مسأله اصلی رساله، بررسی مبانی، ادلّه و لوازم دیدگاه دکارت، لاک و طباطبایی حول محور فطرت به روش توصیفی، تحلیلی و تطبیقی است. دغدغه دکارت در مواجهه با فطرت، معرفت‌شناسانه و در جستجوی مبنایی برای وصول به یقین بوده است. با نظر به فضای شک‌آلود عصر نوزایی، دکارت با تمسّک به دو مبنای اصالت ریاضیات و جدایی عقل و ایمان (خرد محوری) به وادی فطرت کشیده شده است. مبنای اوّل سبب شد در جستجوی یقین در حوزه ایمان و جزمیت اعتقادی نباشد، بلکه با اعتقاد به مبنای اوّل (اصالت ریاضیات)، ریاضیات را سرمشق استدلال یقینی قرار داد. مرادش از فطرت، تصوّرات بالفعل غیر اکتسابی بود که به روش شهود عقلی قابل انکشاف است. از پیامدهای روش دکارتی، عقل محوری، فردگرایی، و ذهنیّت-گرایی است که در فضای سیاست، بستر سکولاریسم و لیبرالیسم را فراهم نموده است و در فضای تعلیم و تربیت، با اهداف و برنامه‌های ذهن‌محور و ایدئالیستی متناسب است؛ مبناگروی معرفت‌شناختی نیز از دیگر پیامدهای دیدگاه دکارت است. امّا لاک گرچه عمدتاً دغدغه‌های مدنی - سیاسی داشته است، ولی دغدغه مذکور او را به وادی معرفت‌شناسی کشانده است. او در بسترکشمکش‌های سیاسی انگلستان و در برابر نظریه حقّ الهی پادشاهان، طرفدار تساهل و حقوق و آزادی‌های فردی بود. مبانی فکری مهمّ او در انکار فطرت، تجربه‌گرایی و لیبرالیسم (جدایی حوزه عقل و ایمان) بوده است. او منکر و منتقد جدّی فطرت بود که مرادش از فطرت، فطرت به معنای دکارتی است. تنها دلیل حلّی او در انکار فطرت، استفاده از استنتاج بهترین تبیین بود و ادلّه دیگرش عمدتاً نقضی هستند. لیبرالیسم، سکولاریسم، و اومانیسم از پیامدهای بارز اندیشه لاک بوده و در عرصه تعلیم و تربیت، اندیشه او همسو با اهداف و برنامه‌ها و روش‌های رئالیستی می‌باشد. امّا مبانی دینی برجسته علّامه طباطبایی در پذیرش فطرت، حکمت الهی و هدایت عامّه بوده است؛ و از مبانی فلسفی او در بستر اندیشه صدرایی، اصولی چون اصل علّت، علّت غایی و علم حضوری را می‌توان برشمرد. در آثار او سه مفهوم از فطرت را می‌توان یافت: ا- فطری به معنای بدیهی که از طریق دلیل مبناگروانه مبتنی بر بداهت حمایت می‌شود.2- فطرت به معنای عام(لوازم وجودی غیراکتسابی و خلقی موجودات) که از طریق تبیین مبتنی بر اصل علّت غایی توجیه می‌شوند. 3- فطرت به معنای وجه و ساحت ملکوتی موجودات که از طریق تبیین مبتنی بر اصل علیّت اثبات می‌شوند. به فطرت در معنای نخست از منظری معرفت‌شناسانه و در موارد آخر از منظری هستی‌شناسانه نگریسته می‌شود. بنابراین، دغدغه‌های طباطبایی در اقبال به فطرت، هستی-شناسانه، معرفت‌شناسانه و کلامی بوده است. همسویی عقل و ایمان، واقع‌گرایی و شناخت‌گرایی اخلاقی، ارتباط ذهن و عین، همسویی روش‌های معرفتی، جامعیّت اهداف و برنامه‌های آموزشی و تربیتی ( نظریه ترکیبی مشتمل بر اهداف و برنامه‌های رئالیستی و ایدئالیستی)، طرح فطرت به عنوان خاستگاه دین و مبناگروی معرفت‌شناختی را می‌توان از پیامدهای دیدگاه علّامه در زمینه فطرت دانست.
نوشته
در این نوشتار همانگونه که از عنوانش پیداست به تحلیل و بررسی نظرات مهم بار کلی در یکی از مهم‌ترین آثار فلسفی‌اش یعنی "رساله در اصول علم انسانی" پرداخته شده است. این تحقیق شامل دو بخش است: بخش اول آراء بارکلی را شامل می‌شود که مشتمل بر شش فصل میباشد. فصل اول ابتدا اندیشه های فلسفی جان لاک را که در فلسفه بارکلی نقش بسیار مهمی دارد. به صورت خلاصه بیان نموده، و در فصل دوم به بیان ایده‌آلیسم بارکلی و اهداف وی پرداخته شده است. در فصل سوم نیز مسئله بسیارمهم تصورات انتزاعی و رد آن از سوی بارکلی مورد بحث قرار گرفت. فصل چهارم به مسائلی از قبیل تصور جوهر و نفی جوهر مادی، و بررسی اصل وجود مدرک شدن است و نیز کیفیات اولیه و ثانویه می‌پردازد. در فصل پنجم مسئله علیت و در فصل ششم بحث ارواح متناهی (انسان) و روح نامتناهی (خدا) مورد بررسی قرار می‌گیرد. در بخش دوم که با عنوان نقد آراء بارکلی از دیدگاه علامه طباطبایی آمده است. سعی شده است تا با نگاهی به فلسفه علامه طباطبایی به شبهات بارکلی پاسخ داده شود. از جمله نتایج حاصل از این بخث این است که اگر دیدگاه فلسفی علامه پذیرفته شود ملزم به پذیرش واقعیات جهان محسوس خواهیم شد. اصولا وجود جهان محسوس، از نظر او یک معلوم فطری و شبهات بارکلی در خصوص محصور بودن انسان در زندان تصورات، با تکیه بر اصل مسبوق بودن هر علم حصولی به علم حضوری قابل حل می‌باشد.‬
نوشته
Footer