در این پایان نامه به بررسی عدل الهی با شرور هستی که از صفات آفریدگار است، پرداخته شده است؛ عدل یکی از مسائلی است که در حوزه های مختلفی کاربرد دارد؛ از جمله سیاست، اقتصاد، اخلاق و ... تلاش ‌برای‌ ارائه تعریفی دقیق از عدل را اولین بار یونانیان شـروع کـردند و بعد دیـگران‌ ادامه دادند. از نظر برخی عدل رعایت مساوات است؛ امـا در زمینه‌ای از استحقاق های مختلف و متفاوت، رعایت‌ مساوات‌ خود‌ نوعی ظلم محسوب می شود. عدل جزء صفات اخلاقی پروردگار است و عدل الهی در حل و فصل مسائل و مشکلات نقش اساسی دارد، با این همه، تعریف‌ دقیقی‌ از آن ارائه نشده است. مسئله شر، مسئله‌ای است که از دیر باز مورد توجه بسیاری از متفکران و فلاسفه قرار گرفته است. آنان برای به چالش کشیدن یکدیگرکوشیده اند به این موضوع پاسخ دهند. زمانی که انسان ها با بروز شرور ضرر و زیان‌هایی دیدند موجب شد احساس تنهایی، ناامیدی و سرگشتگی به آن‌ها غلبه کرده و نسبت به خداوند متعال بی‌اعتماد شوند و این سوال برایشان مطرح شودکه خدای مهربان و خیرخواه و... است؛ چرا شرور را آفریده است؟ انسان‌ها در پی کشف این‌گونه سؤالات نیستند؛ بلکه منتظر توجه، محبت و مراقبت خداوند هستند. در مواقع اضطرار و حوادث و به طور مداوم سراغ از خدایی راکه وعده حسن مراقبت از آن‌ها را داده است می‌گیرند. در این نوشتار بنده به تبیین نظریه علامه طباطبایی ودیوید هیوم درباب خیر و شر و رابطه آن به عدل الهی پرداخته‌ام. و سعی کرده‌ام راه حل‌هایی برای پاسخ به این مسئله پیدا کنم . علامه طباطبایی معتقدند که شر امری است عدمی نه وجودی و نسبی است نه ذاتی و هم‌چنین بروز شرور برای تحقق خیر لازم و ضروری است؛ اما هیوم از جانب فیلسوفانی مثل ابن سینا به وجود شر پرداخته است با این تفاوت که ابن سینا معتقداست که شر قلیل و خیر کثیردر جهان است ولی هیوم خیر را قلیل و شر راکثیر می‌داند و سعی می کند، با طرح پنج راه حل پاسخ به مسئله شر را بیان کند.از جمله آنها:1- مشابه نبودن مصنوعات انسانی وآثار طبیعی2- معقول تر نبودن مصنوعات با طرحی انسانی از ایجاد موجودات بر اثر تولید مثل3- نظمی که در جهان است مصداقی از ذهن الهی است4- به علت وجود شر در جهان نمی توانیم صفات اخلاقی را با برهان نظم به ناظم الهی نسبت دهیم5- با برهان نظم نمی توان خدای واحد را اثبات کرد.
نوشته
در این پژوهش به بررسی معنا و چیستی صفت عدل خدا از دیدگاه بخشی از متفکّران جهان اسلام که به سازگاری وجود خدا با وجود شر_ در عین اعتقاد به استقلال مفهوم عدالت از دین_ قائل بوده اند، پرداخته شده است. برای این منظور، به دیدگاه های جریان معتزله و جریان فیلسوفان اسلامی با تکیه بر آرای قاضی عبدالجبّار معتزلی و علّامه طباطبایی پرداخته شده است. در این راستا، در این پژوهش، پس از بحث درباره نحوه تصوّر آن دو متفکّر از خدا، بر بررسی چیستی حسن و قبح و ذاتی و عقلی بودن آن در دیدگاه عبدالجبّار و چیستی حسن و قبح با بررسی تفصیلی نظریّه «ادراکات اعتباری» در دیدگاه طباطبایی تمرکز شده است. فرضیّه این پژوهش اینگونه بوده که تفاوت فهم عرفی و غیر عرفی، نحوه تصوّر از خدا و دیدگاه درباره چیستی خوبی و بدی و پاسخ به مسأله اختیار، در دیدگاه درباره چیستی صفت عدل خدا تأثیرگذار است. در این پژوهش با روش «توصیفی-تحلیلی» به بررسی پیش‌فرض‌ها، مبانی و ادلّه دو دیدگاه مورد نظر و مقایسه وجوه اشتراک و افتراق آنها و، سرانجام، ارزیابی آنها پرداخته شده است. نتایج اجمالی این پژوهش به شرح زیرند: 1. عبدالجبّار فهمی عرفی و انسان‌وارانگارانه از چیستی خدا دارد. 2. وی فهمی عرفی از اخلاق دارد و به وظیفه‌گرایی اخلاقی قائل است. 3. مراد او از ذاتی بودن و عقلی بودن حسن و قبح، به ترتیب، استقلال هستی‌شناختی و استقلال معرفت‌شناختی حسن و قبح از امر الهی و دین است و درباره خارجیّت یا عدم خارجیّت حسن و قبح دیدگاه روشنی ندارد. 4. بر اساس مبانی وی، فهم او از چیستی صفت عدل خدا به حاکمیّت اخلاق انسانی بر فاعلیت خدا می‌انجامد. 5. طباطبایی فهمی غیر-عرفی، ناانسان‌وارانگارانه و تا حدّی نامتشخّص و وحدت‌گرایانه از خدا دارد. 6. وی فهمی غیر‌عرفی از اخلاق دارد و به غایت‌گرایی اخلاقی قائل است. 7. او با طرح نظریّه «ادراکات اعتباری»، خارجیّت حسن و قبح و استقلال هستی‌شناختی آن از مصالح و مفاسد را نفی می‌کند و حسن و قبح را انشای نفس، امّا انشایی مبتنی بر مصالح و مفاسد خارجی، می‌داند و، در نتیجه، به ثبات احکام و ارزش های اخلاقی قائل است. 8. بر اساس این مبانی، وی صفت عدل خدا را مأخوذ از صفات حکمت و عنایت خدا می‌داند و حقیقت امر را همان حکمت و عنایت خدا می‌داند و صفت عدل خدا را بدان تحویل می‌برد. 9. عبدالجبّار و طباطبایی، هر دو، به استقلال هستی‌شناختی و استقلال معرفت‌شناختی اخلاق از دین قائلند، ولی فهم‌های متفاوتی از چیستی عدل و ، بالتّبع، چیستی صفت عدل خدا دارند.
