مسالة ماهیت از جملة مباحث بنیادین و با اهمیت در فلسفه و عرفان اسلامی است؛ اما امروزه به دلیل نگاه اصالت وجودی. توجه و شناخت ماهیت به حاشیه رفته و ماهیت‌شناسی تبدیل به حوزه‌ای فرعی گردیده است. همچنین استفاده از ظرفیت‌های موجود در فلسفة اسلامی و عرفان اسلامی جهت بهره از توانایی‌های هر یک از این دو، در رشد و بالندگی روز افزون دیگری, امری غیرقابل تردید است؛ اهمیت مطلب فوق را به عنوان نمونه می‌توان در نظام حکمی ملاصدرا مشاهده نمود. مقالة حاضر به تبیین مسئلة ماهیت در نظر قیصری؛ یکی از مهم‌ترین صاحب‌نظران و شارحان حوزة عرفان نظری, پرداخته و عنوان می‌کند که از منظر قیصری اعیان ثابتة موجود در علم حق‌تعالی. همان ماهیات هستند. سپس به تبیین دقیق ماهیات از دیدگاه علامه طباطبابی؛ بنیان‌گذار نظام حکمی نوصدرایی» می پردازد و در نهایت به بررسی و تحلیل ماهیت از نظر قیصری و علامه طباطبایی پرداخته است. نگارندگان بر این باورند که ماهیات از نظر قیصری همان اعیان ثابته در علم حق‌تعالی هستند و علم انسان سایه‌ای از علم خداوند است. اما ماهیات در نظر علامه حد وجودات خاص خارجی در ذهن هستند که در نتیجة تفاعل ذهن و عین. و با وجودی اعتباری در علم انسان تحقق می‌پابند.
نوشته
این مقاله در تلاش است ضمن واکاوی تفاوت تعبیر ملاصدرا و علامه طباطبایی از «ماهیت»، تاثیر این تفاوت را در نظریه اصالت وجود و بداهت آن بازشناسی کند. تعابیر دوگانه ای از «ماهیت» در آثار ملاصدرا وجود دارد. اما به نظر می رسد تعبیری که در آن واقعیت، متشکل از وجود (به صورت اولا و بالذات) و ماهیت (به صورت ثانیا و بالعرض) است، با ساختار فلسفی ملاصدرا سازگاری بیشتری دارد. اما در نظر علامه طباطبایی، واقعیت همان وجود است و چنین نیست که واقعیت از ماهیت نیز تشکیل شده باشد. ماهیت ظهور حدود، سلوب و اعدام ذاتی وجودات خاص در ذهن است. بنابراین، محکی خارجی ماهیت، همین اعدام ذاتی و حدود وجودی هستند که به عنوان اموری اعتباری و مشابه عدم مضاف تعبیر می شوند. از سوی دیگر، با هر دو تعبیر از ماهیت، نظریه اصالت وجود امری بدیهی و بی نیاز از اثبات خواهد بود و براهین ارائه شده برای آن صرفا جنبه تنبیهی دارند. اما دیدگاه علامه به بداهت نزدیک تر است و گزاره «وجود اصیل است» نزد ایشان گزاره ای تحلیلی قلمداد می شود.
نوشته
این مقاله در تلاش است ضمن واکاوی تفاوت تعبیر ملاصدرا و علامه طباطبایی از «ماهیت»، تاثیر این تفاوت را در نظریه اصالت وجود و بداهت آن بازشناسی کند. تعابیر دوگانه ای از «ماهیت» در آثار ملاصدرا وجود دارد. اما به نظر می رسد تعبیری که در آن واقعیت، متشکل از وجود (به صورت اولا و بالذات) و ماهیت (به صورت ثانیا و بالعرض) است، با ساختار فلسفی ملاصدرا سازگاری بیشتری دارد. اما در نظر علامه طباطبایی، واقعیت همان وجود است و چنین نیست که واقعیت از ماهیت نیز تشکیل شده باشد. ماهیت ظهور حدود، سلوب و اعدام ذاتی وجودات خاص در ذهن است. بنابراین، محکی خارجی ماهیت، همین اعدام ذاتی و حدود وجودی هستند که به عنوان اموری اعتباری و مشابه عدم مضاف تعبیر می شوند. از سوی دیگر، با هر دو تعبیر از ماهیت، نظریه اصالت وجود امری بدیهی و بی نیاز از اثبات خواهد بود و براهین ارائه شده برای آن صرفا جنبه تنبیهی دارند. اما دیدگاه علامه به بداهت نزدیک تر است و گزاره «وجود اصیل است» نزد ایشان گزاره ای تحلیلی قلمداد می شود.
