مقاله حاضر که با هدف بررسی مقایسه‌ای مدیریت خانواده از دیدگاه علّامه طباطبائی و پارسونز تهیه شدهاست، به دنبال پاسخ‌گویی به این سوال اصلی بود که میان آرای علّامه طباطبائی و پارسونز نسبت به مدیریت خانواده چه تشابهات و تمایزهایی وجود دارد؟ جمع‌آوری اطلاعات و انجام این پژوهش با روش اسنادیصورت گرفته است. این پژوهش از یک‌سو، دارای رویکردی میان‌رشته‌ای بین اخلاق و جامعه‌شناسی است و از سوی دیگر، پژوهشی علمی ـ دینی به‌شمار می‌رود. در این مقاله ابتدا الگوهای مدیریتی در خانواده مطرح شده‌اند، سپس به دیدگاه‌های علّامه طباطبائی و پارسونز در خصوص مدیریت خانواده اشاره شدهاست. بر اساس دستاوردهای این پژوهش، علّامه طباطبائی در خصوص مدیریت خانواده بر تفکیک نقش‌ها وتعقل تاکید ورزیده و پارسونز به تفکیک نقش‌ها و اصل سازش‌ناپذیر بودن آن اشاره کرده است. البته بین دیدگاه علّامه طباطبائی و پارسونز پنج تشابه و چهار وجه تمایز وجود دارد که در این نوشتار بدان اشاره شده است.
نوشته
سلامت وسعادت یک جامعه به میزان قابل توجهی به خانواده و روابط میان افراد آن بستگی دارد. روابطی که پایداری آن را قواعد اخلاقی و حقوقی تضمین می نماید. در دنیای کنونی نظام خانواده گرفتار چالش های اساسی است. اختلاف خانوادگی ، جدایی و طلاق ، فرزندان بی سرپرست ، بزهکاری و اختلالات رفتاری نوجوانان و جوانان و.. نشان دهنده آسیب های خانواده و بیانگر ضعف و ناتوانی در برقراری ارتباط اخلاق و حقوق است . از دلایل اصلی این آسیب ها ، دوگانگی و افتراقی است که میان اخلاق و حقوق ایجاد شده است ، در حالی که بسیاری از قواعد حقوقی از پشتوانه اخلاقی برخوردار است و انسان در زندگی خود همواره به ضرورت و اهمیت حقوق و اخلاق برای حفظ و رسیدن به ارزش هایی چون عدالت ، نظم ، آرامش و سعادت پی برده است . هدف از این پژوهش رابطه اخلاق و حقوق خانواده از دیدگاه علامه طباطبایی است .جمع آوری اطلاعات با روش توصیفی و تحلیلی و بر اساس مطالعه کتابخانه ای انجام گرفت و تلاش شد که تأثیر اخلاق در حقوق خانواده بارز گردد ونگاهی از زاویه اخلاق حقوقی یا حقوق اخلاقی به خانواده معطوف شود . در این راستا ، رفتار و اخلاق اجتماعی که هم رنگ حقوقی وهم رنگ اخلاقی دارد مورد توجه قرار گرفت . وپیامد آن که ، دستیابی خانواده و جامعه به سعادت وکمال ، در گرو کسب ارزش های اخلاقی و شناخت و رعایت حقوق متقابل افراد است.
