛ پس انسان و اختیارش، همه فعل اوست. حتمیت بر هستی حاکم است اما با اذعان به علت تامه؛ به این معنی که پدیده‌های جهان به شرط فراهم شدن تمامی شرایط و عدم موانع، تحققشان حتمی است. این قطعیت در افعال اختیاری انسان نیز ساری است با این تفاوت که با انتخابی آزاد و مبتنی بر اراده و عقل حتمیت می‌یابد. کارهای اختیاری انسان، همانگونه که حقیقتاً به خود انسان، به عنوان فاعل مباشر افعال انتساب دارد، به صورت حقیقی به خداوند منسوب است. افعال، منسوب به انسان است چون بر اساس اراده‌ی او و تحت تأثیر تصمیم و انتخاب او انجام می‌گیرد و از طرفی به خداوند انتساب دارد؛ زیرا تمام آثار وجودی و هستی انسان، من جمله افعالش، وابسته به خداوند و معلول اوست. غرض اصلی در این نوشتار، بیان چگونگی نسبت افعال اختیاری انسان به واجب تعالی و نحوه‌ی تعلق اراده‌ی واجب به آن افعال و حل مسئله‌ی جبر و تفویض و امر بین امرین است.
نوشته
پس‌ پاسخ پرسش مزبور این خواهد بود که تغییر معلوم جزئی‌ به هیچ وجه موجب تغییر در علم حق نخواهد شد و در اینجاست که معلوم می‌شود متکلمان نیز در باب علم‌ خداوند به جزئیات،همان راهی را می‌پیمایند که ابن‌سینا آن را طی کرده است زیرا همانگونه که ابن سینا علم خدا را به اشیاء از قبیل علم حصولی به شمار می‌آورد متکلمان‌ نیز به علم حصولی خدا قائلند در مورد تغییر جزئیات و ثابت بودن علم خدا نیز،متکلمان چیزی بر خلاف نظریهء ابن سینا ابراز نداشته‌اند به این ترتیب می‌توان گفت طعن‌ متکلمان بر سخن ابن سینا در باب علم حق به جزئیات، بی‌وجه است وقتی این طعن با صدور حکم تکفیر توأم‌ باشد متهورانه و غیر منصفانه نیز خواهد بود این تنها حجت‌الاسلام غزالی نبود که در مورد علم حق به‌ جزئیات،ابن سینا را تکفیر کرد،بلکه بسیاری از متکلمان‌ دیگر نیز اعم از شیعه و سنی در این باب اظهار نظر نموده‌ و از صدور حکم تکفیر خودداری نکرده‌اند. با توجه به آنچه در اینجا ذکر شد به‌ آسانی می‌توان دریافت که علامه مجلسی برای اثبات علم‌ حق تبارک و تعالی به جزئیات و توجیه عقلانی آن تلاش‌ و کوشش بسیار کرده و آنچه در توان داشته به کار برده‌ است ولی کسانی که با فلسفهء اسلامی آشنایی دارند بخوبی می‌دانند که تلاش‌های این محدث بزرگ ضمن‌ اینکه از نوعی تکلف خالی نیست نتیجه‌ای نیز جز آنچه‌ شیخ الرئیس ابوعلی سینا در کمال صراحت و روشنی‌ در این باب ابراز داشته در بر نخواهد داشت.
نوشته
Footer