نوشته
دیدگاه ملاصدرا دربارة اعتباری‌بودن ماهیت به گونه‌های متفاوت و بلکه متضاد تفسیر شده است. دیدگاه علامه طباطبایی و فیاضی در تبیین اعتباری‌بودن ماهیت از مهم‌ترین تفسیرهای نظریة صدرالمتألهین‌اند. علامه طباطبایی هر گونه موجودیت خارجی ماهیت را نفی کرده و آن را سراب ذهنی واقعیت معرفی کرده است. در حالی که، فیاضی در عین اعتباری‌بودن ماهیت آن را در خارج موجود می‌داند. از نظر فیاضی، اسناد وجود به ماهیت موجود شده «اسناد الی ما هو له» است. از نظر نگارنده، هیچ‌یک از تفسیرهای فوق به نحو صحیح نظریة ملاصدرا را منعکس نکرده است. آنچه از عبارات صدرالمتألهین برمی‌آید این است که ماهیت در خارج معدوم نیست و یک نحوه موجودیتی در مقابل عدم دارد، اما موجودیتی متفاوت با موجودیت وجود. او به دلایلی خاص اطلاق واژة موجود بر موجودیت ماهیت را صحیح نمی‌داند و از این نحو موجودیت به شیئیت ثبوتی تعبیر کرده است. در این مقاله، پس از بیان تفسیر علامه طباطبایی و فیاضی از دیدگاه صدرالمتألهین، تفسیر مختار را تبیین می‌کنیم و در پایان برخی از نتایج آن را در فلسفة صدرالمتألهین برمی‌شمریم.
نوشته
علامه طباطبائی می گوید مفاهیم تنها از طریق ماهیات در ذهن ایجاد می شوند و بنابراین مفاهیم فلسفی نیز از ماهیات یا معقولات اولی به وجود می آیند. وی در نظریه تعقل خود، میان دو گروه از مفاهیم حقیقی و اعتباری تفاوت قایل می شود. این دو گروه از معقولات همان معقولات اولی و ثانی منطقی و فلسفی هستند که البته علامه طباطبائی با نگاهی ویژه به آنها می پردازد و روش شکل گیری آنها را در ذهن بیان می کند. او مفاهیم اعتباری را به سه دسته مختلف تقسیم می کند: مفاهیم ذهنیه که از دیگر مفاهیم ذهنی ایجاد می شوند؛ مفاهیم اعتباری که از مقایسه نفس با افعال و قوایش در ذهن شکل می گیرند و قسمی دیگر از مفاهیم اعتباری که از مستقل لحاظ کردن حکم در قضایا به وجود می آیند. مفاهیم اعتباری که از حکم در قضایا به وجود می آیند، نسبت به دو قسم قبلی از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ چراکه شامل مفاهیم بنیادین فلسفه مثل وجود، عدم، وحدت، کثرت، قوه و فعل هستند. نقطه قوت این نظریه روشن کردن نحوه ایجاد مفاهیم اعتباری و کیفیت حفظ مطابقت بین مفهوم ساخته شده توسط ذهن و مصداق حقیقی آن در خارج در مورد مفاهیمی است که به رغم داشتن مصداق در خارج، در ذهن ساخته می شوند. البته هرچند اقدام علامه در توضیح چگونگی شکل گیری این مفاهیم بدیع و اساسی است، این نظریه از چند منظر درخور نقد است که مهم ترین آن خلط بین حکم در تصدیق، و وجود رابط در قضایاست که به منزله منشأ مفهوم وجود معرفی شده است.
نوشته
Footer