نوشته
خانواده واحدی اجتماعی است که براساس ازدواج پدید می‌آید. در یک تقسیم‌پندی عام، برحسب اینکه خانواده چه نوع واحد اجتماعی است، سه رویکرد متفاوت طبیعی، توافقی و رئالیستی به‌وجود آمده است. خانوادة اسلامی دارای مختصاتی است که بیش‌ازهمه در رویکرد رئالیستی قابل فهم است. رئالیسم دیدگاهی است که عالم مستقل از ما را می‌پذیرد و قائل است که می‌توانیم به این عالم معرفت پیدا کنیم؛ بنابراین، تعریف، خانواده عالمی مستقل است و نسبت خاصی با معرفت ما دارد. پیدایش و استمرار خانواده در رویکرد رئالیسم؛ نه صرفا به‌عنوان یک قرارداد در نظر گرفته می‌شود (توافقی) و نه صرفا به یک عامل زیست‌شناختی مانند غریزة جنسی تقلیل داده می‌شود (طبیعی). رویکرد رئالیسم، هر دوی این عوامل را در نظر می‌گیرد؛ علاوه‌بر پذیرش هر دو بعد طبیعی و قراردادی، رثالیسم تنها به همین اکتفا نکرده بلکه معتقد است خانواده یک نظام است که دارای مجموعه روابط مستقلی است و افراد هنگام تشکیل خانواده باید بدانند که وارد نظامی می‌شوند که دارای قوانین مخصوص به خود است. شایان ذکر است که در رویکرد رئالیسم؛ هر سه سطح طبیعی» توافقی و نظام؛ ذیل اصل عام ،فطرت به هم پیوند می‌خورند. با این توضیحات می‌توان گفت این تحقیقی امکانات یک نوع خاص از فلسفه ،رویکرد رئالیستی» را برای توضیح خانوادة اسلامی (قرآنی) به‌کار گرفته است. بدین منظورء آرای دو نمایندة رویکرد «فلسفی» رئالیسم؛ علامه طباطبایی و استاد مطهری در سه بخش هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی وروش‌شناسی بازخوانی شده است و در مرحله بعد تناسب مختصات خانوادة اسلامی (قرآنی) با این رویکرد نشان داده شده است. نتیجه‌ای که از مقاله حاصل می‌آیدء شناسایی مختصات خانوادة اسلامی در یک رویکرد منسجم است تا ازطریق آن هویت خاص این خانواده معرّفی شود.
نوشته
در عصر حاضر نظام خانواده دچار مشکلات و چالش های اساسی گردیده است .اختلافهای خانوادگی،طلاق،فرزندان بی سرپرست و بزهکاری نوجوانان و جوانان،نشان دهنده مشکلات اساسی در خانواده های ماست.بخشی از این مشکلات،نشانگر ضعف در برنامه ریزی،تصمیم گیری و سازمان دهی می باشد که در مدیریت خانواده تجلی می یابد.بنابراین به نظر می رسد خانواده ها برای غلبه بر این مشکلات نیازمند به بازنگری در نوع مدیریت خود برای رویارویی با پیچیدگی های زندگی کنونی،از جمله تربیت فرزندان و برقراری روابط مناسب با همسر می باشند. در بین صاحب نظران اسلامی مرحوم علامه طباطبایی با بهره گیری از اندیشه های اسلامی و تعقل و آزاد اندیشی صاحب نظراتی در خصوص مدیریت خانواده می باشد،که می تواند کمک شایانی به حل مشکلات مدیریت خانواده در وضعیت در حال گذار کشورمان بکند. لذا در این مقاله ابتدا گونه های مدیریت خانواده معرفی شده اند.سپس نظریه های مدیریت خانواده در نظریه های جامعه شناسی و دین اسلام مورد بررسی قرار گرفته اند.در ادامه نظر به اهمیت نظریه علامه طباطبایی خصوص مدیریت خانواده نظریه ایشان که بر تفکیک نقش ها و تعقل مبتنی است،مبسوط تر ارائه شده است.در پایان نیز ضمن نقد نظریه های مدیریت خانواده،الگوی مدیریت مشارکتی بر اساس آموزه های دینی و علمی برای خانواده اسلامی ـ ایرانی ارائه شده است.
