براساس تفاسیرقرآن، آنچه انسان را به والاترین مقام در بین مخلوقات و در جایگاه خلیفة اللهی و مسجود ملائکه قرارمی دهد، وابسته به همین تعلیم اسماء می باشد بنابر این،تعمق وتعقل در این مساله ،یک واکاوی مهم اعتقادی ومعرفتی به شمارمی رود.پژوهش حاضرکه با عنوان بررسی تطبیقی مساله ی تعلیم اسماءبه آدم در تفاسیرعلامه طباطبایی وعلامه جعفری میباشدسعی دربررسی ومقایسه نظرات مشترک و ویژه ی هریک ازاین علمای ربانی در موضوع مدنظرمی نماید.ازجمله نظرات مشترک این تفاسیر در موضوع مورد بحث اینست که مقصود از اسماء دراینجا حقایق عالم هستی واشیاء عینی درخارج است که موجوداتی عاقل رانیز دربرگرفته ومقصودازتعلیم اسماءاین است که خداوند،حقایق رابرای آدم مکشوف وآشکارساخت.از نظرات ویژه ی علامه طباطبایی دراین موضوع به این مطلب می توان اشاره کردکه اسماء نامبرده، و یا مسماهای آنها موجوداتی دارای حیات وعلم ومحجوب در پس پرده غیب بوده وخداوند درواقع قسمتی ازغیب آسمانها وزمین را به آدم تعلیم دادوعلامه جعفری ذیل تفسیرابیات مربوطه از مثنوی مولوی بیان می دارد که علم آدم به همه حقایق عالم خلق بوده است نه عالم امر که روح به آن مستند می باشد.
نوشته
چکیده اول از باب حدوث اسماء اصول کافی که به حدیث «حدوث اسماء» مشهور است، از مشکلات و متشابهات احادیث و مشتمل بر معرفت برجسته‌ای از معارف فراوان موجود در روایات اهل‌البیت (ع) است و به دلیل جذابیت محتوای آن، مورد تفسیرهای متعدد واقع ‌شده‌ است. بر اساس این حدیث که مبین ترتب و تنزل و تکثر اسماء الهی است، مخلوق اول اسمی است که چهار جزء دارد که یک جزء آن در حجاب سه جزء دیگر قرار گرفته ‌است. آن سه جزء یا سه اسم، هرکدام دارای چهار رکن‌اند و هر رکنی سی اسم در ذیل خود دارد تا درنهایت به سیصدوشصت اسم بالغ شود. در آخر حدیث، اشاره‌ای مشتمل بر تفسیر و تعلیل به آیۀ «قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایا ما تدعوا فله الاسماء الحسنی» شده ‌است. در میان تفسیرهای متعدد این حدیث، تفسیر ملاصدرا در شرح اصول کافی و تفسیر علامه طباطبایی در المیزان و رسالة الاسماء به جهاتی از جملۀ مهم‌ترین و مؤثرترین شرح‌های موجودند. در این مقاله به بیان و مقایسۀ تحلیلی این دو تفسیر پرداخته‌ایم.
نوشته
Footer