مسأله علیت و ضرورت علّی که از فروعات اصل علیت است در طول تاریخ فلسفه همواره یکی از مسائل مهم و اساسی فلسفه بوده، انکار آن را منجر به پذیرش صدفه و اتفاق دانسته‌اند. بسیاری از فلاسفه نیز ضرورت علّی را اصلی بدیهی تلقی کرده‌اند. از طرف دیگر اختیار انسان امری وجدانی و بدیهی تلقی می‌شود. حال مسأله این است که چه نسبتی میان اصل ضرورت علّی و اختیار، وجود دارد؟ آیا با وجود اصل ضرورت علّی و کلیت و ضرورت این اصل، جایی برای اختیار باقی می‌ماند؟اسپینوزا اراده آزاد را در تعارض با ضرورت علّی، و محال می-داند. اما با این حال او اختیار را به معنای فاعلی که تنها به اقتضای ذاتش موجود و عمل می‌کند، تعریف کرده است. با ارائه چنین تعریفی از اختیار است که او می‌تواند از خداوند به عنوان فاعل مختار نام برد. اما با وجود چنین اختیاری باز هم خداوند دارای اراده آزاد شناخته نمی‌شود. برخلاف نظر اسپینوزا، به عقیده علامه طباطبائی علیت با اختیار سازگار است. او برای نشان دادن این سازگاری فعل اختیاری را بر طبق ملاک‌های مختلفی همچون «خود تعیّنی»، «ملائمت با نفس»، «ارادی بودن» و «امکان بالقیاس» تعریف می‌کند. بنابراین علی رغم پذیرش سازگاری اختیار با ضرورت علّی از طرف علامه، او نیز اراده آزاد را نفی کرده و اختیار را به معنای توانایی انسان بر اراده کردن و اراده نکردن، و در نتیجه توانایی او بر فعل و ترک را محال می‌داند. به این ترتیب مشاهده می‌شود که میان ضرورت علّی و اختیار -به معنای حقیقی و واقعی آن- سازگاری وجود ندارد، به طوری که اگر قائل به ضرورت علّی شویم، نمی‌توانیم قائل به اختیار -به معنای درست آن- باشیم. مگر اینکه اختیار را طوری تعریف کنیم که منافی ضرورت نباشد، اما در این صورت اختیار را از معنای اصلی و واقعی خود خارج کرده‌ایم. علامه و اسپینوزا هر کدام به نوبه خود برای سازگار ساختن ضرورت با اختیار، مفهوم اختیار را از معنای اصلی و متفاهم عرفی خود خارج می-سازند. بنابراین نسبت میان اختیاری که متفاهم عرفی و وجدانی، و مصحح مسئولیت آدمی است، با اختیاری که این فلاسفه برای سازگار ساختن آن با ضرورت تعریف می‌کنند، تنها اشتراک لفظی است.
نوشته
مسأله علیت از کهن ترین مسائلی است که ذهن انسان در طول تاریخ بدان مشغول بوده است، اهمیت این اصل بدان جاست که آن را به عنوان فطرت عقل در برابر فطرت دل به کار می برند. می توان ادعا کرد که شالوده اصلی یافته های بشر، در طول تاریخ، مدیون اصل علیت است. این مسأله در فلسفه و حکمت اسلامی همواره مورد بحث بوده و چالش هایی بین حکما و متکلمان، ایجاد کرده است. یکی از مهم ترین چالش ها اشکالاتی است که غزالی پیرامون علیت مطرح کرده است. غزالی از متفکران اشعری بود. در نگاه اول به نظر می رسد او منکر این اصل است، ولی با تأمل در سخنانش روشن می شود که او اصل علیت را پذیرفته ولی آن را در موجودات عالم جسمانی جاری ندانسته، تنها آن را در واسطه بین خداوند و موجودات می پذیرد.علامه طباطبایی به عنوان حکیم و فیلسوف بزرگ معاصر، با احاطه بر همه تفکرات پیش از خود از اصل علیت دفاع کرده و به شبهات پیرامون آن پاسخ داده است. علامه معتقد است پایه زندگی انسان و هر موجود جانداری، بر قانون علیت استوار است.اصل علیت در دیدگاه علامه، یک اصل واقعی است و چنین نیست که ساخته ذهن و عادت باشد.