ازخودبیگانگی یکی از مهمترین مسائل انسان‌شناختی است که پژوهش حاضر به نقد و بررسی آراء اگزیستانسیالیستی یاسپرس از منظر اسلامی با تاکید بر آراء علامه طباطبائی پرداخته و به روش مطالعه کتابخانه-ای ملاحظاتی را بر اقسام و علل ازخودبیگانگی از منظر یاسپرس تقدیم کرده و به‌طور اجمال پی‌آمدها و راه‌های برون‌رفت این مساله را مورد توجه قرار داده است. علامه ازخودبیگانگی را به‌معنای استقلال از علت وجودی معنا کرده و در مقابل یاسپرس ازخودبیگانگی را به‌معنای غیر مستقل بودن انسان دانسته و به خاطر شناور بودن وجودش،‌ مسائلِ اصالتِ وجود را برای «انسان موجود» مطرح کرده و به او اصالت داده است، اما علامه اصالت را به وجود بماهو وجود داده و انسان را چه در وجود و چه در بقای وجودش وابسته به علت وجودی خود دانسته و به-خاطر شناور بودن مرتبه عقلانی او، ازخودبیگانگی را متوجه ساحت‌های عقلانی او دانسته است. لذا رساله حاضر پس از ملاحظه و بررسی اقسام و علل ازخودبیگانگی، نتایج قابل توجه‌ای را به‌دست آورده و پیشنهادهایی را در انتهای رساله تقدیم کرده است. اگر چه فلسفه یاسپرس نزدیک‌ترین تلاش فلسفی به حکمت متعالیه در مورد انسان است، اما به‌خاطر یافته‌های نادرست مسیحی و رنسانسی، به جای خالق بشر برای او نسخه نجات ارائه کرده و ازخودبیگانگی بیشتری را برای مخاطبانش فراهم آورده است. او بسیاری از مسائل انسان‌شناسی فلسفی خود را با ایمان فلسفی تبیین و توجیه کرده که قابل دفاع در کرسی‌های علمی نمی‌باشد، اما علامه تمام یافته‌های قرآنی خود را مستدل نموده که قابل دفاع در مجامع اکادمیک است. مهمترین دلیل این شیوه در مبانی معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختی علامه است که به روش تحلیلی و فلسفی بنا نهاده شده است، امّا یاسپرس علاوه بر شیوه الهیاتی مذکور از روش پدیدارشناسانه در ترسیم مبانی خود بهره برده که در ارائه راهبردها و راهکارهای خروج ازخودبیگانگی وی تأثیر مستقیم داشته است. لذا رساله حاضر پس از معرفی این مبانی، به نقد و بررسی اقسام و علل ازخودبیگانگی پرداخته تا ملاحظات قابل توجه‌ای را در اختیار پژوهش‌گران محترم قرار دهد.
نوشته
رویکردعلامه طباطبایی (ره) و یاسپرس به انسان و تاثیر آن بر اخلاق عنوان پایان‌نامه‌ای است که پیش‌روی دارید . از نظر علامه حقیقت انسان روح است و روح مخلوقی از مخلوقات خداوند ا است و حقیقت واحدی است که دارای مراتب و درجات مختلف است. با توجه به شان ومنزلت و جایگاه انسان ، اوبرای دستیابی به حیات طیب و معقول ، لازم است به فضایل و ارزش های اخلاقی روی آورد و بی شک، اخلاق انسانی هم باید از خاستگاه و جایگاه والایی برخوردار باشد . برای رسیدن به این هدف علاوه بر عقل نیازمند طریق دیگرى غیر از طریق تفکر و تعقل براى تعلیم راه حق و طریق کمال و سعادت است و آن طریق وحى است که خود نوعى تکلیم الهى است، و خداى تعالى با بشر - البته به وسیله فردى که در حقیقت نماینده بشر است - سخن مى‏گوید، و دستوراتى عملى و اعتقادى به او مى‏آموزد که به کار بستن آن دستورات وى را در زندگى دنیوى و اخرویش رستگار کند. درخصوص معیار ارزش گذاری افعال اخلاقی علامه علاوه بر اعتقاد به آزادی و اختیار و آگاهانه بودن عمل به عنصر ایمان در ارزیابی افعال اخلاقی تاکید بسیار دارد .