نوشته
انسان به دلیل برخورداری از عقل و اراده از سایر موجودات که فاقد این توانایی اند متمایز است. (اکوان،پژوهش دینی، ش16-83) علامه طباطبایی در بحث شناخت انسان معتقد است که انسان مرکب از دو بعد جسمانی و روحانی است و حقیقت انسان به روح است (طباطبایی،1374،2-170) از نظر علامه طباطبایی، انسان یک موجود حقیقی و مبدا آثار وجودی است و مستعد در رسیدن به کمال است، کمال انسانی نیز بستگی دارد به اعتقادات و اعمال صحیح که به صورت ملکه در وجود انسان راسخ می گردد. (طباطبایی، 1361،79-80) انسان با توجه به غریزه کمال طلبیِ فردی و اجتماعی ، برای بقا، حیات و نیل به کمال در خود، نیاز به موجودات دیگر دارد از همین جا اجتماع و زندگی اجتماعی انسان شکل می گیرد، در واقع آنچه آدمی را وادار نموده است تا به زندگی اجتماعی و تعامل با دیگران تن دهد نیازهای طبیعی زندگی و بهره مندی از آنها برای بهتر زیستن و رشد و تعالی مادی و معنوی است.(اکوان، پژوهش دینی، ش83،16) علامه طباطبایی در المیزان معتقد است، انسان که از روز اول به حکم ضرورت، اجتماع تشکیل داده است، بدین منظور بود که یک زندگی اجتماعی داشته باشد و در اجتماع دارای منزلتی شایسته باشد.(طباطبایی،1374،18-485) اولین اجتماع انسانی که در جامعه پیدا شد و اولین مکانی که برای هر انسانی تعریف می شود وبدان تعلق دارد خانواده است؛(اکوان، محمد، پژوهش دینی، ش16-96) علامه طباطبایی آن را به عنوان مهم ترین نهاد اجتماعی می داند که با پیوند مقدس ازدواج آغاز می گردد و با تولد فرزندان کامل می گردد(بروجردی علوی، مهدخت، اندیشه علامه طباطبایی،52،1)هرگاه خانواده مبتنی بر ملاک و معیار مناسبی که او را به سوی کمال سوق دهد باشد و روابط میان اعضای آن، روابط همسران نسبت به یکدیگر و همچنین روابط والدین و فرزندان بر اساس اصول انسان شناسی استوار باشد، از آن تعبیر به «خانواده مطلوب» می گردد. چنین خانواده ای ظرفیت بیشتری دارد تا از گزند آسیب هایی که بنیان خانواده و روابط فی ما بین اعضای آن را تحت الشعاع قرار می دهد، در امان بماند. در این پژوهش سعی بر این است که به بررسی اصول انسان شناسی و معیار های خانواده مطلوب و سپس آسیب های موجود از منظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان تحلیل گردد.
نوشته
این پژوهش تحت عنوان "نقش تربیتی خانواده در رشد اخلاق اجتماعی از دیدگاه علامه طباطبایی (ره)" می‌باشد. هدف این پژوهش بررسی ابعاد رشد اخلاق و همچنین بررسی نقش تربیتی خانواده در ابعاد رشد اخلاق اجتماعی از منظر علامه طباطبایی (ره) می‌باشد. بر این مبنا، برای ارائه تصویر بهتر از نقش خانواده در رشد اخلاق اجتماعی، به اخلاق فردی و الهی نیز توجه شده است. در اندیشه علامه طباطبایی (ره) انسان سه وظیفه کلی دارد؛ وظیفه در برابر خدا، خود و دیگران. با در نظر گرفتن این وظایف و با ایجاد دگرگونی در ابعاد فکری، عاطفی و رفتاری، خانواده می‌تواند به رشد مورد نظر در حوزه اخلاق اجتماعی دست یابد. اعضای خانواده در برابر هم وظایفی دارند که با انجام آنها می‌توانند نقش خود را در رشد اخلاق ایفا کنند. همچنین برای این منظور، روشهای تربیتی خاصی باید در خانواده اعمال شود تا به اهداف مورد نظر برسد. پژوهش در این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه‌ای است. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که در آثار علامه (ره) توصیه‌ها و دستورالعمل‌های فراوانی برای رشد و توسعه اخلاق در جنبه‌های الهی، فردی و اجتماعی بیان شده است. آشنایی با وظایف خانواده از مهم‌ترین توصیه‌ها و دستورالعمل‌هایی است که در رشد اخلاق تاثیر مستقیم دارد. توجه نکردن به انجام این وظایف، موجب ناکارآمدی خانواده در رشد اخلاق در درون خود می‌گردد. خانواده، بهترین ضامن اجرایی اخلاق در اجتماع می‌باشد و همچنین بهترین محیط برای آموزش آموزه‌های اخلاق اجتماعی به اعضای خود می‌باشد.
نوشته
Footer