علامه بحث علیت را در دو بخش تصور و تصدیق مطرح کرده است. در بخش تصدیق علی رغم مشرب اصالت وجودی، ایشان از طریق تحلیل ماهیت به اثبات اصل علیت می پردازد. علامه هم چنین از طریق وجود رابط و مستقل نیز به اثبات اصل علیت پرداخته است. آراء غزالی و علامه علی رغم وجوه مغایرت فراوان، دارای تشابهات اندکی نیز هست که از جمله آن اثبات علیت در رابطه بین خداوند و معلولات و درپاره ای از موارد استفاده از دلیل نقلی برای اثبات اصل علیت است. کلمات کلیدی: علیت، ضرورت،توالی، عادت الله، غزالی، علامه طباطبایی
نوشته
درباره رابطه اصل موجبیت علّی و اختیار، آرای متفاوتی ارائه شده که ذیل دو عنوان کلی جای می¬گیرد: «سازگارگرایی» که اختیار را با موجبیت علّی سازگار می¬داند و «ناسازگارگرایی» که به ناسازگاری این دو معتقد است. علامه طباطبائی در مقام فیلسوفی سازگارگرا، می‌کوشد با تعریف فعل اختیاری، ملاک اختیار را به دست داده، نشان دهد چگونه یک فعل اختیاری با داشتن چنین ملاکی می¬تواند با اصل ضرورت علّی سازگار باشد. با بررسی آثار مختلف علامه می¬توان گفت ایشان در مجموع چهار ملاک برای فعل اختیاری قایل می¬شود. این ملاک¬ها نه در طول هم، بلکه در عرض هم مطرح می¬شوند. بدین ترتیب، علامه در مباحث خود، گاه ملاک «خودتعینی» را برای اختیار در نظر می¬گیرد و گاهی «فعل مسبوق به اراده» را به ‌عنوان فعل اختیاری مطرح می-کند. جایی دیگر فعل ارادی را به فعل اختیاری و جبری تقسیم می¬نماید و «ملائمت آن با نفس فاعل» را ملاک اختیار می¬گیرد و در نهایت اختیار را به «امکان بالقیاس» تعریف کرده، آن را به معنای رابطه امکانی معلول با علت ناقصه¬اش می¬داند. در مقاله حاضر به تبیین و بررسی سه ملاک اول ‌پرداخته شده است.
نوشته
اصل علیت یا برهان علیت (The Causal or cosmological Argument) از دو جنبه خداشناسی و انسانی شناسی و نیز مسائل مربوط به این دو حایز اهمیت است. از جنبه خداشناسی، اصل علیت دست کم از لحاظ تاثیر مقدمات استدلال به عنوان علت بر نتیجه استدلال، مبنای تمام استدلال های اثبات ذات احدیت است و از جنبه انسان شناسی ارتباط این اصل با توحید افعالی و اختیار انسان، باب گسترده ای را باز می کند که زیربنای بسیاری از مبانی انسان شناسی قرار می گیرد. از این رو، بحث درباه مسایل اصل علیت از اصلی ترین و مهم ترین مباحث فلسفه و اندیشه اسلامی از ابتدا تاکنون بوده است. در میان اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان، اصل علیت مبنا و ریشه تمام استدلال های دیگر شناخته شده است. در دوره جدید، از سوی برخی از دانشمندان، شبهائی بر اصل علیت وارد آمده است تا آن را از مبنا نادرست یا مردّد بدانند. به همین دلیل، فلاسفه اسلامی معاصر توجهی دوچندان به تبیین این اصل اساسی داشته اند. علامه طباطبائی به عنوان یکی از بزرگترین اندیشمندان و فیلسوفان در اثار خود، جنبه های گوناگون اصل علیت را بررسی کرده است. این مقاله با روش مطالعه کتابخانه ای به دنبال پاسخ به این سوال کلی است که پذیرش و باور به اصل علیت چه جایگاهی در فکر و اندیشه اسلامی دارد؟ بنابراین هدف، ابتدا مبانی و کلیات دیدگاه فلاسفه اسلامی و متکلمان درباره اصل علیت احصا شده است و با تاکید بیشتر بر نظرات علامه طباطبائی به پاسخ این سوال دست خواهیم یافت.