نوشته
در این نوشتار کوشیده ایم عدل را از منظر علامه طباطبایی در قالب چهارده بخش بررسی نماییم، ابتدا پس از معنای لغوی عدالت، تعریف و مفهوم عدالت آورده شده است، و نیز عدالت به دو قسمت اصلی عدالت بشری و عدالت الهی تقسیم می‌شود که هر یک مباحث فرعی دیگری را در بر می گیرند .عدالت بشری شامل مباحث؛ عدالت فردی، اخلاقی، اجتماعی، جنسیتی و سیاسی می‌باشد. عدالت فردی آن است که کاری کنی که سعادتت در آن باشد و کاری را که مایه بدبختی است به خاطر پیروی از هوی نفس انجام ندهی . عدالت اجتماعی رعایت استحقاق ها و عطا کردن به هر ذی حق است آنچنان که استحقاق آن را دارد . عدالت جنسیتی تفاوت‌های طبیعی و جنسیتی را در نحوه آفرینش و خلقت آنها بر اساس عدالت و حکمت الهی پیجویی مینماید و تفاوت را در تناسب میان زن و مرد می‌بیند. عدالت و سیاست که حکومت به عنوان قوه قهریه برای تسلط بر افراد و جلوگیری از پایمال شدن حق به کار می‌برد و اغلب ایجاد آن در موارد بروز اختلاف بوده است .مباحث فرعی مربوط به عدالت الهی نیز شامل؛مساله‌ی شرور ،خیر و شر، عدل و مجازات‌های الهی،مساله جبر و اختیار،قضا و قدر ،حسن و قبح و نظام احسن وجود می‌باشد.مساله‌ی شرور خود شامل مباحث فرعی دیگری همچون مساوقت شرور با عدم یا وجودی بودن آن می‌باشد و یکی از شبهه‌های اساسی عدل الهی می‌باشد. خیر از نظر علامه وجودی و شر عدمی می‌باشد و به این ترتیب علامه آن را با عدل الهی سازگار می‌داند. درباره‌ی مجازات‌های الهی علامه معتقد است که مجازات‌ها با عدل الهی منافاتی ندارند و برای تکامل روح‌اند. مساله‌ی جبر و اختیار را نیز با نظریه‌ی امر بین امرین حل می‌کند به این معنا که اراده‌ی ما و اختیار ما در طول اراده‌ی الهی است و نه در عرض آن. درباره مساله قضا و تقدیرگرایی نیز علامه معتقد است برای هر کسی حدودی وجود دارد و اندازه‌ای که بر اساس آن به او امکانات داده شده است که همان فیض است. و بالاخره حسن و قبح اعتباری‌اند و جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم بهترین جهان ممکن است بنابراین این اصلا ظلم و شر نیست بلکه عین خیر است و عدالت.
نوشته
خواجه‌نصیرالدین طوسی متکلم و فیلسوف بزرگ شیعه برای اثبات صفت عدل بر ذات مقدس اله روش کلامی در پیش می گیرد و در مشرب کلامی از حسن و قبح ذاتی عقلی استفاده می‌نماید. از نظر وی حسن و قبح عقلی، همان گونه که در مورد افعال انسان بکار می رود می تواند افعال الهی را نیز شامل شود. درست است که خواجه نصیر برای اثبات عدل الهی روش کلامی دارد؛ اما با معتزله همسو نیست. زیرا معتزله از طریق ثابتات ازلیه خداوند را عادل می دانند. در حالی که خواجه نصیر چنین رویکردی در باب عدل الهی ارائه نمی دهد. علامه طباطبایی در زمینه عدل الهی رویکردی متفاوت با خواجه نصیر ارائه نموده است، و به مسئله حسن و قبح با عنوان «ادراکات اعتباری» پرداخته است و حسن و قبح را جزء اعتباریات بالمعنی الاخص می‌داند که در ورای ظرف عمل تحقق ندارد. وی معتقد است مفهوم خیر و مانند آن، که هم بر حق تعالی و هم بر انسان اطلاق می شود نمی تواند از سنخ مفهوم حقیقی باشد و از مفاهیم اعتباری است که دارای ماهیت است و ذات اقدس الهی منشأ انتزاع هیچ ماهیتی قرار نمی گیرد. صفات خداوند سبحان صرف و خالص هر کمال وجودی است و به نحو حقیقت و به‌طور مستقل است و در مورد دیگران بالعرض و به‌طور تبعی است. وی ماهیت را در خارج قبول ندارد، و تمایز خدا و عالم را در پرتو ماهیت تبیین نمی‌کند. علامه بین احکام شرعی و احکام عقلی تمایزی قائل نیست. وی معتقد است احکامی که خدای متعال تشریع می‌کند با احکامی که ما در بین خود تشریع می‌کنیم سنخاً متحدند.
نوشته
Footer