عینی یا ذهنی بودن ارزش های اخلاقی و درونی یا بیرونی بودن منبع انگیزش اخلاقی، از مباحث مسئله ساز فلسفه اخلاق معاصرند؛ زیرا ذهنی بودن ارزش ها، به نسبی بودن اخلاق، و بیرونی بودن منبع انگیزش، به ضعف در عمل منجر می شود. هدف این مقاله، حل این مسائل براساس توحید اطلاقی از نگاه علامه طباطبایی است. روش ما در گام اول، تبیین و تحلیل نظریه توحید اطلاقی و در گام دوم، استنتاج لوازم این نظریه در پاسخ به آن مسائل است. توحید اطلاقی می تواند هم مبنای عینیت ارزش های اخلاقی و هم معیاری درونی برای انگیزش اخلاقی آزاد و متعالی باشد؛ زیرا انسان موحد براساس اسماء حق تعالی، که عینی اند، عمل کرده و فقط یک ذات را در تمام هستی می بیند و تمام صفات و افعال متکثر در آینه های آفاقی و انفسی را تصاویری از صفات و افعال حق تعالی می داند. تبیین وحدت اطلاقی و تمایز آن با سایر مراتب توحید، اثبات عینیت ارزش های اخلاقی و سازگار بودن آن با انگیزش اخلاقی درونی و آزادانه و نیز تمایز آن با سایر انگیزش های اخلاقی در نظام های مبتنی بر وظیفه گرایی و سودگروی فردی یا جمعی دنیوی یا اخروی، از دستاوردهای این مقاله است.
نوشته
ابطه میان واقع و ارزش یکی از مسائل مهم فلسفه اخلاق معاصر است؛ بنابراین بررسی آن در میان آراء متفکران اسلامی ضروری به نظر می‌رسد با بررسی مبانی فکری و فلسفی سه تن از متفکران اسلامی مانند فخر رازی، مهدی نراقی و علامه طباطبایی در صدد بیان آراء ایشان درباره هست و باید‌های اخلاقی و رابطه میان آن دو هستیم. فخر رازی با بیان نظریه امر الهی، نفس انسان و احکام آن به عنوان واقع اخلاق اسلامی و ستایش، سرزنش، پاداش و عقاب به عنوان ارزش‌های اخلاقی، رابطه میان واقع و ارزش‌ها را رابطه‌ای هستی‌شناسانه تفسیر کردند و هم‌چنین در نظام اخلاقی مهدی نراقی نفس انسان، قوای نفسانی و احکام نفس را به عنوان واقع اخلاقی، فضیلت و رذیلت‌ها همان باید، نباید و ارزش‌های اخلاقی است. ایشان قائل به رابطه‌ای روان‌شناسانه میان واقع و ارزش‌ها است و در نهایت علامه طباطبایی در نظریه اعتباریات خویش، مرتبه‌ای از نفس ناقص انسان و قوای نفسانی و شئوناتش مانند نیازها و خواسته‌هایش را به عنوان واقع نظام اخلاقی و اعتبار باید و نبایدها را به عنوان ارزش‌های اخلاقی می‌داند و معرفت به واقع اخلاق را ملزم به معرفت به باید و نباید و یا ارزش‌های اخلاقی می‌داند. بنابراین علامه طباطبایی یک رابطه معرفت‌شناسانه میان واقع و ارزش قائل است. در نتیجه ضروری به نظر می‌رسد علاوه بر رابطه منطقی واقع و ارزش یک سری از روابط دیگر میان واقع و ارزش-های اخلاقی قابل بررسی است. اعتبارسازی باید و نباید یا معرفت به ارزش‌ها به مرور زمان و با تجربه کافی دقیق و صحیح خواهد بود و تمام بشر به طور فطری از این نوع معرفت برخوردار هستند. نباید تصور شود میان واقع و ارزش‌های اخلاقی اگر رابطه منطقی نباشد می‌توان هر باید و نباید یا ارزش‌های اخلاقی را از هر کجا به دست آورد. در نهایت با بررسی نظریه اخلاقی این سه متفکر اسلامی می‌تواند فهمید این طور نیست که میان واقع و ارزش فقط رابطه منطقی وجود داشته باشد و اگر آن رابطه با استدلالات فلسفی یا کلامی مورد خدشه قرار بگیرد ارزش‌ها از واقعیات جدا شده و هیچ نوع رابطه‌ای میان آن‌ها وجود ندارد. بلکه انواع متفاوتی از روابط میان واقع و ارزش‌ها می‌توان یافت.
نوشته
Footer