نوشته
خطای غزالی و هیوم در آنجاست که میانه اصل کلی علیت(هر حادثی علت دارد یا هر ممکن الوجودی علت دارد)باسببیتهای جزئی طبیعی که علی القاعده از طریق مشاهده و استقراء استنتاج می‌گردند، خلط نموده و چون دریافته‌اند هیچگونه ضرورتی در پدیده‌های مقارن و متوالی مشاهده نمی‌گردد پس یکسره هیچ ضرورتی بین آن‌ها در کار نیست(چنان که غزالی نتیجه‌گیری میکند و در واقع مرتکب خلط بین مقام علم و مقام عین، یا مقام اثبات و مقام ثبوت شده است)، و یا دست کم ما هیچ معرفتی نسبت به روابط غنی و پیوستگی‌های ضروری بین اشیاء نتوانیم داشت(چنانکه هیوم در نظام معرفت شناسی تجربه باورانه خود نتیجه می‌گیرد). اگر بپذیریم که هر نظام معرفتی عبارت است از مجموعه‌ای از تعریف‌ها و تبیین‌ها و یا به عبارت دیگر یا موضوعات تعریف می‌شوند(شناخت ماهیت اشیاء)و یا تبیین می‌گردند(شناخت وجود اشیاء و تکون 1 آنان با پژوهش در علت‌های ایجادی و اسباب وقوع و حدودشان)، بنابراین اگر شناخت علت را ممکن ندانیم خواه ناخواه در هیچ علمی تبیین و توجیه و استنباط علی را ممکن ندانسته‌ایم حتی اگر آن علم(نظام معرفتی)کلام اشعری باشد یا نظام معرفت شناسی تجربه باورانه هیوم، در کلام اشعری رابطه علی و پیوستگی ضروری بین موجودات انکار می‌شود اما حدوث و وقوع آنها با اراده آزاد و قدرت مطلق الهی تبیین و توضیح می‌گردد. البته در نظر فیلسوفان دوره اسلامی پدیده‌های طبیعی هیچکدام خارج از اصل عمومی علیت نبوده و همگی بر اساس پیوستگی‌های ضروری موجود می‌شوند اما این پیوستگی ضروری از مشاهده اقتران و توالی کشف نشده بلکه به طریق تحلیلی در فلسفه اولی از تحلیل وجود بدست آمده و چون عالم طبیعت و پدیده‌های طبیعی نیز بخشی از قلمرو وجود است خود بخود مشمول و محکوم قانون ضروری و کلی علیت است.
نوشته
در میان مسائل فلسفی، علیت یکی از مهم‌ترین مباحثی است که فکر بشر را همواره به خود مشغول داشته است و فیلسوفان مختلفی به بیان دیدگاه و اندیشه خود درباره علیت پرداخته‌اند. هدف این نوشتار بیان قاعده علیت و لوازم آن از دیدگاه ملاصدرا و سپس مقایسه آن با دیدگاه علامه طباطبایی است. البته دیدگاه‌ بعضی فیلسوفان باستان و فلاسفه مشاء همچون ارسطو و ابن‌سینا درباره قاعده علیت بیان‌شده تا ذهن خواننده با نظرگاه‌های مختلف آشنا شود و زمینه و مقدمه‌ای برای بیان مقایسه دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی باشد. از نوشته‌های ابن‌سینا فیلسوف مشایی برمی‌آید که وی اصالت را به وجود می‌دهد و نیاز معلول به علت را امکان ذاتی (امکان ماهوی) می‌داند و موجودات را حقایق متباین به تمام ذات می‌داند. ملاصدرا معتقد به اصالت وجوداست. ازنظر او وجود حقیقتی واحد و دارای مراتب است که همه موجودات را در برمی‌گیرد. ملاصدرا ملاک نیازمندی معلول به علت را امکان فقری (فقر وجودی) می‌داند ازنظر او علیت، اضافه اشراقی است که فقط یک‌طرف مستقل در آن برای تحقق ربط کفایت می‌کند. ملاصدرا برای معلول وجود مستقلی قائل نیست و آن را فقط رابط می‌داند. او پیدایش معلول را نوعی ظهور علت دانسته و ازاین‌جهت همه موجودات را نمود حق می‌داند نه بود حق. علیت و معلولیت را به تشان و تجلی و ظهور ارجاع می‌دهد. ملاصدرا تقدم علت بر معلول را تقدم بالحق می‌داند نه تقدم بالعلیه. علامه طباطبایی مناط احتیاج به علت را امکان وجودی یا همان فقر وجودی می‌داند. علامه طباطبایی علیت را از سنخ معقولات ثانیه فلسفی می‌داند که ذهنی محض نبوده و قابل صدق بر امور خارجی است ولی انتزاع این‌گونه مفاهیم به تأمل عقلی و مقایسه پدیده‌های خارجی با یکدیگر نیاز دارد. علیت مصداق خارجی ندارد بلکه منشأ انتزاع دارد. دیدگاه ابتکاری علامه طباطبایی آن است که آدمی از طریق علم حضوری به درک مفهوم علیت نائل می‌شود.
نوشته
Footer