یکی از مهمترین نظریات در حوزه فرا اخلاق و درباره تحلیل معناشناختی الزام اخلاقی، نظریه اعتباریات علامه طباطبایی است. از نظریه مذکور تفسیرهای مختلف و بعضا متناقضی ارائه شده است. در این نوشتار، دو خوانش و تفسیر مهم از این نظریه مورد بررسی قرار گرفته است. طبق تفسیر اول، مفاد بایدهای اخلاقی، ضرورت اعتباری و مجازی است؛ بطوریکه فاعل اخلاقی نسبت امکانی خود و فعل اخلاقی را بنابر مقاصدی، بمنزله نسبت وجوبی جعل و اعتبار میکند. طبق تفسیر دوم، اعتباریات در نظر علامه همان معقول ثانی فلسفی است و بنابرین بایدهای اعتباری اخلاقی، درواقع، مجازی و اعتباری بالمعنی الاخص نیستند بلکه ضرورتهایی تکوینی هستند که دارای منشا انتزاع عینی در خارج است. تفسیر اول عمدتا به اصول فلسفه و رسائل سبعه و تفسیر دوم به برخی فقرات پراکنده در المیزان و رساله الولایه مستند شده است. در این نوشتار و در مقام داوری و ارزیابی، تفسیر اول ـ از حیث انتساب به علامه ـ قویتر و صحیحتر دانسته شده است. از حیث مطابقت یا عدم مطابقت با واقع و میزان انسجام درونی نیز، موضع نوشتار حاضر اینست که نظریه اعتباریات علامه طباطبایی فاقد دلیل، ناسازگار با شهودهای انسانی، خودشکن و فاقد مانعیت میباشد. در نهایت بنظر میرسد نظریه» علامه درباره تحلیل معناشناختی الزام اخلاقی ناتمام بلکه نادرست باشد.
نوشته
یکی از قدیمی ترین و مهم ترین مباحث کلامی در ادیان بحث اسماء و صفات الهی و ارتباطش با ذات است. از دیرباز برای توجیه صفاتی که هم به خدا و هم به مخلوقات او نسبت داده می شوند، نظریه های گوناگونی مانند نظریه تشبیه، تنزیه، تعطیل، اشتراک لفظی و اشتراک معنوی بودن این مفاهیم ارائه شده است. این مسئله مهم هواره مورد توجه متالهان و یکی از دغدغه های اساسی آنها بوده و هست. در این تحقیق سعی بر آن شده که موضوع توحید و معناشناسی صفات الهی از منظر عهد عتیق و قرآن با تکیه بر آراء ابن میمون که طرفدار نظریه تنزیه و علامه طباطبائی که طرفدار نظریه ی تنزیه عین تشبیه و تشبیه عین تنزیه است. مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد. از انجایی که مساله اسماء و صفات الهی در عهد عتیق و قرآن آمده است، ابتدا به بررسی این موضوع در این دو کتاب پرداخته شده و سپس آراء دو حکیم و فیلسوف برجسته یکی ار قرون وسطی یعنی موسی بن میمون - فیلسوف یهودی - و دیگری از قرن معاصر یعنی علامه طباطبائی - فیلسوف اسلامی - مورد بررسی قرار گرفته است...
نوشته
بلاغیان سنتی ما همواره تأکید کرده‌اند که ترکیب‌ها و ساختارهای کلام بلیغ ارزش زیباشناختی و معناشناختی دارد. در متن قرآن کریم آرایش اجزای جمله با مهندسی خاصی صورت پذیرفته و ترکیب‌های زیبا و معناداری پدید آمده است. یکی از این آرایش‌های زیبا و معنادار آن است که جزئی از جمله در میان دو جزء دیگر قرار گرفته است. یکی دیگر از این آرایش‌ها نیز آن است که در جایی که انتظار ذکر جزئی در بین دو جزء دیگر داریم، این جزء ذکر نشود. مفسران و معربان، این اسلوب‌ها را با «حذف» و «تقدیر» معنا کرده‌اند، اما علامه طباطبایی بر آن است که تقدیرگرایی، افزون بر آنکه بخشی از معنای آیه را پنهان می‌کند، زیبایی شگفت‌آور آیه را نیز از بین می‌برد. وی با نگاه ویژه‌ای که به این اسلوب دارد، آن را معنادار و پدیدآورندة زیبایی منحصربه‌فردی یافته است. قاعده‌انگاری این نگاه ویژه با مشکلاتی روبه‌رو است که در این مقاله آن اشکال‌ها بررسی و جایگاه تفسیری و ارزش زیبایی‌شناختی این نگاه به‌مثابة قاعده‌ای فراگیر اثبات شده است.