مهمترین عنصری که بدون التفات به آن نگاه به تفسیر انسان یاسپرس را بی معنا می کند اومانیسم و شرایط انسان مدرن امروزی است . بررسی نظرات یاسپرس نشان می‌دهد که آنچه در فلسفه یاسپرس کاملا مشهود است این است که آزادی مبنای عمل اخلاقی است .هیچ کس نمی تواند به او بگوید که چه چیز را باید ارزشدانست و چه چیز را نباید ، و بنابراین ، این را هم نمی تواند بگوید که چه باید کرد وچه نیاید کرد . ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، خودمان ارزش ها را به چیزها نسبت می دهیم .فلسفه یاسپرس فلسفه‌ای است که نهایتا بهمتافیزیک منتهی می‌شود . البته ورود به این ساحت ، حالتی نیست که با عقل واستدلال بتوان به آن نایل شد در واقع یک حالت شهودی است . یاسپرس کاری را که ادیان از طریق عبادت و نیایش انجام می دهند را بوسیله روش فلسفی با تعمق درون انجام می دهد . او معتقد است این کار باید در طی لحظاتی صورت گیرد که به امور دنیوی مشغول نباشیم و مراقب نیز باشیم تا از تفکر تهی نگردیم . این مراقبه آنگاه تحقق می پذیرد که منشاء وجود خود را لمس کنیم ، خواه درآغاز روز باشد و یا در پایان آن و خواه در ساعاتی از روز که فراغت حاصل می شود . یاسپرس بیان می کند که فرق بین تفکر فلسفی با تفکر دینی در این است که تفکر فلسفی هیچ موضوعی و یا جایگاه مقدس و صورت ثابت و مشخصی ندارد . نظمی هم که به آن می دهیم هیچ گاه قاعده تلقی نمی شود ، بلکه همواره امکانی آزاد باقی می ماند . هم چنین تفکر فلسفی نیازی به عبادتگاه خاص ندارد و فقط تنهایی را طلب می کند.
نوشته
معنای زندگی یکی از مهم ترین موضوعات فلسفی ،روانشناختی و دینی انسان در دوران جدید و عصر صنعتی شدن جوامع و پیشرفت همهجانبه علم و فنآوری است. با توجه به کاهش روابط انسانی ومدرنیزه شدن کارها وروابط این سوال بیشتر به ذهن خطور میکند ونظریات گوناگونی درباره آن داده می شود.در پژوهش حاضر در صدد این هستیم تا مسئله معنای زندگی را از نگاه کارل یاسپرس وعلامه طباطبایی بررسی کنیم.سه برداشت از معنای زندگی در فلسفه یاسپرس وجود دارد:ایده درک معنای زندگی ازطریق فائق آمدن درست بر وضعیت های کرانه ای ،ایده درک معنای زندگی از طریق ارتباط هستی دار با افراد ،درک معنای زندگی ازطریق یک زندگانی تحت هدایت خرد. به اعتقاد یاسپرس شیوه صحیح مواجه با وضعیت های کرانه ای حرکت به سوی اگزیستنز ومبدل شدن به خود حقیقیمان است رسیدن به این مرحله همواره به یک فرآیند تامل عمیق درونی بستگی دارد یعنی ورود به رابطه ای فرا تجربی وفرا آفاقی.ازسویی دیگریاسپرس رابطه ای عمیق و عاشقانه با همسرش داشت و این امرنقشی محوری در شکل گیری مفهوم ارتباط هستی دار میان افراد دارد. همچنین پیش زمینهای از اخلاق فضیلتمدار در فلسفه یاسپرس به چشم میخورد رویکرد سوم به معنای زندگی این ایده بود که انسان را خرد رهبری میکند که درفلسفه بعد ازجنگ یاسپرس تز انسان خردگرا بعنوان آرمان جدید درمسیر فهم معنای زندگی مطرح میگردد.علامه طباطبایی بعنوان سخنگوی سنت اسلامی نقش فطرت ،ایمان به خدا وحیات پس از مرگ را معناکننده زندگی انسان میداند ومعتقد است زندگی در پرتو خداباوری وروح توحیدی معنا پیدا میکند وفقدان این عناصر باعث سرگردانی ونومیدی وپوچی است.واژگان کلیدی: معنای زندگی، فطرت، اگزیستنز، علامه طباطبایی، کارل یاسپرس
نوشته
Footer