درست است که علامه طباطبایی از یک کلام غیر شخص انگار و کاملا عقلی جانبداری می کند, اما این کار مانع از آن نمی شود که در عبادات و در ارتباطات خیالی خود با خداوند, از آن تصورات تشبیه گونه چوپان سود نجوید; چنانکه این امر در نوشته های معنوی خود ـ نظیر شعر زیر ـ آشکار است: مرا تنها برد مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد از سمک تا به سهایش کشش لیلی برد من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا ز کجا بود مگر دست که بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یکجا برد خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که در این بزم بگردید و دل شیدا برد خودت آموختیم مهر و خودت سوختیم با برافروخته رویی که قرار از ما برد همه یاران به سر راه تو بودیم ولی غم روی تو مرا دید و ز من یغما برد همه دل باخته بودیم و پریشان که غمت همه را پشت سر انداخت مرا تنها برد.
نوشته
Footer