نوشته
ابن عربی(638-560 ق) که به وجودشناسی معنا اهتمام دارد، معنا را حقیقتی خارجی و کلی می داند که در مراتب معنایی یک واژه مشترک است. هر واژه مراتبی از معنا دارد که به صورت حقیقی بر همه آنها صدق می کند. در این نوشتار نظر عارف در مباحثی همچون فرایند شکل گیری معنا، تعیین واضع اصلی لفظ و معنا، ذاتی بودن دلالت لفظ بر معنا، نسبت معنا و علم خدا، عینی بودن لفظ و معنا بررسی می شود. علامه طباطبایی (1360-1281) در پیروی از ابن عربی به نظریه روح معنا نظر می دهد و افزون بر آن نظریه فایده انگاری معنا را مطرح می کند. در این مقاله نظر علامه در مباحثی همچون فرایند شکل گیری معنا، زبان قرآن و نسبت آن با زبان بشری، تاثیر غایات در حقیقی بودن معنا در مصادیق فرامادی و برخی مسائل دیگر مطرح می شود. در مباحث مطرح شده، کوشیده ایم آراء ابن عربی و علامه در باب معنا را مقایسه کنیم. هدف اصلی این پژوهش بررسی آراء ابن عربی و علامه طباطبایی و مقایسه آنهاست و هدف فرعی آن، طرح مسائل و نکات جدید در این باب و نظرورزی فلسفی و تحلیلی در آنهاست. روش ما در این مقاله، روش عقلی است.
نوشته
معناشناسی زبانی و تفسیر قرآن به قرآن در مطالعات قرآنی ارتباط نزدیکی با هم دارند. مقاله حاضر سعی دارد تا با روش توصیفی تحلیلی، ضمن توصیف نقاط اشتراک این دو رویکرد در مطالعات قرآنی، نقش مثبت معناشناسی زبانی را در فرایند تفسیر قرآن به قرآن، روشن و مزایای آن را به اختصار بررسی کند و نیز کاستی‌های برخی از نحله‌های معناشناختی را یادآور شود. رابطه معناشناسی و تفسیر قرآن به قرآن در دو بعد مبنایی و فرایندی قابل بررسی است. در بعد نخست، نوع نگاه هر یک از این دو روش بر نقش بافت زبانی و غیرزبانی و نیز جایگاه روابط بینامتنی در کشف معنا بررسی شده است، و در نگاه فرایندی به‌رغم همسویی درخور توجه دو رویکرد مزبور، معناشناسی با قرائت متکامل آن می‌تواند نقش مکمل و سازنده‌ای در قاعده‌مندی و مقوله‌بندی واژگان قرآن و اثبات نظام‌مندی معارف آن و مهار روشمند پیش‌دانسته‌ها در تفسیر قرآن به قرآن داشته باشد.
نوشته
فرااخلاق علمی است که به مبادی تصوری و تصدیقی علم اخلاق می‌پردازد و معناشناسی مفاهیم اخلاقی، از مباحث این دانش به‌شمار می‌رود. مهم‌ترین بخش در تحلیل مفاهیم اخلاقی، مفاهیمی هستند که محمول جمله‌های اخلاقی قرار می‌گیرند و شامل مفاهیم ارزشی مانند «خوب» و «بد» و مفاهیم الزامی مانند «باید»، «نباید» و «وظیفه» هستند. این تحقیق با تفکیک حیث معناشناختی از هستی‌شناختی مفهوم «الزام اخلاقی»، تفسیری نو از دیدگاه علامه درباره معناشناسی «الزام اخلاقی» ارائه کرده و درصدد است تا اثبات کند علامه معنای «الزام اخلاقی» را «ضرورت بالغیر» می‌داند؛ زیرا ایشان نظریه اعتباریات را براساس «مجاز سکاکی» پایه‌ریزی می‌کند که معنای لفظ در این‌گونه مجازها با معنای حقیقی تمایزی ندارد؛ بلکه مصداق مجازی غیر از مصداق حقیقی خواهد بود؛ بنابراین معنای «باید» در استعمال حقیقی و اعتباری تفاوتی نخواهد داشت و با توجه به اینکه معنای «باید حقیقی» از منظر ایشان «ضرورت بالغیر» است، معنای «باید اعتباری» نیز «ضرورت بالغیر» خواهد بود.
نوشته
Footer