با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار مردم‌سالاری دینی، پرسش از پیشینۀ مباحث نظری سازگاری و یا ناسازگاری اسلام و دموکراسی به مسئله‌ایی بنیادین در عرصۀ مشروعیت بخشی به نظام جدید تبدیل شد، موضوعی که، پاسخ آن کمتر از دل الگوپردازی‌های متفکران دورۀ پهلوی دوم عرضه شده است. با این حال، آیا می‌توان نظریۀ مردم‌سالاری دینی را در آرای اندیشوران اسلام‌گرای پیش از انقلاب اسلامی ریشه‌یابی کرد؟ (سوال) آرای علامه طباطبایی و دکتر شریعتی دربارۀ مردم‌سالاری، می‌تواند، به نمایندگی از دو اندیشة سنتی و مدرن، پیشقراول گفتگوهای نظری و تئوریزه‌سازی اولیه در این عرصه باشد. (فرضیه) هدف نوشتار حاضر آن است که زمینه‌های نظری بخشی از آرای اندیشوران جریان اسلام‌گرای سنتی و مدرن پیش از انقلاب اسلامی که در تحلیل الگوهای مردم‌سالاری دینی به کار می‌آید را تحلیل کند. (هدف) این مقاله، با کاربست روش توصیفی- تحلیلی، تلاش می‌کند آرای آن دو را تصویرسازی و نسبت آرای آنان را با نخبه‌سالاری پیش از انقلاب اسلامی بیان کند. (روش) کارآمدی نظری دو الگوی دموکراسی مسئولانه طباطبایی و دموکراسی متعهدانه شریعتی در شرایط قبل و گرایش به الگوی مطرح شده از سوی امام خمینی، نکتة جدید این نوشتار به‌شمار می رود. (یافته)
نوشته
Footer